درباره‌یِ این شماره

سخنِ سردبیر

           همراه با نخستین روزهای بهار و قرن جدید نخستین شماره‌یِ نشریه‌یِ «سپهرِ اندیشه» را پیشِ‌رو دارید.

          «سپهرِ اندیشه» نشریه‌ای است در عرصه‌هایِ علوم انسانی و اجتماعی و فرهنگ و می‌خواهد دریچه‌ای باشد برای همه‌یِ آنانی که رشد و شکوفاییِ علوم انسانی و اجتماعی و فرهنگ را برای امروز و فردایِ ایران بایسته می‌دانند.

          بخش اول این شماره را به‌مناسبت نخستین سال‌گردِ حرکت بزرگ اعتراضیِ آبان ۹۸ اختصاص داده‌ایم به «حرکت‌ها و جنبش‌هایِ  اجتماعی در ایران». در بخش دوم، «در قلمروِ اندیشه»، به موضوع‌هایِ گوناگونی پرداخته شده است. و در بخش سوم «نقدِ کتاب» آمده است.

           ترتیب مقاله‌ها در بخشِ نخست براساس نوعی پیوستگیِ موضوعی است و در بخشِ «قلمروِ اندیشه»، به‌علتِ گوناگونیِ موضوع‌ها، براساسِ حرف‌هایِ الفباییِ نامِ نویسندگان.

           در بخشِ «حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی»:          

          فرهاد خسروخاور و سعید پیوندی و محسن متقی در مقاله‌یِ مشترک خود با عنوانِ « جامعه‌شناسی و سویه‌هایِ سوبژِکتیو در جنبش‌هایِ اجتماعی» معتقدند که «در باره‌یِ سوژه و ذهنیّت (subjéctivité) در نوشته ها و آثار فلسفی وجود دارد اما، به‌کارگیری چنین مفهوم‌هایی در حوزه‌یِ جامعه‌شناسی و مخصوصاً جامعه‌شناسیِ جنبش‌هایِ اجتماعی کم‌تر متداول است. بیش‌ترِ جامعه‌شناسان پرداختن به ذهنیّت فرد و دغدغه‌هایِ وجودی او را به حوزه‌هایِ فلسفه، روانشناسی و یا روان‌شناسی اجتماعی واگذاشته‌اند و به نقش ذهنیّت در سویه‌ای فردی و جمعی آن در فهم جنبش‌هایِ اجتماعی توجه چندانی نمی‌کنند.» و براین‌اساس هسته‌یِ نوشته‌یِ خود را چنین توضیح می‌دهند: «این نوشته با طرح مفهوم‌هایی مانند ذهنیت، سوژه‌پیدایی یا ذهنیّت‌سازی ( subjectivation)، سوژه‌زدایی (désubjectivation)، میان‌ذهنیّت (inter-subjectivité) میان‌ذهنیّت‌سازی (intersubjectivation  ) هدف خود را طرحِ چشم‌اندازِ تازه‌ای برای فهم جنبش‌هایِ اجتماعی، روندهایِ ادغام افراد در آن و نیز رابطه‌یِ افراد با جنبش و نمادهای آن (ازجمله رهبریِ جنبش از دیدِ ذهنیتی) می‌داند.» 

          کاظم کردوانی در مقاله‌یِ «خیزشِ بزرگِ آبان ۹۸: نمادی از جهت تاریخی حرکت جامعه‌یِ ایران» در پنج عنوان به بررسی این حرکت بزرگ اعتراضی پرداخته است. نخست با طرح تفاوتِ معنایِ جامعه‌شناختی میان حرکت اجتماعی و جنبش اجتماعی معتقد است که  حرکت بزرگ اعتراضیِ آبان ۹۸ را نمی‌توان «جنبشِ اجتماعی» دانست (که به‌معنایِ نادیده انگاشتن جای‌گاه و اهمیت تاریخی آن نیست) و سپس اهمیتِ بررسیِ حرکت‌ها و جنبش‌هایِ اجتماعی را مطرح کرده است. در ارزیابی از خیزش آبان ۹۸ نخست ترکیب یا بافتِ آن (حاشیه‌نشینان، جوانان، زنان) را بررسی کرده و آن‌گاه به علت‌هایِ سربرآوردن این حرکت اجتماعی بزرگ (فقر، محرومیت نسبی، سرخوردگی فردی و اجتماعی، طردِ تحقیر) پرداخته است. سپس از زاویه‌یِ دیگری این کنشِ جمعیِ بزرگ را سنجیده است: چگونگیِ بسیجِ مردم و نه چرایی آن را و «تکه»هایی که در یک روند شکل گرفتند. بروز جلوه‌ای از سربرآوردنِ «سوژه» بخش دیگری از این تحلیل است. در پایان با اشاره به حرکت‌هایِ اعتراضی ایران (از جنبش دانشجویی تیرماه ۷۸ تا خیزش آبان ۹۸) معتقد است که به‌مرور نوعی رفتار و سلوک در تجربه و عملِ اجتماعیِ بخش‌هایِ فزاینده‌یِ جامعه شکل گرفته و بازتولید می‌شود که تجسمِ یک تغییرِ اجتماعی بزرگ و دربردارنده‌‌یِ جهت تاریخیِ حرکت جامعه است.

          محمدرفیع محمودیان در مقاله‌یِ «خشم و نمایش: نگاهی به حرکت‌ هایِ اعتراضیِ چند سال اخیر» در توضیح مقاله‌یِ خود می‌نویسد: حرکت‌هایِ اعتراضیِ جدید در ایران و جهان بیش‌ازآنکه بر مبنای بود، یا آنچه‌که هستند، بررسی و تبیین شوند بر مبنایِ نبود، یا فقدان آنچه‌که باید در آنها وجود داشته باشد، بررسی و تبیین شده‌اند. این حرکت‌ها دارای هدفی مشخص نیستند، تداوم، سازمان‌دهی و رهبری مشخصی ندارند و ایدئولوژی مشخصی بر آنها حاکم نیست. این نوشته برای توضیح این امر نوشته شده است. نظریه‌یِ مطرح در آن این است که حرکت‌هایِ اعتراضیِ اخیر حرکت‌هایِ اعتراضی توده‌هایِ مردم ازسرِخشم به ناعدالتی آشکاری است که در جامعه شکل گرفته و بر آنها تحمیل می‌شود. توده‌ها برای آشکارسازی ونمایشِ خشمِ خویش و باورها و حضورِ خود در جامعه حرکت‌هایِ اعتراضی را سازمان می‌دهند. حرکت‌هایِ اعتراضی آنها نه در راستایِ برنامهٔ سیاسی معینی و به هدف برپایی نظمی نو که در راستایِ نمایشی انجام می‌گیرد که قرار است وجود، حضور اجتماعی، سرزندگی و فردیت آنها را بازنماید.

          آصف بیات چکیده‌یِ مقاله‌یِ خود را با عنوانِ «سیاستِ جوانی یا شیوه‌یِ سیاست‌ورزیِ جوانان» چنین بیان می‌کند: آیا همان‌گونه‌که ما قائل به وجود سیاستِ جنسیتی، سیاست طبقه‌یِ کارگر یا سیاست تهی‌دستان هستیم، مقوله‌ای به‌عنوانِ “سیاست جوانان” وجود دارد؛ و اگر چنین است، ویژگی‌ها و شکل‌هایِ بروز آن چگونه‌اند؟ به‌هرحال، اهمیت سیاست جوانان، درصورت وجودِ چنین پدیده‌ای در چیست؟ اگرچه برخی به جوانان به‌عنوان یک‌مقوله‌یِ هدف‌مند نگاهی تردیدآمیز دارند یا آن را تنها یک‌ابداع تلقی می‌کنند، من در این‌جا نگاهی تحلیلی پیش‌نهاد می‌کنم که شاید کمکی باشد در درک از جوانان به‌عنوانِ‌ مقوله‌یِ مفید با سیاست‌هایِ مشخص به خود. در این راستا “سیاست جوانان” از زاویه‌یِ مناقشه‌ها و گفت‌وگوها درباره‌یِ مطالبه‌یِ جوانان یا پشتیبانی از آنان پرداخته خواهد شد اما،‌ این سیاستی است برخاسته از جای‌ گاه جوانان در شکل‌هایِ طبقاتی، جنسیتی، نژادی، جنسی و یا دیگر ساختارهای اجتماعی.

          جواد موسوی خوزستانی در توضیح مقاله‌یِ خود «چالشِ بزرگِ گفتمان خشونت‌پرهیزِ جنبش سبز» می‌گوید: مقاله حاضر سعی دارد در دایره‌ای بسیارمحدود، صرفاً نقش زبان و تأثیر گفتمان‌هایِ سیاسی را بر جنبش سبز جست‌وجو کند و از پرداختن به مؤلفه‌های مؤثر دیگر، عجالتاً چشم بپوشد. چراکه پیش‌فرضِ نگارنده‌یِ مقاله این است که میان عمل سبز و مسالمت‌جویِ فعالانِ عمدتاً جوانِ این جنبش با زبانِ سرخ و تندوتیزشان، گسست و دوگانگی وجود دارد. یکی از پی‌آمدهای این گسست، شکل‌گرفتن «تصوری کلامی» از چشم‌اندازهایِ بلندپروازانه و مبالغه‌آمیز برای جنبش‌هایِ مطالباتیِ سرزمین ماست.  اگر این فرضیه به واقعیت نزدیک باشد پس می‌توان به طرح این پرسش خطر کرد که ترسیم افق‌هایِ بلندپروازانه برای جنبش‌هایِ مطالبه‌محور، که خواست‌هاشان معمولاً تحققِ موردهایی مشخص و محدود است («رأی من کو» در جنبشِ سبز؛ یا خواستِ «تغییرِ قانون‌هایِ تبعیض‌آمیز» در جنبش زنان) آیا «انتظارهایِ حداکثری» را در میان کنش‌گران مدنی تعمیم نمی‌دهد؟ و این انتظارهایِ حداکثری (به‌مثل فروپاشاندنِ قهری‌ِ سامان اجتماعی یا نظام سیاسی) در مواجهه با دستاوردهایِ معمولاً کوچکِ این جنبش‌ها، باعث نومیدی اغلبِ کنش‌گران مدنی نخواهد شد؟ این نوشته‌یِ مختصر در جست‌وجوی پاسخ به همین پرسش کلیدی سامان گرفته است. نگارنده‌یِ مقاله بر این گمان است که عامل شتاب‌دهنده‌یِ گسست بین زبان و زندگیِ کنش‌گرانِ پابه‌کارِ جنبش سبز، در وجه غالب، زورمندی بنیادهایِ حافظه جمعی و تاریخیِ ما ایرانیان، و به‌ویژه عمل‌کردِ مؤثرِ بُن‌مایه‌هایِ زبان فارسی است.»

          کاظم ایزدی، استاد پیشین دانشگاه علوم اجتماعی دانشگاه تهران و پژوهشگر و مدیرِ پیشینِ «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران»، در مقاله‌یِ «حاشیه‌نشینی در ایران و تحولِ آن» به‌‌طور مشروح به چگونگیِ شکل‌گیری این پدیده در رژیم پیشین  و مطالعه‌هایِ انجام‌شده و روند آن از آن زمان، پس از انقلاب تا امروز پرداخته است. با ذکر این موضوع که «در ایران، مهاجرت از روستا به شهر از دهه‌ ۱۳۲۰ با متمرکز کردن امور اداری- سیاسی در تهران و چند شهر عُمده‌یِ کشور، افزایش خدمات آموزشی، اجتماعی، بهداشتی و درمانی در این شهرها، توسعه‌یِ‌ راه های تدارکاتی و…آغاز شد»، کاظم ایزدی در سرفصل‌‌هایِ زیر به بررسی و تشریح این پدیده پرداخته است:

* مطالعه‌ها وتحقیق‌هایِ انجام شده درباره‌یِ‌ حاشیه‌نشینی و حاشیه‌نشینان شهری پیش از سال ۱۳۵۷ (با زیرعنوان‌هایِ: پروژه‌یِ مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران / تعریف حاشیه‌نشینِ شهری از دیدگاهِ کارشناسان مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی / تعمقی بر نمونه‌هایی از یافته‌هایِ مطالعه‌ها و بررسی‌هایِ انجام شده توسط کارشناسان مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران

* -حاشیه‌نشینیِ پس از انقلاب۱۳۵۷ (با زیرعنوان‌هایِ: روندِ تحولِ حاشیه‌نشینان شهری / تلاش‌های حاشیه‌نشینان شهری برای برخورداری از خدمات‌ شهری / مقصد حاشیه‌نشین شهری در سطح – از کجا به کجا / تعریف حاشیه‌نشینی از نگاهِ مسئولین جمهوری اسلامی / تعداد و پراکنش حاشیه‌نشینان شهری  پس از  انقلاب ۱۳۵۷)،

* نگاهی گذرا به کُنش و اندرکُنش حاشیه‌‌نشینان و شهروندان

* نقش سیاسی واجتماعیِ حاشیه‌نشینان در جامعه.

          در بخشِ «در قلمروِ‌ اندیشه»:

          ناصر اعتمادی در مقاله‌یِ افسانۀ انقلاب پرولتری چکیده‌یِ نظر خود را چنین بیان می‌کند: مارکسیسم که زمانی نظریۀ عمل انگاشته می‌شد مدت‌هاست که به توجیه انفعال بدل شده است. هستۀ این انفعال نظریۀ انقلاب پرولتری است که نوعی نظریه انتظار است و از آغاز بر مبناهایی سست استوار بوده است. بیرون آمدن از این انتظار منفعلانه میسر نیست اگر سوسیالیسم یا رهایی را جزئی از تاریخ طولانی دموکراسی و روندِ بی‌پایان عرفی شدن قدرت و سیاست در نظر نگیریم. 

          مهرداد درویش‌پور در مقاله‌یِ خود با عنوانِ «قدرت و رابطه‌هایِ قومی (اتنیکی) هم‌پیوستگی و تبعیض در سوئد ازمنظرِ میان‌برشی» به بررسی موقعیت مهاجران و چالش های هم‌پیوستگی در سوئد می پردازد. و با «با بررسی نقش قدرت در رابطه‌هایِ اتنیکی (قومی) به این‌که چگونه این مفهوم هم‌چون یک ساختمان‌بندیِ اجتماعی، حفظ و بازآفرینی می‌شود» پرداخته و با «بررسی مهاجرت، سیاست هم‌پیوستگی، حاشیه‌نشینی و طرد اجتماعی، ناسیونالیسم عامیانه و مبتذل، تبعیض ساختاری و گفتمان پسااستعماری و دوگانه‌سازی “ما” و “آنها” به چالش نگرش‌هایِ رایج که دشواری‌های مهاجران را بیش‌تر با “تفاوت فرهنگی” آنها توضیح می دهد می پردازد.» در این مقاله «تئوری‌هایِ رابطه‌هایِ قومی هم‌چون جلوه‌ای از سلسله‌مراتب و نابرابری‌هایِ اجتماعی در پرتوی سیاست چند‌فرهنگی و طرد اجتماعی بررسی شده و از این زاویه سیاست‌هایِ پناهنده‌پذیری و دربرگیرندگی (ادغام) بازبینی شده‌اند.» و با «نقد گفتمان امنیت‌گرایی در برخورد به مهاجران و پناه‌جویان و با تأکید بر ضرورت سیاست ضد تبعیض، راه حل نوین و متفاوتی را برای غلبه بر شکاف اتنیکی و رویارویی با رشد چشم‌گیر خارجی‌ستیزی ارائه می کند.»

          اسفندیار طبری مقاله‌یِ خود با عنوانِ «پاندمی و پِی‌آمدهایِ اجتماعی، اقتصادی، سیاسیِ آن» را به بررسی و واکاوی علت‌ها و پی‌آمدهایِ این پدیده‌ اختصاص داده است. با اشاره به این‌که «پاندمی باعث ایجاد ترس‌های اساسی و پایه‌ای شده است. یک ترس به خود ویروس مربوط می شود: بیماری ، مرگ ، سقوط سیستم بهداشتی.  دوم پیامدهای اقتصادی که در برخی موارد نابود کننده است. سوم راه مبارزه با ویروس که به محدودیت آزادی‌های دمکراتیک انجامیده و در کشورهای دیکتاتوری به این نوع رژیم‌ها امکان سرکوب بیشتری را می‌دهد.» معتقد است که «به‌عنوان یکی از مهم‌ترین آموزه‌های این بحران، ما اکنون می‌توانیم درک کنیم که نقش تمدن در مدیریت این بحران چیست. تمدن خود را در گفتمانی سالم و یک سیستم اطلاع رسانی شفاف متبلور می‌سازد. چنین امری به‌دلیل شناخت ناکافی از این ویروس و سرعت پخش و سعود منحنی‌های عفونت اهمیت اساسی دارد» و « بحران کرونا بحران ایده‌یِ تسلط انسان بر طبیعت است، استفاده‌یِ بی‌رویه و خارج از اندازه و بدون معیار‌های اخلاقی از طبیعت است. این ویروس برخلاف ویروس سارس ریشه در فقر و گرسنگی ندارد بلکه اگر داده‌های امروز را بپذیریم ناشی از رفاه و انگیزه‌یِ تنوع در تغذیه و سودجویی‌های اقتصادی است.»

اسفندیار طبری سپس در چهار سرفصلِ «ترس از پاندمی»، «سوژه، طبیعت، فناوری»، «همبستگی و حاکمیت ملی»، «تدبیرهایِ بهداشتی» به جنبه‌هایِ گوگونان این پدیده و پی‌آمدهایِ آن پرداخته و در نتیجه‌گیری خود می‌گوید: «نولیبرالسیم باید در دیدگاه داروینیسم بیولوژیک خود تجدید نظر کند. بنابر چنین دیدگاهی هر کسی که قوی‌تر است، باقی می‌ماند. هر کس که ضعیف است و با سیاست اقتصادی آنان مخالف است، شایسته مرگ است. قرارداد اجتماعی حاکم به‌ویژه در کشور‌های یاد شده، قراردادی بین شهروندان و حکومت نیست بلکه بین نولیبرالیسم و شهروندان است. براساس چنین قراردادی هر اقدام اجتماعی برای تأمیین بهداشت و سلامتی و رفاه مردم باید از نظر اقتصادی فایده‌آور باشد درغیراین‌صورت عملی نیست. شیوه‌یِ مبارزه این نولیبرالیسم راست علیه پاندمی قابل مقایسه با همان شیوه بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی است که به‌ویژه در این کشورها با کاهش هزینه‌های اجتماعی به‌دنبال نجات سرمایه‌داران ورشکسته بودند. یعنی دزدی از طبقات اجتماعی به شکل‌هایِ مختلف مالیاتی و صرفه‌جویی‌های ویران کننده به‌ویژه در بخش‌های درمانی و واگذاری آن به سرمایه‌داران ورشکسته. این شیوه‌یِ لیبرالی حکومت نیست بلکه تاحدزیادی شباهت به یک سیستم فئودالی یا نوفئودال دارد. شاید این یکی‌ از کم‌ترین پی‌آمدهایِ ممکن این بحران باشد که پایداری و توسعه سیستم اجتماعی تنها با رشد اقتصادی ممکن نیست بلکه بیمه درمانی برای همه و رشدِ سامان بهداشتی امری بسیار حیاتی برای این جامعه‌ها است.»

          بهزاد کشاورزی در مقاله‌یِ «دو خطایِ بزرگِ تاریخیِ عباس میرزا که هرگز جبران نشد!» ضمنِ برشمردن خدمات عباس میرزا به کشور (نخستین گام‌هایِ مدرنیزاسیون مملکت، رواج واکسن آبله، وارد کردن دستگاه چاپ‌خانه به کشود) از دو خطایِ بزرگ تاریخی عباس میرزا سخن می‌گوید و به توضیح آن‌ها می‌پردازد. موضوعِ مقاله جنگ‌هایِ ایران و روس است و دو خطایِ عباس میرزا: «این جنگ‌ها در دو مرحله از آذر ماه  سال ۱۱۸۲ش/دسامبر ۱۸۰۳م تا بهمن ۱۲۰۷ش /فوریۀ ۱۸۲۸م  طول کشید. مرحله‌یِ اول جنگ‌ها در ۱۲ مهرماه ۱۱۹۲ش/۴ اکتبر ۱۸۱۳م با شکست فاحش ایران به اتمام رسید. نتیجه‌یِ این شکست به بستن قرارداد گلستان منتهی‌ شد که سرزمین‌های بزرگی از کشور ما را از پیکرِ آن منتزع کرد. مرحله‌یِ دوم جنگ‌ها نیز ده سال پس از قرارداد فوق (در تاریخ ۶ مرداد ۱۲۰۵ش/۲۸ ژوئیۀ ۱۸۲۶) با حمله‌یِ ایران– بدون اعلان جنگ – به سرزمین‌های تازه تصرف‌شده‌یِ روسیه شروع و در ۱ اسفند ۱۲۰۶/ ۲۱ فوریۀ ۱۸۲۸ با انعقاد قرارداد ترکمنچای و واگذاری (علاوه بر سرزمین‌های جدا شده در عهدنامۀ گلستان) دو ایالت وسیع ایران به روس‌ها به پایان رسید.» و سپس این چنین هدفِ مقاله توضیح داده می‌شود: «همین جنگ‌های ناکامِ و شکست‌های پی‌درپیِ عباس میرزا با روسیه، موجبِ دو خطایِ بزرگِ تاریخی او شد که در سرنوشت کشور ما نتیجه‌یِ شومی به‌بارآورد. آن دوخطا یکی درخواست وی از ملایانِ سرشناسِ شیعه جهت صدور احکام جهاد و «تهیه و انتشاررسالۀ جهادیه» بود و دیگری درخواست حمایت از دو ابرقدرت روس و انگلیس برای تضمین پادشادهی خود و فرزندان‌اش بود. اقدام اولی پایِ روحانیان شیعه را به کشور ما باز کرد و درخواست دومی او، دو کشورِ روس و انگلیس را حاکم بر سرنوشت کشور ما ساخت. هدفِ این مقاله روشن‌ساختن نتیجه‌هایِ این دو خطا می‌باشد.»

          نقدِ کتاب آخرین بخش نشریه است که در آن جواد موسوی خوزستانی در مقاله‌یِ «کلیدواژه‌یِ کتابِ تازه‌یِ کاظم علمداری: جنبشهایِ جدیدِ اجتماعی، فناوریِ نوین و مراودههایِ انسانی» به نقدِ کتاب کاظم علمداری، «جنبش‌هایِ اجتماعی نوین و جامعه مدنی» می‌پردازد و می‌گوید:

«در واقع هدفِ اصلیِ کتاب «جنبش‌هایِ اجتماعی جدید و جامعه مدنی» که در ۴ فصل و ۱۶۰ صفحه تنظیم شده و در خرداد‌ماه ۱۳۹۹ در تهران منتشر شده است مشخصاً ارزیابی‌یِ نقش تکنولوژی‌ جدید ارتباطی و اطلاعاتی در عرصه‌یِ کنش‌های مدنی، اجتماعی، فرهنگی، و به‌طورمشخص، جنبش‌های نوین اجتماعی است… کتاب تازه‌چاپِ کاظم علمداری «جنبش‌هایِ اجتماعی نوین و جامعه مدنی» با این گفته آغاز می‌شود: «در جهان امروز رابطه‌یِ تنگاتنگی میان جنبش‌هایِ اجتماعی و شبکه‌هایِ اینترنتی وجود دارد»… علمداری در صفحه‌هایِ دیگر کتاب این موضوع را به دگرگونی در حوزه‌یِ نهادهای رسمی قدرت نیز بسط می‌دهد: «قدرت تکنولوژی اینترنتی در برقراری کنش و واکنش‌هایِ جمعی محلی، ملی و بین‌المللی به ایجاد بلوک‌هایِ قدرت اجتماعی جدید در برابر قدرت انحصاری نهادهایِ رسمی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی، هنری و رسانه‌ای انجامیده است. به‌طوری‌که قدرت‌هایِ رسمی را به‌شدت به چالش کشیده است… در این گزارش اگر بخواهیم جنبه‌یِ دیگر فناوری نوین را هم در نظر بگیریم می‌بایست به جنبه‌ی هژمونیک آن نیز اشاره کنیم. منظور جنبه و ظرفیتِ «نهفته» ـ نه لزوماً پنهان ـ در بطنِ فناوری نوین است که می‌تواند آن را حتا به ابزار کنترل شهروندان تبدیل کند… فناوری اطلاعات که به‌قولِ علمداری «بیش‌تر از آن‌که در اختیار کوشندگان مدنی باشد در اختیار دولت‌هایی است که غالباً مخالف فعالیت‌هایِ مستقل مدنی مردم‌اند» طبعاً می‌تواند به ابزاری هوش‌مند و کارآمد در دست دولت‌ها و نیروهای امنیتی برای مدیریت، کنترل و مقابله با خیزش‌هایِ مردمی قرار گیرد. به این اعتبار: «فراگیری در شیوه‌هایِ استفاده از این تکنولوژی علیه مخالفان نیز بخشی از تجربه‌هایی است که پژوهش‌گرانِ علوم اجتماعی در مطالعات و تحلیل‌های خود به آن توجه می‌کنند… موضوع بسیار مهم دیگری که نویسنده‌یِ کتاب بر آن انگشتِ تأکید می‌گذارد، داشتن هدف و برنامه در استفاده از فناوری‌های نوین ارتباطی است… یکی دیگر از نکته‌هایِ مهم و مثبت به‌کارگیری فناوری دیجیتال در مبارزات اجتماعی، افزون بر نکته‌های بالا، تأثیر نیرومند این فناوری در ایجاد تحول در ساختار فرم مبارزه و جهت‌بخشی به رفتار شهروندانِ ناراضی از وضع موجود است.»

دانلود سپهر اندیشه در فرمت PDF

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)