در خلال وقایع سراوان سوالی به ذهنم رسید که قطعا ریشه در فضای فرهنگ سیاسی امروز ما دارد: اگر در عکسالعمل به این واقعه، و فقر و نابرابریهای گسترده در منطقهی محروم سیستان، جنبش مسلحانهای بنام سراوان آغاز شود و من و ما پنجاه سال بعد زنده باشیم و بشنویم که جنبش سراوان را حامیان حکومت فعلی (که آن موقع حکومت قبلی است) حرکت مشتی تروریست مینامند، چه عکسالعملی بدانها خواهید داشت؟
تحت تبلیغات مؤثر رسانهها در چند سال اخیر و سوار بر موج نارضایتیهای عمومی از حکومت فعلی، وقایع تاریخی نیز حتی در امان نماندهاند و یادآور این عبارت پرتکرار والتر بنیامین شدهاند که در زمانه توتالیتاریسم حتی مردگان نیز در امان نیستند. امروزه مردگان و از سر گذشتهها و تاریخ از هجوم تفاسیر معوج در امان نیستند. مثلا در بهمنماه گذشته و در سالگرد قیام سیاهکل، اسبها به یراق شد که جنبش سیاهکل چیزی نبود جز حماقت چند جوان تروریست که سرباز و ژاندارمهای بیگناه را کشتند و غیره که احتمالاً خودتان ادامه روایت را حدس میزنید. قصدم اینجا بازگویی آن واقعه نیست. تنها اشارهای کوتاه به اصلی مهم در جامعهشناسی تاریخی خواهم داشت.
تاریخ را تنها از طریق وضعیتی در اکنون میتوان فهمید. ما به تاریخ آنگونه که رخ داده دسترسی نداریم. متون و روایتها تفسیرهایی از واقعه هستند، اما آنچیزی که امکان فهم واقعهای در گذشته را میگشاید، تجربه آن واقعه در زمان اکنون است. ما از طریق تجربه حسّانی و تنانه است که تاریخ را بهگونهای پروبلماتیک احضار میکنیم و نه قصههایی بیمصرف از گذشته. جنبش سیاهکل را تنها با تجربه وقایعی مثل سراوان و نیزار و غیره میتوان فهمید. وقتی در اوایل دهه پنجاه امیر پرویز پویان در متنی استراتژیک مینویسد: «برای اینکه بمانیم، مجبوریم که تعرض کنیم» برای مای امروز عبارت «برای اینکه بمانیم» جالب توجه است. این عبارت را ما از طریق تجربهای در امروز میتوانیم بفهمیم. تجربه ما از ستم و فقر به گفتار و کنش گذشتگان معنا میدهد. اینجاست که به هرکس که میگوید قیام سیاهکل اقدامی تروریستی بوده شک میکنیم، چون میتوانیم اقداماتی را مفروض بگیریم که هرچند با آن مخالف هستیم ( اینجا مشی مسلحانه) اما قابل فهم برای ماست. به این دلیل که ما اکنون از فهم خشمها، احساسات و کنشهای افرادِ پنجاه سال قبل ناتوانیم مدام کنش آنها را (بر اساس ارزشهای امروزی) داوری اخلاقی یا سیاسی میکنیم. خشم و احساسات امروز ما از رویدادی مثل سراوان میتواند به درک خشم و نفرت آدمهایی که مثلا در سیاهکل جمع شدند، کمک کند.
جنبش مسلحانه از نظر نگارنده حتی در آنزمان یک بدفهمی بزرگ نسبت به سیاست و اقدامی مالامال از نقض غرض بوده است چه برسد به حال. گفتن این نکته ازین باب مهم است که موضوع سر جانبداری از راهحلها نیست بلکه موضوع اصلی درک مجموعه چیزهایی است که این راهحلها و اقدامات را میسازند. قیام سیاهکل نیز همچون سراوان از زیر بوته در نیامده بوده است و نمیتوان به عبارت ترور یا وابستگی به خارج( کاری که امروز دولت با سراوان میکند) تقلیلش داد. آن واقعه و مجموعه وقایعی که به سرنگونی نظام پهلوی انجامید از درون نظام ستمی بیرون آمده بود که برای فهمش احساسات و استیصال امروز بسیار راهگشاست. سیاهکل نیز واکنشی به ستم و استبداد حاکم بود. کودتای آمریکایی-انگلیسی سال ٣٢، استبداد، اعدام و سرکوب مخالفان و مجموعه سیاستهای حکومتی در ایجاد فاصله طبقاتی، دانشجویان و سپس مردم عادیِ خسته از ستم را به واکنش واداشت و تا ۵٧ پیش رفت و هنوز ادامه دارد.
یادآوری تاریخ و تقاطعهای آن با اکنون موقعیت بغرنجی را به طور همزمان برای حامیان وضع موجود، اصلاحطلبان صوری و سلطنتطلبان میسازد. آنها در مخمصهای گیر میافتند که ناشی از عدم درک درست آنها از سیاست مردمی است. همراهی با معترضان سراوان به فهمیدن و درک معترضان دیروز، و حمایت و ستایش از معترضان سیاهکل، یادآور معترضان امروز میشود. راه فراری نیست. این وقایع با همه تفاوتهایشان در یک چیز مشترکاند و آن جانهای به لب رسیده از شرایط است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.