همیشه در طول تاریخ، قدرتمندان، چه حکومتى، چه ریاستى و چه در روابط فردى، دروغ‌ها و گزافه‌گویى‌هایى را که منافعشان را حفظ و افزوده مى‌کرده، با بزک‌هاى عامه پسند، در شکل‌هایى فریبنده، به جامعه مى‌خوراندند. در سال‌هاى اخیر، رسانه‌ها، چه مجازى و چه غیرمجازى، این کار را آسان‌تر و موِثرتر انجام مى‌دهند.

قدرتمندان، صاحبان سهام‌ها یا مزدوران رسانه‌ها، هر روز تواناتر از روز قبل، در فریب “ما” مجهزتر و بظاهر دلسوز مردم و جامعه، کنترل کامل ما را در دست دارند.

هانا آرنت: در جایى که همه مقصر هستند، هیچ کس مقصر نیست.

لازم نیست تمام تاریخ ایران را خوانده باشیم، فهمیده باشیم و بدانیم. فهم و شناخت تاریخ چند دهه‌ى اخیر ایران، که مسئولیت هر فرد ایرانى است، براى واکاوى دردهایمان کافى است!

ما هنوز نمى‌دانیم ویا نمى‌خواهیم بپذیریم که انقلاب ۵٧ را “ما” کردیم، اکثریت  “ما”. ما ندانسته بنیادها را ویران کردیم و بناى جدیدى نساختیم، و هنوز هم اندیشه‌ى ساختن و ساخت بناى استوارى را نداریم!

براى رسیدن به یک هدف سیاسى “همیشه و همیشه” حقایق تاریخى را ندیده، یا دیده و بنا به منافع لحظه‌اى و گاه توهمى منکر شده‌ایم، وگاه شاید نفهمیده‌ایم!

گلوگاه خود را در بیان دموکراسى مى‌دریم، اما در ماه‌هاى آغازین انقلاب، صدها اعدام بدون دادگاه، ما را متحیر نکرد، و حتا گروهى را شاد کرد!

همگى دست در دست هم، چنان ویران کردیم که هیچ بیگانه‌اى نمى‌توانست، ویرانه‌اى این چنین بسازد!

تب ویران کردن داریم، و با عشق ساختن بیگانه‌ایم! آزادی را فریاد مى‌زنیم، اما آ‌ن را نمى‌شناسیم!

و شگفت انگیز این که هنوز هم، پس از ۴٢ سال، ساختن را نمى‌اندیشیم! تفاوتى نمى‌کند، ساخت یک رابطه‌ى سالم و آزاد بین دو نفر، یا ساخت رابطه‌اى دور از توهم و زورگویى در بین یک گروه یا ساخت میهنى ویران !!!

اخبار دردناک داخلى و برون مرزى، موجى از درد و نا امیدى به همراه دارد، دردى که گویا درمانی ندارد: داستان کنگره ایرانیان کانادا، داستان پر درد دانشنامه ایرانیکا (مصاحبه‌ى دکتر عباس امانت) و صدها و صدها درد دیگر .

شگفت انگیز این‌که، این همه درد و ناکامى، ما را به اندیشیدن نمى‌کشاند! این سال‌هاى پر رنج، و آنچه شد و آنچه در حال شدن است، باید “چرایى‌ها‌ى” بیشمارى را مطرح کند .

مى‌گویند: در زمان‌هاى سخت و شکست‌هاى بزرگ، اندیشه‌هاى بزرگ شکل مى‌گیرند.

مى‌گویند: در زمان‌هاى تحقیر، اهانت و سر درگمى است که نیاز به پرسش پیش مى‌آید .

ما حتا به “خود سانسورى” خود، آگاه نیستیم! بالاترین آزادی‌ها، آزادی انتخاب‌هاى فردى است و ما بزرگترین “سانسورچى” خود هستیم، خود سانسورى در روابط فردى و اجتماعى!

خود سانسورى از ترس مى‌آید و به خود کم‌بینى و خشم منتهى مى‌شود .

لازم نیست آزادی را در مقیاس‌هاى بزرگ فریاد زد، آزادی را از خودمان، محیط کوچک خانه‌مان‌، روابط خانوادگى، دوستان، آغاز کرده و براى خوش‌آیند  “دیگری” خود را سانسور نکنیم.

مهم نیست به چه باور داریم، مهم این است که، باور خود را بیان کنیم، با بیان باورهایمان، می‌فهمیم آیا باور ما درست است یا نه. با  گفتگو با مخالفان خود، مى‌آموزیم که باورهاى خود را بیندیشیم و درستى آنها را میزان کنیم.

بیاموزیم که پایین کشیدن دیگران، مارا به بالا نمى‌برد. بیاموزیم که پذیرفتن اشتباهات و پوزش خواهى ما را به بالا مى‌کشد .

درگیرى‌هاى مداوم، پایین کشیدن دیگران و عدم پوزش خواهى و… هزار و یک درد دیگر، تداوم این حکومت چهل و دو ساله را، توضیح مى‌دهد!

اگر همراهى و هم گامى و سردرگمى “ما” نبود، این حکومت توان تداومى این چنین را نداشت !!!

حتا زیست در کشورهاى دموکرات هم درد “ما” را درمان نکرده! باید پرسید “چرا” زیست در دنیای آزاد، ما را از درگیرى‌هاى ذهنى شخصى و اجتماعى‌مان نجات نداده؟ شاید پاسخ را باید در” ناخوداگاه جمعی‌مان” جستجو کنیم        Collective unconsciousness 

دموکراسى، در پیوستگى و هم صدایى است، با تمام تفاوت‌ها .

دموکراسى، در همگامى کسانى است که روزى از هم جدا بوده‌اند.

دموکراسى واقعى، در اعتبار بخشیدن و بالا کشیدن دیگران است. نه در تحقیر و بزیر افکندن آنها .

بهتر است شهامت داشته باشیم و دردهاى خودرا با صدایى رسا بگوییم، تاجایى که خود را بشنویم آنگاه، “خود درمانى” انجام خواهد شد و امید به فردایى بهتر امکان پذیر.

فریده جلایی‌فر – روانشناس و منتقد اجتماعی

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)