خوزه ساراماگو کتابی دارد به نام انجیل به روایت مسیح .

در این رمان فصلی هست که مسیح به دیدارخداوند خود می‌رود تا جوابی برای پرسشهای بسیاری که ذهنش را مشغول کرده است از کارفرمای خود دریافت کند.

در یک صبح مه گرفته ماهیگیرانی که از مه گرفتگی بی موقع در آن فصل بهت زده شده‌اند از رفتن به دریا منصرف می‌شوند اما ”تنها یک نفر در جلوی در ایستاد و مطمئن شد که این همان روز است، اگر چه که او ماهیگیر نبود ولی با ماهیگیران زندگی و کار میکرد. وقتی آسمان مه گرفته را دید به ماریای ماگدالیائی که پشت سرش ایستاده بود گفت من به دریاچه می‌روم و او پرسید: حتما باید بروی؟

و مسیح جواب داد زمان موعود است”.آری او کسی نبود به غیر از مسیح. او سوار بر قایقی می‌شود و در مه غلیظی که همه دریاچه را در بر گرفته بود و به او امکان نمی داد که فراتر از نوک قایق راببیند به سمت وسط دریاچه پارو میزند تا اینکه به محیط دایره شکلی میرسد،جائی که شدت نور و هاله ای بزرگ از سفیدی چشم را می آزارد. آنجا وسط دریاچه بود، جائی که متوجه می‌شود خدا در ردای بلند زرشکی رنگی در کنار او در قایق نشسته است.” مسیح گفت، من آمده‌ام که بدانم کیستم و از این به بعد چه باید بکنم تا سهم خود از قراردادمان را بر آورده کنم؟” خدا با تمانینه و همچون پدری خونسرد و در عین حال متکی به نفس به مسیح میگوید که او پسر خداست.برای مسیح پذیرفتن این الوهیت دشوار است چرا که خود را انسان می شمارد”من یک انسانم، زندگی میکنم، میخورم، میخوابم، عشق میورزم مثل یک انسان”. در‌واقع خدا مسیح را خلق کرده است چون به کمک او در زمین احتیاج دارد. خدا به او میگوید دلیل انتخاب او این است که امپراطوری الهی را گسترش دهد تا انسان‌ها پس از مرگ به نزد خداوند بیایند.گفتگوی خدا و مسیح تازه آغاز شده و مسیح هر لحظه کنجکاو تر می‌شود که موجودی عجیب شنا کنان به سمت قایق می‌آید خودش را از قایق بالا میکشد و بین خدا و مسیح می‌نشیند و او کسی نیست جزء شیطان.هر چند مسیح از دیدن او تعجب کرده است ولی حضور شیطان برای خدا زیاد هم عجیب نیست. مسیح در می‌یابد که خدا و شیطان از قبل با یکدیگر قرار این ملاقات را گذاشته اند. مسیح میپرسد” نقش من در نقشه ای که کشیده ای چیست؟ ” و خدا میگوید”شهادت، قربانی،این مناسب‌ترین روش برای پراکندن آتش ایمان و شعله‌ور ساختن آن است”.کلمه شهادت و قربانی لرزه بر تن مسیح می‌اندازد و از خدا میپرسد”چگونه خواهم مرد؟” و خدا در جواب میگوید:”برای یک شهید مناسب‌ترین مرگ مرگی است دردناک و در صورت امکان مظلوم وارتا به راحتی مؤمنین را به برخوردی عاطفی، تاثر انگیز و پر سوز و گداز بکشاند” مسیح میگوید”در لفافه حرف نزن، بگو چطوری میمیرم؟” و خدا میگوید”دردناک، مظلوم بر بالای صلیب”.با شنیدن این توضیحات مسیح به خدا یاد آوری میکند که” تو به من وعده قدرت و عزت داده بودی” و میخواهد که قرار داد را فسخ کند و مثل انسانهای دیگر زندگی کند و خدا به او میگوید که او حق انتخاب ندارد چون او برگزیده است. بعد از تلاش برای ترک این ملاقات و شکست در آن مسیح تسلیم می‌شود ولی میخواهد همه چیز را بداند، از جمله اینکه پیامبر شدن او چه نتایج دیگری خواهد داشت؟ آیا کسان دیگری به غیر از او در این راه جانشان را خواهند داد و خدا برای او فهرست بلندی از شهیدان بعدی را که به اشکال فجیعی کشته خواهند شد نام می برد. ساراماگو چندین صفحه را با نام قدیسان مسیحی و نحوه کشته شدن آن‌ها در اینجا پر کرده است. شهیدانی که شکنجه شدند، در آتش سوزانده شدند، گردن زده شدند وبه دیگر روشهای وحشیانه برای برقراری امپراطوری الهی کشته شدند. مسیح هم چنان به پرسشهای دیگر ادامه میدهد و خواهان جواب است و خدا ناچار به جنگهای صلیبی می‌پردازد وجانبدار از کلیسا دفاع میکند. و در نهایت به شکل‌گیری انکیزاسیون میرسد و معتقد است که دانستن آن برای عیسی ضروری نیست ولی مسیح اصرار میکند که بداند و خدا اینگونه توضیح میدهد: ” انکیزاسیون که به آن ”ماموریت مقدس” هم گفته می‌شود یک شر لازم است، یک وسیله مخوف که برای پاک کردن یک آلودگی که وارد بدنه کلیسای تو شده است و برای مدتی طولانی در پوشش شورشهای کفر آمیزخود را پنهان کرده است و اثرات زیانباری به بار خواهد آورد. مسیح نتیجه‌گیری میکند که به خاطر او باید صد ها هزار زن و مرد بمیرند در آتش بسوزند، ذجه آنها دنیا را پر کند و از خدا میخواهد که او را از این کار معاف کند ولی تقاضای او پذیرفته نمیشود. شیطان پیشنهاد میدهد که اگر خدا او را ببخشد و دوباره او را ملک مقرب خود کند، همان ملکی که لقب لوسیفر آورنده نور را به او داده بود، خدا میتواند به هدف خود بدون نیاز به این همه کشتار برسد. پیشنهادی که از سوی خدا قاطعانه رد میشود.اراده خداوند بر این بوده است که فرزندش بر بالای صلیب رنج ببرد و با رنج خود گناهان انسان را بخرد تا انسان‌ها به خداوندی خدا ایمان بیاورند.

نقل قولها از کتاب که داخل گیومه گذاشته شده اند ترجمه شخصی است و بدون شک فاصله زیادی با ترجمه حرفه‌ای دارد. امیدوارم که این کتاب از زبان پرتغالی و یا زبان دیگری به فارسی برگردانده شود.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)