قاچاقچی قانونی اجازه‌ نمی‌دهد کس دیگری کارش را تکرار کند. قوانین اجازه قاچاق را تنها به طبقه حاکم داده‌اند. طبقه‌ای که با سلب مالکیت از همه، منابع عمومی را در اختیار دارد و هرجور صلاح بداند (حتی فروش مجانی) نفت و گاز و بقیه کالاها را از مسیرهای رسمی بیرون می‌برد.

‏یک پدیده به حیثیت دال آن ( اینجا: کلمه قاچاق) مذموم است یا مدلول‌اش (عمل قاچاق)؟ اگر برای خارج کردن کالایی از کشور با توان مختصر فردی و از روی فقر و ناچاری از همان دال و کلمه‌ای استفاده کنیم که برای باندهای متمول جهت انباشت سرمایه استفاده می‌کنیم، عملاً دال را از معنا تهی کرده‌ایم. روشن است که اینجا ما اسیر محدودیت‌های زبانشناختی شده‌ایم.

‏به همین دلیل و اسارت در تنگناهای زبانی و ادراکی است که حذف مدلولِ مذموم (عمل قاچاق) با حذف «قاچاقچی» یکی انگاشته می‌شود. فرد فکر می‌کند قاچاقچی همان قاچاق است که حذفش یعنی حذفِ امر مذموم. در حالیکه قاچاقچی تنها حلقه آخر از زنجیره‌ی عمل قاچاق است. در این مورد اخیر هم که حتی عضوی به مراتب کوچکتر از یک قاچاقچی. 

روشن است همانقدری که خرده قاچاقچیان از فقر رنج می‌برند، و سیستم حکمرانی با ناتوانی در تمایز گذاری بین قاچاق و قاچاقچی، خشن جلوه می‌کند، زبان نیز با استفاده از دال مشترک برای مدلول‌های متفاوت، امکان ادراک موضوع را سخت می‌کند.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)