.
در میان چهار شخصی که در دادگاه بلژیک به جرم تلاش برای بمبگذاری در یک میتینگ سازمان مجاهدین در اروپا، بە زندان محکوم شدهاند، یک نام بیش از دیگران جلب توجه میکند. حداقل برای من و به دلایلی که در ادامه خواهم گفت؛ مهرداد عارفانی.
مهرداد عارفانی متولد سال ١٣۴٢/١٩۶۴ در ایران و شاعری نسبتا شناخته شده است که از چندین سال قبل تا به اکنون به عنوان پناهنده در اروپا زندگی میکند. او در این مورد بمبگذاری که دادگاهش حدود دو سال به درازا کشید مجرم شناخته شد و به ١٧ سال زندان محکوم شد. اگرچه خود او و افرادی معدود ادعا میکنند که این مسئله پاپوشی است که سازمان مجاهدین برای او دوخته است، اما بدون شک دادگاهی که در کشوری چون بلژیک برگذار شده باشد، بسیار دور از ذهن و نامحتمل است کە بدون مدرک و سند کافی چنین حکم سنگینی را به کسی تحمیل کند که چندان هم دست و پا بسته و بی زبان و بی تریبون نیست. (از جمله مدارکی که دادگاه به آنها اشاره کردە است میتوان به ابزارهای جاسوسی و پولهای نقدی که در خانهی عارفانی یافت شده و همینطور مبالغی که بدون توجیهی محکمهپسند و در طی سالها به حساب او واریز شده، اشاره کرد.)
این مسئله خود به تنهایی نشان دهنده این حقیقت است که جمهوری اسلامی ایران بسیار دقیق و با برنامهریزیهای طولانی مدت سعی در پیشبرد نقشههای خود دارد و برای عملی کردن نقشههای خود از هیچ امکان و هیچ درز امنیتیای که در میان نیروهای اپوزسیون ممکن است وجود داشته باشد چشم پوشی نمیکند و در این زمینه هیچ مرزی هم نمیشناسد.
شخصی که به عنوان یک شاعر سکولار و انقلابی شناخته شده باشد، به راحتی اعتماد مردم و نیروهای اپوزسیون را جلب کرده است و با جذب چنین شخصی از سوی نیروهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران، طیف گستردهای از امکانات نفوذ و خرابکاری در اختیار آنها قرار خواهد گرفت.
ما اطلاع دقیقی از زمان و چگونگی جذب این شخص توسط جمهوری اسلامی در اختیار نداریم اما در عرض چند ماه گذشته، این دومین شاعر (شاعرنما؟) ایرانی است که جاسوس بودنش برای ما محرز شده است. نفر قبلی زنی عرب/اهوازی بود به نام صابرین سعیدی کە بە عنوان یک شاعر و فعال سیاسی شناخته شده بود و حتی چند تن از اعضای خانوادهاش هم قبلا از سوی جمهوری اسلامی ایران اعدام شده بودند و از سال ٢٠١٧ در انگلستان اقامت داشت. این زن هم از مهرەهای جمهوری اسلامی ایران بود و چنان که میدانیم در نقشه ربایش حبیب الله اسیود (رهبر ”حرکه النضال العربی لتحریر”) به ایران، نقش مهمی ایفا کرد و چنانکه این روزها زیاد میشنویم، او هم یکی از پرستوهای دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی ایران برای به دام انداختن مخالفین نظام بود.
من موفق نشدم شعری به فارسی از صابرین سعیدی پیدا کنم اما در چند روز گذشته، نگاهی گذرا به متون شعری سالهای اخیر مهرداد عارفانی انداختم و هرچه بیشتر خواندم، کمتر ادبیت و شعریت در آنها یافتم. از آنجهت که تمام این ماجرا برای من مساله عجیب و بغرنجی مینمود تلاش کردم با دوستانی که گمان میرفت باید اطلاعات بیشتری داشته باشند تماس گرفتم و از صحت و سقم ماجرا پرسیدم. یکی از این دوستان که در بلژیک استاد فلسفه است و سری هم در ادبیات دارد به نکتهای اشاره کرد کە از ذهن من هم گذشته بود: ”دنیای شعر معاصر چنان دچار بلبشو و بی سامانی شده است کە هر متنی را اگر به شیوەی ستونی و پلهای بنویسند میشود اسم شعر بر آن گذاشت و برای شاعری معروف شدن تنها لازم است چند ستوننویس روزنامه چیزکی دربارهتان بنویسند و عدهای هم کف و هورا بکشند و سال بعد، همه شما را به عنوان شاعری برجسته میشناسند. اگر نقد ادبی درست و درمان داشتیم، هرگز ناشاعری به عنوان شاعر به جامعه قالب نمیشد که بتواند از موقعیت خود سواستفاده کند. وقتی یک شعارنویس را شاعر انقلابی و متعهد جا میزنیم همین میشود. زمانی این حرفها را میزدم چون ادبیات برایم اهمیت داشت ولی اکنون میدانم چطور ادبیات بیمار، محل سواستفاده هر سواستفادهگری میتواند باشد.”
شاعری که دغدغهی شعر خوب دارد، خود را به پول نمیفروشد. شاعری که دغدغهی زیبایی شناسانه دارد، نمیتواند به منفجر کردن انسانها فکر کند. شاعری که به ادبیات همچون نجات دهنده اهمیت میدهد، به تهدید شدن وقعی نمیگذارد (اگر فرض را بر آن بگیریم که این افراد در اثر تهدید تن به این کارها دادهاند). مگر خامنهای دیکتاتور ایران مستقیما از اخوان ثالث نخواست با حکومت جمهوری اسلامی همکاری و از ان حمایت کند؟ و مگر اخوان به او نگفت: ما شاعران بنایمان بر این است که بر حکومت باشیم نە با حکومت؟ مگر اخوان را در خیابان کتک نزدند و نانش را نبریدند؟ (روایت از قول فرج سرکوهی است).
اما در هر صورت شاید این رویکرد هم ایدئالیستی باشد که تصور کنیم ادبیات مکانیسم اتوماتیکی دارد که از فساد جلوگیری میکند. شاید این بازتولید همان دیدگاه سنتی به شاعران باشد کە نقشی پیامبرگونه به ایشان میبخشد و از هر آسیبی مبرایشان میداند.
حقیقت این است که حداقل در خاورمیانه و مخصوصا در ایران، شاعران و هنرمندان میتوانند اهداف خوب و پرسودی برای دستگاههای امنیتی باشند و تبدیل آنها به طعمههایی برای جریانهای سیاسی، از نظر جمهوری اسلامی توجیه هزینه دارد.
سوی دیگر ماجرا خود هنرمندان و شاعران و به صورت عام افراد شناخته شده و خوشنام جامعه هستند که باید با این مسائل دست و پنجه نرم کنند. کسانی از ایشان که در میان جامعه مخاطبینی دارند و احیانا آمد و رفتی با طرفهای اپوزسیون، باید بسیار با حساسیت با روابطشان و مسائلی از این دست برخورد کنند.
دوستی دارم که زمانی در بخش امنیت یکی از احزاب کوردستان فعال بود و در این زمینه ماجرایی را از سرگذشت کسی بازگو میکرد که جاسوس جمهوری اسلامی ایران شده بود ولی خودش تا یکسال هم کاملا متوجه نشده بود که دارد جاسوسی میکند. ماههای ابتدایی از طریق شخصی از او خواسته بودند که روزنامهی خاصی را از دکههای روزنامهفروشی شهر سلیمانیهی اقلیم کوردستان بخرد و برایشان ارسال کند. روزنامهای که هرکسی میتوانست آن را بخرد و هیچ اهمیت و خطری در آن نبود و پولی هم بابت این کار بی اهمیت دریافت میکرد، اما به تدریج درخواستها از او تغییر کرد و یک و سال و نیم پس از فرستادن اولین روزنامه، همین شخص در طرح ترور یکی از شخصیتهای سیاسی فعال در حزب موردنظر مشارکت کرد که خوشبختانه طرح شکست خورد و او دستگیر شد.
جملهای از این دوست به خوبی در خاطرم مانده است: فاصله میان مزدور شدن و شریف ماندن، گاهی به اندازهی گرفتن یک عکس از یک خیابان معمولی و فرستادن آن برای شخصی مشکوک، است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.