تا سال ۲۰۰۰ دموکراسی در حال اوج گرفتن بود. تعداد زیادی از کشورها به صفوف دموکراسی های لیبرال پیوستند. این سیر صعودی از سال ۱۹۷۴ در پرتغال شروع شد. و سپس در سراسر مدیترانه، آمریکای لاتین و شرق دور گسترش یافت و در سال ۱۹۸۹، بعد از سقوط کمونیسم و با آزاد شدن کشورهای اروپای شرقی، به اوج خود رسید. با این حال، در هنگامه ای که ونزوئلا یکی از کشورهایی ست که به سمت دیکتاتوری سقوط می کند، باید از خود پرسید که چرا دموکراسی، که قدرتمندترین ضامن آزادی های شخصی ست، در حال افول ست.

در انگلستان مردم فراموش کرده اند که دموکراسی چقدر زودگذر است. پس از پایان جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۸ اولین موج بزرگ دموکراتیک سازی در اروپا رخ داد. با این وجود تا ژانویه سال ۱۹۳۹در بین کشورهایی که در اثر جنگ آزاد شده بودند، فقط چکسلواکی و فنلاند از دیکتاتوری نجات یافتند.

اکنون زمان زیادی از دهه ۳۰ میلادی گذشته است. اما ونزوئلا و ترکیه نمونه هایی هستند که به ما نشان میدهند که دموکراسی در جهان در حال عقب نشینی ست. اندیشکده فریدام هاوس تخمین زد که برای یازدهمین سال متوالی آزادی در جهان رو به زوال است. بنابراین وقت آن است که بپرسیم چه چیزی دموکراسی ها را سرنگون می کند و چگونه می توانیم از آن جلوگیری کنیم؟

برای پاسخ دادن به پرسش اول بهتر است پرسش دیگری مطرح کنیم و بپرسیم که چه چیزی دموکراسی ها را قدرتمند می کند. حاکمیت قانون که توسط نهاد دادگستری مستقلی تأمین می شود، آزادی بیان و مطبوعات، جامعه مدنی قوی، نظارت قاطع شهروندان غیرنظامی بر سرویس های امنیتی وارتش و مهمتر از همه تفکیک و تعادل قوا در حکومت ، ازعوامل مهم قدرتمند شدن دموکراسی میباشند.

مشکل این است که تمام این عوامل میتوانند به مرورتضعیف شوند. به طوری که وقتی ضربه نهایی به بدنه دموکراسی وارد می شود ، سقوط دموکراسی منطقی به نظر می رسد. اگر در دهه گذشته به هر کشوری که دموکراسی در آن مورد تهدید قرار گرفته بود، دقت کنید، خواهید دید که نخست، مطبوعات ، نهاد دادگستری و سازمانهای غیردولتی هستند که مورد تضعیف قرار می گیرند.

به همین دلیل تحولات سیاسی درکشورهای مجارستان و لهستان که درآنها دولت به دنبال مهار استقلال نهاد دادگستری ست، بسیار نگران کننده است. دادگاه ها ، مطبوعات ، سازمان های غیردولتی و منتقدان سیاسی مورد حمله قرار گرفته اند. ویکتور اوربان ، نخست وزیر مجارستان خود را طرفداردموکراسی غیر لیبرال وتحسین کننده رژیم های موفق چین و روسیه اعلام کرده است. در دیدگاه او دموکراسی های لیبرال دارای توان تصمیم گیری برای کارآمد بودن در قرن ۲۱ نیستند زیرا سیستم های حکومتی آنها آناکرونیک (زمان پریش) است. دیدگاه او ازاینجا سرچشمه میگیرد که تفکیک و توازن قوا درحکومت ها جلوی اقتدارگرایانی مانند او را میگیرد و همچنین مانع از بین رفتن سیستم های دموکراتیک ازدرون می شود.

با این حال در ونزوئلا، این تفکیک و توازن قوا توسط هوگو چاوزکه محبوب ترین رئیس جمهوراین کشوربود، کمرنگ گشت. حمله به آزادی مطبوعات و مخالفان سیاسی در این کشور و گماشتن دوست و آشنا درپستهای قضایی، به دلیل محبوبیت چاوز توجیه می شد. این همان چیزی است که ترکیه ، لهستان و مجارستان را به ونزوئلا و روسیه پیوند می دهد، زمانی که دراین کشورها هنوز انتخابات واقعی و آزاد برگزار میشد، ، رهبرانی که به صورت دموکراتیک وبا رای اکثریت انتخاب شده بودند با بکارگیری ترکیبی زهرآگین از پوپولیسم و اکثریت گرایی ، به دموکراسی یورش برده و باعث افول آن شدند.

اما کافی ست به ایالات متحده نگاه کنیم تا ببینیم که تفکیک و توازن قوا بسیار کارآمد است و جلوی از بین رفتن رشد دموکراسی را میگیرد. رئیس جمهور ترامپ بدون شک دوست دارد کنسانسوس (اجماع) دموکراتیک را لغو کند اما سیستم حکومتی به او این اجازه را نمی دهد. این همان مدل تصمیم گیری ست که ویکتوراوربان از آن منزجر است وبه آن برچسب آنا کرونیک (زمان پریش) بودن میزند.

پس چگونه باید جلوی افول دموکراسی را گرفت؟ با وجود مخالفت جدی طرفداران دموکراسی، بازنویسی قانون اساسی ممکن است کارساز باشد.

برای جلوگیری از افول دموکراسی، اتحادیه اروپا فکر کرد که وقتی کشورها جلوی دموکراسی صف میکشند بهترین روش استفاده از زور است. در عوض ، رویکرد تحکم آمیزو ضد دموکراتیک آن به ذهنیت دشمن پنداری اکثریت گرایان غیر لیبرال لهستان و مجارستان دامن می زند. آنچه مورد نیاز است دموکراسی بیشتر است. تمرکز زدایی قدرت، دشمن خودکامگان است. ایالت های یک سیستم فدرالی، با جان و دل از قدرت واگذار شده به آنها در مقابل زیاده خواهی های قدرت مرکزی، محافظت می کنند. بنابراین تنها با دموکراسی بیشتر و گسترده تر میتوان از دموکراسی محافظت کرد.