بحثهایی که بر سر اقدام شهرداری تهران در حذف «حاجی فیروز» از برنامههای نوروزی به دلیل چهرهی سیاه درگرفته، فرصتی است برای بازبینی تبعیضها و آزارهای روزمره در جامعه، نه رنگ باختن در بحث سیاه یا سفید بودن حاجی فیروز. در این زمینه، نقد سنت و عرفها را میتوان با نقد دین و تبعیضهای برخاسته از آن همراه کرد.
نژادپرستی در ایران با جامعههای غربی بسیار متفاوت بوده و با بنیانهای علمی و نظریهپردازانه مشابه اروپا و آمریکا همراه نیست. بیشترِ شکلهای آن در جامعه، فرهنگ و سیاست با آزار قومی و تبعیض همراه و پدیدار میشود.
آنچه با تعریف رایج در بعضی کشورهای غربی نژادپرستی میخوانند، در وضعیتهای اجتماعی ایران بیشتر با شکلهایی چون آزار گفتاری و رفتارهایی چون برتریطلبی و تبعیض بر پایهی قومیت و مذهب، فخرفروشی و حالتهایی چون خودبزرگبینی ظاهر میشود تا نظریههای سامانیافتهی علمی بر پایهی برتری قوم و ملت یا گونهای از انسانها بر دیگران. گاهی نیز در شکل تحقیر مستقیم بعضی قومیتها و زبانهای رایج دیگر درون ایران ظاهر میشود.
فیلسوفی مانند ایمانوئل کانت هم نداریم که برای نمونه، در بعضی آثارش در زمینهی انسانشناسی عبارتهایی دربارهی سیاهپوستان به چشم بخورد که با تعریفهای امروزی نژادپرستانه است.
نه میتوان عیسی مسیح را که گویا چهرهای مانند مردم خاورمیانه داشته، مانند سفیدپوستی با موهای طلایی و چشمهای آبی به تصویر کشید، نه حاجی فیروز را که طبق متلها چهرهای تیره داشته، هنگام بازی نقش یا بازسازی افسانه از رنگ اصلی چهرهاش محروم کرد. این اقدامها مصداق نژادپرستی و همرنگسازی شخصیتهای نامربوط به زمینهی اجتماعی بازسازی آنها است. اما اگر عرف یا سنتی باعث آزار و رنجش گروهی مشخص میشود، میتوان از آن چشم پوشید.
شاید بهتر باشد در کنار پرداختن به چهرهی سیاه «حاجی فیروز» کمی به عمامههای سیاه نیز بپردازند که مصداق زندهی نژادپرستی و جداسازی قومی است! به کسانی که در قرن بیست و یکم، در بالاترین سمتهای سیاسی واژهی «سید»، آقا، را پیش از نامشان به کار میبرند تا نشان بدهند نیاکانشان از امامان شیعه یا فرزند پیامبر اسلام بودهاند و از این راه به نوعی جایگاه اجتماعی جدا از دیگران میرسند، آن هم تنها به دلیل پیشامدِ محض تولد در خانوادهای مشخص. چنین افرادی نسبت ژنتیک سیادت یا «ژن خوب» را با تعریفهای امروزی نژادپرستی نمیسنجند.
کاربرد لفظ سید پیش از نام که به این شکل، دیگر در میان مردم عربستان، خاستگاه دین اسلام، هم رایج نیست، نشانی از عادتزدگی، برترینمایی و فخرفروشی قومی است.
جدا کردن خود از دیگران به دلیل اصل و نسبی که شاید به پیامبر اسلام یا نوادگان و فرزندان امامان -جانشین او از دید شیعه- میرسد، بخشی از نژادپرستی در جامعهی ایرانی است، چنین نسبتی از نظر تاریخی به بیرون از مرزهای فعلی ایران میرسد که مدرک چندانی برای اثبات آن در دست نیست.
گذشته از این، سنت پرداخت «خمس» به سادات از جلوههای اقتصادی تبعیض نژادی است. در قانونهای اساسی نوین کسی نمیتواند به دلیل نسبت خانوادگیای که مقدس نامیده میشود، مصداق مرجعیت دریافت مالی باشد.
در میان مسیحیان امروز چند نفر را میتوان یافت که اصل و نسب خود را حتا به حواریون مسیح برسانند و این نسبت را رسماً با حمایت قانونهای دولتی در ادارههای ثبت احوال به فرزندان خود هم منتقل کنند؟
خودبرتربینی و پذیرش آن به دلیل اصل و نسب، امروزه، شکلی از نژادپرستی است. این نوع تأکید بر اصل و نسب ریشه در جایگاه دینی نیاکان دارد، نه درونمایهی شخصیت، دستیافتهها و ذهنیتهای فرد که به او ارزش میدهند! تأکید بر ویژگیای مانند سیادت نیز با برابری اجتماعی همخوانی ندارد.
زدودن عنصرها و ترکیبها و شبکههای زبانی و رفتاری و قانونیای که از آزار ترکهای ایران، افغانستانیها و سیاهپوستان جنوبی تا تبعیض روزمره علیه اقلیتهای دینی را دربرمیگیرد، موضوعی است که پرداختن به آن مهمتر از چهرهی سیاه حاجی فیروز به نظر میرسد.
زرتشتیان در بخشهایی از تهران در مجموعههای بستهی شهرکوار زندگی میکنند و اقلیتهای دینی با نوشتههایی در محل کسب و کارشان از دیگران جدا میشدهاند. شهروند بهایی هنوز حق زندگی عادی با امکانات برابر مانند پیروان مذهب شیعه را در ایران ندارد. بحث از یهودیان ستارهدار در آلمان دوران هیتلر نیست؛ موضوع، کسب و کارها و شهروندانی عادی در جمهوری اسلامی است.
این نوع رفتارها مصداق نژادپرستی و منزویسازی در جامعهی مسلمان شیعی است که باید بیشتر به آنها پرداخت. اینکه سدهی پیش رو را با بحث رفع تبعیض و نژادپرستی آغاز میکنیم، نشان از خواستهای پایدار در جامعه دارد.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.