به بهانه‌ی چاپ و انتشار رمان روژاوا، تازه‌ترین اثر شهرام قوامی رمان‌نویس کورد بر آن شدم به‌دور از زبان داستانی و فضای اکسپرسیونیسم آن، مطلبی درباره‌ی روژاوا بنویسم تا بار دیگر این پدیده را واکاوی نمایم.

شهرام قوامی نویسنده‌ی کورد بیش از ۱۰ اثر ادبی در قالب داستان کوتاه، رمان، شعر و نقد ادبی دارد که تنها مجموعه داستان‌های کوتاهش در ایران مجوز چاپ گرفته و مابقی پشت سد مجوز چاپ وزارت ارشاد اسلامی باقی مانده است، ولی نویسنده آثارش را در طول این سال‌ها بدون مجوز چاپ و منتشر کرده است. او که در سال ۱۳۷۸ بخاطر مسائل سیاسی از دانشگاه اخراج شد، در سال ۱۳۸۶ به‌دلیل چاپ بدون مجوز آثارش بازداشت گردید. شهرام قوامی در آثار خود در خطی متمایز و ورای جریان‌های مسلط ادبی و گروه‌ها و باندهای شِبه‌ادبی گام برداشته و از همنواشدن با هنر حکومتی/درباری، محافظه‌کار و شعارزده پرهیز کرده است.

شهرام قوامی بعد از ترک اجباری ایران در سال ۱۳۸۹ ساکن آلمان شده و تا به امروز در این کشور زندگی می‌کند. او دو اثر آخر خود، یعنی «پل رقص» و «روژاوا» را به زبان آلمانی نوشته است. شهرام قوامی در سال ۲۰۱۶ سفری ۸ ماهه به روژاوا و شنگال داشت که این سفر الهام‌بخش رمانش گردید. وزارت ارشاد اسلامی به نسخه‌های کوردی و فارسی روژاوا مجوز نداد و در حال حاضر نسخه‌ی کوردی بدون مجوز چاپ و منتشر گردیده و نسخه‌ی فارسی آن نیز در حال چاپ است.

هیچ دولتی کوردها را دوست ندارد

شامگاه ۲ اگوست ۲۰۱۴ هنگامی‌که تمامی نشانه‌ها از حمله‌ی گسترده‌ی داعش به شهر شنگال گواهی می‌داد، فرمانده‌ی نیروهای نظامی بارزانی سوار بر خوروی نظامی در شهر گشت می‌داد تا به کوردهای ایزدی ساکن در شنگال اطمینان خاطر دهد با وجود نیروهای نظامی بارزانی هیچ خطری آنها را تهدید نخواهد کرد. پاسی از نیمه شب ۳ آگوست، داعش به شهر شنگال و روستاهای اطرافش حمله کرد و نظامیان بارزانی با وجود دراختیارداشتن اسلحه‌های سنگین و نیمه‌سنگین و نیز خودروهای زرهی پا به‌فرار گذاشته و ده‌ها هزار شهروند بی‌دفاع شنگال را در برابر نیروهای داعش تنها گذاشتند.

در زمان تسخیر شنگال بیش از ۵.۰۰۰ نفر کورد ایزدی کشته، ۵.۰۰۰ نفر زن، دختر (بچه، نوجوان و جوان) و پسربچه به عنوان غنائم جنگی و بصورت برده‌ی جنسی اسیر و ۵۰.۰۰۰ نفر نیز آواره شدند. [۱]

مردم بی‌دفاع که به کوهستان شنگال گریخته بودند در اواسط تابستان، بدون آب و غذا انتظار دروگران مرگ جهادی را می‌کشیدند تا به جرم کافربودن یا با پرداخت جزیه به اسلام بگروند و یا در صورت امتناع گردن زده شوند. آمار دقیقی از پناه برده‌گان به کوهستان شنگال در دست نیست. در کمتر از ۴۸ ساعت پس از تسخیر شهر شنگال، داعش بنا را بر حمله به کوهستان شنگال و کشتار جمعی ایزدیان گذاشت.

گردان‌های ی.پ.گ و ی.پ.ژ در هماهنگی با نیروهای پ.ک.ک اقدام به آزادسازی روستاهای اطراف کوهستان شنگال نموده تا راه برای ورود مبارزان پ.ک.ک به آن کوهستان باز و برای نجات پناه برده‌گان اقدام به گشودن کوریدوری (که به کوریدور نجات معروف شد) برای رهایی ایزدیان نمایند. در بامداد روز ۵ آگوست مبارزان پ.ک.ک توانستند حلقه‌ی محاصره‌ی داعش را در کوهستان شنگال بشکنند و با پیوستن نیروهای ی.پ.گ و ی.پ.ژ، که اغلب جوانان فاقد آموزش نظامی کافی بودند در نبردی تن به تن نیروهای داعش را درهم کوبیده و کوریدوری تا عمق روژاوا به عرض ۲کیلومتر باز کنند. وضعیت جسمی و روحی مردم آزادشده پس از گذشت ۳ شبانه روز در کوهستان شنگال تا اندازه‌ای فاجعه‌بار بود که حتی اشک گزارشگران بی.بی.سی فارسی را نیز درآورد.

شاهدان، از نوزادان بی‌جان در آغوش مادران و پیرزنان و پیرمردان در حال احتضار بر دوش فرزندان‌شان می‌گفتند. درحالی‌که آن جمعیت راهی برای بازگشت به خانه‌های خود در شنگال اشغال‌شده نداشتند، نیروهای پ.ک.ک و مبارزان ی.پ.گ و ی.پ.ژ اقدام به تهیه‌ی کمک‌های ضروری، انتقال زخمی‌ها و بیماران، به بیمارستان‌های اطراف شنگال و نیز جابجایی بسیاری از مردم که خود خواستار رفتن به روژاوا بودند، نمودند.

در تمام مدت تسخیر شنگال، نیروهای ائتلاف با گشت‌زنی هوایی منظم بر روی این شهر شاهدی بر جنایات داعش بوده و اقدام به تصویربرداری از آن رویدادها نمودند. این درحالی بود که مدیاهای دنیای غرب خبر از بمباران مواضع داعش توسط بازوی نظامی سرمایه‌داری می‌دادند ولی بنابه گفته‌ی بازماندگان آن جنایت و نیز مبارزان درگیر در جنگ شنگال هیچ پایگاه فعال داعش توسط نیروهای ائتلاف بمباران نگردید.

باز نیز طبق گفته‌ی مدیاها، شهر شنگال در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۴ یعنی ۴ ماه پس از تسخیر، توسط نیروهای بارزانی و در شرایطی که خود مسعود بارزانی فرماندهی آزادسازی را برعهده گرفته بود از دست داعش رهایی یافت. این سناریو برای سرپوش‌نهادن بر بی‌آبرویی بارزانی‌ها در جنایت شنگال و فرار نیروهای زرهی آنها در برابر داعش بود که در بیشتر مدیاها پخش گردید. اما واقعیت این بود که شنگال به رژیم فاشیستی اردوغان فروخته شد و مسعود بارزانی در ازای تسلط بر کرکوک به بهایی معادل ۵هزار کشته، ۵هزار برده‌ی جنسی و ده‌ها هزار آواره به نیروهای نیابتی اردوغان فاشیست یعنی همان داعش تقدیم کرد.

در روز ۲۰ دسامبر ۲۰۱۴ مسعود بارزانی در برابر دوربین‌های مدیاها در بخش شمالی شنگال از هلیکوپتر پیاده شد و رسما آزادسازی شنگال را اعلام نمود، درحالی‌که بیشتر از ۹۰ درصد شنگال کماکان در اشغال داعشی‌ها بود. اما واقعیت این است که شنگال در تاریخ ۱۳ دسامبر ۲۰۱۵ پس از غارت داعش و درحالی‌که ویرانه‌ای از آن برجای مانده بود به‌حال خود رها گردید. [۲]

بار دیگر در کشتار کوردها تمامی دولت‌های عضو ناتو، ایران، کشورهای عربی منطقه و حتی حکومت منطقه‌ای کوردستان عراق نه تنها نقش ناظری بی‌طرف، بلکه در مواردی نیز نقش شریک در این جنایات را ایفا کردند.

ارتباط مابین پ.ک.ک و حکومت روژاوا

بنا به‌گفته‌ی این دو طرف هیچ ارتباط سازمانی بین پ.ک.ک و مدیریت روژاوا وجود ندارد. اما چپ‌های آزادی‌خواه، نگران دخالت و تاثیرگذاری پ.ک.ک در انقلاب روژاوا هستند. گرایش سکتاریستی و اقتدارگرایی سرسختانه‌ی این حزب در ساکت‌کردن خشونت‌آمیز هر جریان مخالفی در میان رادیکال‌های کوردستان در تاریخ سی ساله‌اش این نگرانی را موجه نشان می‌دهد.

پ.ک.ک در ابتدا یک جنبش مارکسیستی-لنینیستی بود که قصد داشت دولتی مستقل برای کوردها تاسیس نماید. این حزب مارکسیستی اولین گروه مقاومت نظامی کوردهای ترکیه بود که در سال ۱۹۷۸ تاسیس و علنا برای تشکیل یک کوردستان کمونیستی فراخوان می‌داد. دهه‌ی هفتاد اوج جنبش‌های چپ و خیزش‌های دانشجویی و کارگری در ترکیه بود و پ.ک.ک در دل چنین فضایی زاده شد. استراتژی آنها برای جلب توجه، ترور و انفجارهای پر سر و صدا در جنوب ترکیه بود، جایی که بیشترین جمعیت کوردها را در خود جای داده است.

دهه‌ها خفقان، سرکوب، کشتار و نفی هویت کوردها موجی از نفرت نسبت به دولت‌های ترکیه را در جامعه‌ی کورد آن کشور به‌وجود آورده بود و این اعمال پ.ک.ک باعث پیوستن نیروهای زیادی به این حزب شد. رشد جنبش‌های چپ، گستردگی نارضایتی مردم نسبت به شرایط اقتصادی و نیز فعالیت‌های پ.ک.ک باعث کودتای نظامی سال ۱۹۸۰ در ترکیه گردید و زنرال کنعان اورن زمام امور را در دست گرفت. در نتیجه‌ی آن هزاران نفر از شهروندان ترکیه دستگیر و به زندان افکنده شدند. بسیاری از آنان تیرباران و آنانی که در حبس ماندند تحت وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند.

کتاب «جهنم شماره۵» نوشته‌ی «مهدی زانا»، از زندانیان دربند در زندان شهر «آمد» تصاویر بسیار دلخراشی را بازگو می‌کند که حاکی از اوج قساوت شکنجه‌گران ترک و رذالت فراانسانی آنها نسبت به افراد دربند است. دولت کودتا در سال ۱۹۸۴ قدرت را به دولت به اصطلاح مدنی واگذار کرد. در دوره‌ی ۴ ساله‌ی دولت کودتا، تمامی دفاتر و پایگاه‌های پ.ک.ک در خاک ترکیه برچیده شد و این حزب عملا بصورت غیرمترکز، پایگاه‌های خود را در کشورهای سوریه و عراق و دفاترش را در آلمان و بلژیک تاسیس نمود. دولت کودتا جنایاتی که در این ۴ سال انجام داد، تخم کینه را در دل پ.ک.ک کاشت و این حزب به دام سیستم تولید خشونت آنها افتاد و به شدیدترین وجه به بازتولید خشونت دست یازید.

تا جایی‌که پ.ک.ک عملا یک جنگ چریکی راه انداخت که دامنه‌ی آن از مناطق کوردنشین فراتر رفته و تا استانبول گسترده شد. آنها اقدام به ترور افسران نظامی و نیروهای پلیس، آدم‌ربایی و حتی خرابکاری صنعتی نمودند. اما جواب دولت غیرنظامی ترکیه به اعمال پ.ک.ک بسیار شدیدتر از دولت کودتا بود. اشغال نظامی مناطق کوردنشین، تخریب روستاها و کشتار مردم حاصل سیستم تولید خشونت دولت مدنی ترکیه بود. ترکیه که عضو ناتو و دومین ارتش آن است، توانست با اعمال نفوذ، کاری کند که آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا پ.ک.ک را در زمره نیروهای تروریستی قرار داده و تمامی دفاترش در اروپا پلمب و دارایی‌هایش نیز بلوکه گردد.

ترکیه از این شرایط نهایت استفاده را می‌برد و تحت عنوان مبارزه با تروریسم صدها میلیون دلار از اروپا و آمریکا وام دریافت کرد و دستاویزی برای نقض حقوق بشر نسبت به شهروندان معترض ترکیه یافت تا جایی‌که همین امروز بیش از ۱۰۰ سازمان سیاسی و اجتماعی کوردها را در فهرست تروریسم قرار داده است.

عبدالله اوجالان رهبر کاریزماتیک پ.ک.ک، این حزب را هم‌چون مائو به یک جریان مبارزه‌ی رهایی‌بخش ملی همراه با «پدر خلق» تبدیل کرده بود. خط مشی مائوئیستی این حزب و اقدامات خرابکارانه‌ی آن باعث دورشدن احزاب چپ اروپایی از پ.ک.ک گردید تا آنجا که مبارزات‌شان نادیده گرفته‌شده و حتی اقدامات‌شان نیز از سوی حامیانش محکوم گردید.

از عومل دیگر در فاصله‌گرفتن جنبش‌های سیاسی و اجتماعی کوردی از پ.ک.ک می‌توان به پافشاری بر مرکزگرایی در کمونیسم مائوئیستی این حزب نام برد. اوجالان در سال ۱۹۹۹ با همکاری سیستم‌های اطلاعاتی چندین کشور در نایروبی دستگیر و به ترکیه مسترد شد.

پ.ک.ک که اکنون هم‌چون گروه‌های جهادی خاورمیانه در زمره‌ی گروه‌های تروریستی فهرست‌بندی شده و رهبرش نیز تنها ساکن یک زندان در جزیره‌ای دور از مردم بود، فرصتی یافت تا به خودکاوی ایدئولوژیک بپردازد. اوجالان با جنبش‌های چپ مترقی که از اوسط دهه‌ی ۹۰ میلادی به‌وجود آمده بود آشنایی کامل داشت. زاپاتیسمو الهامی برای او و پ.ک.ک گردید تا در این حزب دست به اصلاحات بنیادی بزند. چریک‌های مایایی خود را یک جریان رهایی‌بخش چپ توصیف می‌کردند که اعتقادی به سلسله مراتب و کنترل حزبی نداشتند و نیز در پی بنیان‌نهادن یک دولت نبودند.

شاید بدبین‌ترین حامیان و اعضای پ.ک.ک هم فکر نمی‌کردند روزی رهبر آنها به اصول بنیادی حزب‌شان پشت کند و رویه‌ای کاملا متفاوت در جریان مبارزه در پیش بگیرد. درست یک‌سال قبل از دستگیری اوجالان، او در یک کنفرانس دو روزه با حضور روسای حزبی پ.ک.ک درباره‌ی شیوه‌ی مبارزه‌ی زاپاتیسمو گفت‌وگو کرده بود. اکنون در زندان او دچار نوعی استحاله‌ی معنوی شده و پافشاری و حمایت از دکترین استالینیسم برای رهایی خلق کورد جایش را به نفی آن به نفع دموکراسی مستقیم خلق‌ها داد. گویی به این باور رسیده بود که مارکسیسم ناتوان از حل مشکلات واقعی پیش روی کوردهاست.

اوجالان در آن جزیره پوست اندازی کرد و شروع به خواندن آثار پسامارکسیستی و آنارشیستی نمود. مورای بوکچین، فوکو، اما گلدمن، والرشتاین و برودل از جمله افرادی بودند که او به مطالعه‌ی کارهای‌شان پرداخت اما بیشتر از همه تحت تاثیر افکار بوکچین و اکولوژی مونیسیپالیسم او قرار گرفت و خواندن آثارش بخصوص «بوم شناسی آزادی» او را به رهبران و اعضای حزبش توصیه کرد. اوجالان در فلسفه‌ی بوکچین تا آنجا پیش رفت که خود را دانشجوی او نامید و در سال ۲۰۰۱ کتاب «ریشه‌های تمدن» را بر مبنای افکار بوکچین نوشت.

در سال ۲۰۰۴ نوشتاری تحت عنوان «در دفاع از مردم» برای تغییر گفتمان مبارزه‌ی کوردها نوشت که بوکچین از آن حمایت کرد و این نقطه عطفی برای اوجالان و پ.ک.ک گردید تا تزهای بوکچین را درباره‌ی دولت، قدرت و سلسله مراتب در مبارزات خود اعمال نماید و وعده‌ی تحقق‌یافتن اولین جامعه‌ای را داد که بتواند یک کنفدرالیسم دموکراتیک را مستقر سازد.

بهار عرب وزیدن گرفت و در سال ۲۰۱۱ جنگ داخلی سوریه این فرصت را به کوردها داد تا به وعده‌ی خود عمل نمایند. روژاوا از متنوع‌ترین جوامع در نوع خود است که شامل جوامع کورد، عرب، آشوری، چچنی، ارامنه، مسلمان، مسیحی و ایزدی می‌باشد و از طرفی جامعه‌ی کورد سوریه خود نیز شامل کوردهای سنی، شیعه، علوی، ایزدی، مسیحی، یهودی و آتئیست است. بشار اسد حیله‌گرتر از بن علی، قذافی و حسنی مبارک بود و صد البته فرزند خلف پدر خود نیز، حافظ اسد. بشار ابتدا مخالفان خود را به دو دسته تقسیم نمود: کوردها و شبه‌نظامیان اسلامگرا. او با گروه قوی‌تر که ریشه‌دارتر در مبارزه، منسجم‌تر در سازماندهی و تعداد نیروهای بیشتری در اختیار داشت از در صلح وارد مذاکره شد.

تمام مقام‌های دولتی و نظامی را از مناطق کوردنشین بیرون کشید و عملا شمال سوریه را به کوردها و ایزدی‌هایی سپرد که در آنجا زندگی می‌کردند. او هم‌چنین به ۲۰۰ هزار نفر از کوردهای بی‌تابعیت سوری که در پروژه‌ی «کمربند عربی» (توافق‌نامه‌ای ناسیونالیستی بین سوریه و مصر در سال ۱۹۶۰ جهت عربیزه‌کردن بخش‌های کوردنشین سوریه) بی‌هویت شده بودند تابعیت اعطاء کرد. یک دوستی موقت برای احیاء نیرو و قدرت رژیم تا بصورت متمرکز بر شبه‌نظامیان اسلامگرای سنی مورد حمایت کشورهای عربی منطقه که البته ترکیه سال‌ها آنها را زیر یوغ خود گرفته بود، بتازد.

کوردهای سوریه از فرصت بدست‌آمده به‌نحو احسن استفاده کردند و اقدام به پایه‌گذاری تعدادی سیستم‌های روبنایی ائتلافی برای اداره‌ی منطقه نمودند که حاصل آن ایجاد سه کانتون مستقل به نام های «جزیره»، «کوبانی» و «عفرین» شد. از مهم‌ترین احزاب فعال در کوردستان سوریه، حزب اتحاد دموکراتیک (PYD) بود که متحد پ.ک.ک به‌شمار می‌آمد و پیوندی معنوی با آن داشت. با این‌حال احزاب دیگری نیز وجود داشتند، هم‌چون شورای ملی کوردستان (KNC) که متحد دولت منطقه‌ای کوردستان عراق بود.

تقابل میان شورای ملی کوردستان با کمیته‌ی هماهنگی ملی برای تغییر دموکراتیک (NCC) حتی تا درگیری نظامی بین طرفین پیش رفت که در نهایت با پا درمیانی مسعود بارزانی و رهبران پ.ک.ک خاتمه یافت و ائتلافی جدید به نام شورای عالی کوردستان (SKC) مرکب از پانزده حزب سیاسی و صدها شورای اجتماعی تشکیل شد. این شورا بعدها به جنبش جامعه‌ی دموکراتیک تغییر نام داد و در نهایت سازمان‌ها و احزاب سیاسی و گروه‌های غیر کورد را به این ائتلاف افزود که منجر به ایجاد یک هیات حاکمه‌ی موقت برای روژاوا گردید.

به سادگی می‌توان ردپای خط مشی جدید پ.ک.ک را درباره‌ی کنفدرالیسم دموکراتیک که در ماه می ۲۰۰۵ به تصویب کنگره‌ی مردمی آن حزب رسید، در پایه‌های ساختار جنبش جامعه‌ی دموکراتیک روژاوا دید. برای این منظور بهتر است نگاهی به قسمتی از اعلامیه‌ی رسمی هیات حاکمه‌ی موقت روژاوا بیاندازیم، «کنفدرالیسم دموکراتیک روژاوا یک سیستم دولتی نیست، بلکه یک سیستم دموکراتیک از یک مردم بدون دولت است … قدرت خود را از مردم می‌گیرد و در هر زمینه‌ای، از جمله اقتصاد به خودبسندگی می‌رسد».

شش سال پس از مرگ بوکچین، هزاران کیلومتر دورتر از شهر «فرمانت» در ایالات متحده، جایی‌که او درگذشت و در جغرافیای سیاسی-اجتماعی کاملا متفاوت از زادگاه اندیشه‌هایش ستون‌های یک سیستم کنفدرالیسم دموکراتیک پی‌ریزی گردید. در متنوع‌ترین جامعه‌ی خاورمیانه، روژاوا، کنفدرالیسم دموکراتیک بر سه ستون قد برافراشت: مونیسیپالیسم لیبرتارین، پلورالیسم رادیکال و سوشیال اکولوژی.

البته این اولین تلاش برای برقراری کنفدرالیسم دموکراتیک در منطقه نبود. از سال ۲۰۰۹، پ.ک.ک تلاش کرده تا کنفدرالیسم دموکراتیک را در مناطق کوردنشین مابین نوار مرزی ترکیه و عراق اجرایی نماید و تاحدی هم موفق بود. بار دیگر می‌توان ردپای خط مشی جدید پ.ک.ک را در انقلاب روژاوا مشاهده نمود. به سخن دیگر می‌توان شالوده‌ی انقلاب روژاوا را متاثر از تفکر بوم‌شناختی فمینیستی و آنارشیستی معاصر دانست اما به هر حال روژاوا یک جامعه‌ی آنارشیستی ناب نیست.

در کمتر از یک دهه از برپایی روژاوا تعداد سه میلیون نفر در این شکل نوین از حکومت شرکت و زندگی کرده‌اند. این شکل از حکومت جاری در روژاوا بسیار ویژه است که ماحصل تلاش مضاعف انسان‌های درون آن جامعه بوده و توانسته‌اند انقلابی تاریخی برای آنارشیست‌ها رقم بزنند.

نقش خلق‌ها در حکومت روژاوا

مردم روژاوا نقشی فعال در تشکیل شوراهای محلی دارند. این شوراها زیرمجموعه‌ی انجمن‌های محلی می‌باشند که هر انجمن شامل چندین شورا است. شوراها خود براساس محل کار، سازمان‌های مدنی، سازمان‌های دینی و احزاب سیاسی تقسیم‌بندی می‌شوند. هر فرد، حتی نوجوانان می‌توانند عضو یکی از این شوراها گردند و تعداد اعضای هر شورا ممکن است به صدها نفر برسد. هر فرد در شورا می‌تواند آزادانه حرف بزند، پیشنهاد دهد و در رای‌گیری شرکت نماید.

به‌عبارت دیگر شوراهای محلی، واحدهای تقسیم‌ناپذیر دموکراسی روژاوا هستند. هدف سیستم شورایی روژاوا افزایش قدرت محلی و تمرکززدایی و دستیابی به مقداری بهینه از هماهنگی محلی و تسهیم اطلاعاتی است.

روژاوا در رده‌ای بالاتر از شوراها و انجمن‌ها، مشابه یک سیستم پارلمانی شورایی که شامل نمایندگان گردشی همراه با یک شاخه‌ی اجرایی متشکل از روسای مشترک کانتون‌هاست و نیز از یک قوه‌ی قضایی مستقل تشکیل شده.

شوراها، منشاء قدرت حکومت روژاوا هستند که خودمختاری محلی را حفظ و در نتیجه یک کنفدراسیون را می‌سازند که به نوبه‌ی خود متشکل از سه کانتون خودمختار با وزارتخانه‌ها و میلیشای مربوط به خود هستند.

همانطور که می‌بینیم هیچ حکومت فدرالی در سیستم کانتونی روژاوا وجود ندارد زیرا مفهوم قدرت در روژاوا از اجتماع داوطلبانه و یاری متقابل سرچشمه می‌گیرد.

هیات‌های مافوق شوراها، دارای تعداد نمایندگان متناسب با جمعیت خلق‌ها است و نیز حداقل ۴۰ درصد تعادل جنسیتی دارد. نکته‌ی مورد توجه این است که بجز وزارت زنان تمامی وزارتخانه‌ها دارای دو وزیر زن و مرد هستند.

همانطور که گفتم کوردها یک خلق همگن نیستند بلکه شامل گروه‌های قومی با ادیان مختلف می‌باشند. حدود ۶۵ درصد جمعیت روژاوا را کوردها تشکیل می‌دهند و باقی آن شامل اعراب، ارامنه و آشوریان است. همین تنوع فرهنگی باعث بنیان‌گرفتن یک دیدگاه پلورالیستی در کوردستان شده و صد البته در روژاوا این نگاه پلورالیستی در شکل پراتیک به ایجاد ساختارهای سازمان‌دهنده دست یازیده.

روژاوا با چنین شرایطی پلورالیسم رادیکال را برگزیده و هر گروه قومی و سازمان دینی، شورای ویژه‌ی خود را دارند که در شوراهای فرادست و حتی میلیشیا دارای نماینده ویژه‌ی خود هستند.

شورای عالی:

در مورد تصمیم‌های شورای عالی، تایید دو سوم نمایندگان شوراهای بالاتر لازم است در حالی‌که خودمختاری کانتون‌ها نسبت به تصمیم‌های شورای عالی محفوظ می‌باشد. کانتون‌ها می‌توانند تصمیم‌ها را در مجلس خلقی که بزرگترین شورای فرادست در هر منطقه است رد کرده و هم‌چنان عضو کنفدراسیون باقی بمانند. حسن این کار حفظ سطح خودمختاری برای مردم محلی و افزایش مشارکت سیاسی است.

امنیت کانتون‌ها:

مجلس خلقی هر کانتون مسئول تامین امنیت داخلی و خارجی است و «آسایش» هم‌چون یک نیروی پلیس، امنیت محلی را تضمین می‌کند. انتخاب نیروهای آسایش توسط شوراهای محلی انجام می‌پذیرد و این نیروها طبق شرایط و فهرست وظایفی که شورای محلی و مجلس خلقی کانتون تعیین می‌کنند، خدمت می‌نمایند. از طرفی خود آسایش انجمن مختص ‌به‌خود را دارد که حوزه‌ی اختیاراتش فقط در حلقه‌ی امور آسایش است. از آن جمله می‌توان به انتخاب افسران و اتخاد تصمیم‌ها اشاره کرد. در مقوله‌ی امنیت خارجی این میلیشیای خودمدافعِ مردمی است که وظیفه‌ی تامین امنیت در برابر تهدیدات فرامرزی را برعهده دارد. انتخاب افسران جزو وظایف خود میلیشیا است اما نسبت به مجلس خلق کانتون مسئولیت‌پذیرند. ترکیب جنسیتی در آسایش و میلیشیای خودمدافع به صورتی است که هر کدام دارای دو سازمان مجزا هستند: یک سازمان مختص زنان و یک سازمان ترکیبی از هر دو جنس. میلیشیای خودمدافع بنابر نیاز می‌تواند در کانتون‌های دیگر در صورت اعلام نیاز خدمت کند ولی با شرایط مربوط به آن کانتون، در حالی‌که آسایش به هیچ وجه حق انجام وظیف در کانتون‌های دیگر را ندارد.

فلسفه‌ی قدرت دوگانه‌ی پرودون و تاثیر آن بر روژاوا

شاید یک سوال بزرگ که در اذهان همه‌ی ما وجود دارد و هنوز بی‌پاسخ مانده این است: چگونگی رابطه‌ی ساختاری روژاوا با دولت کنونی سوریه است؟

این سوال شاید بزرگترین دستاویز بدبینان انقلاب روژاوا جهت زیر سوال‌بردن دستاوردهای آن است. همانطور که در ابتدا گفتم روژاوا یک دولت نیست که رابطه‌اش را در چارچوب عرف بین‌المللی با دولت سوریه و دولت‌های دیگر تعریف کند، در عوض از اندیشه‌ی قدرت دوگانه‌ی پرودن در این مقوله بهره می‌برد.

آنگونه که مرکز اجماع کوردها (KCC) ادعا می‌کند، اندیشه‌ی فلسفه‌ی دوگانه یک استراتژی برای دستیابی به یک اقتصاد سوسیالیستی آزادی‌خواه و خودمختاری اجتماعی/سیاسی است که با برقراری تدریجی و در نهایت ایجاد نهادهای شبکه‌وار دموکراسی مستقیم برای عدم سازگاری با اقتدار موجود در سرمایه‌داری دولتی نقش ایفاء می‌نماید.

در این شرایط، بزرگترین تهدید برای روژاوا نه سوریه بلکه دولت‌های پیرامون آن یعنی ترکیه، ایران و عراق هستند که به هیچ‌وجه در چارچوب سیاست همزیستی مسالمت‌آمیز که روژاوا در پیش گرفته‌شده، قرار نمی‌گیرند. این دولت‌ها با داشتن جمعیت بزرگی از کوردها هیچ‌گونه خودمختاری خلق کورد و حتی دیگر خلق‌ها را برنمی‌تابند.

حکومت‌های پیاپی در ترکیه با دستاویز قراردادن امنیت ملی، الگوی ظالمانه‌ی حکومت دولت-ملت را همچون پتکی بر سر خلق‌های کورد و ارامنه در ترکیه کوبیده و در اعمال آن از هیچ جنایتی، حتی نسل‌کشی کوتاهی نکرده‌اند. در ایران، رضا پهلوی این الگو را از آتاتورک قرض گرفت و در طول دوران حکومت او و پسرش جنبش‌های خلقی و آزادی‌خواهی در ایران را به همان بهانه‌ی واهی امنیت ملی و حفظ یکپارچگی سرکوب کردند.

در عراق سرکوب کوردها به‌گونه‌ای متفاوت‌تر انجام شد. انگلیسی‌ها بعد از اتمام جنگ جهانی اول و در معاهدی سایکس-پیکو و ایجاد کشور جدیدی به نام عراق آشکارا بانی ظلم به خلق کورد در این کشور جدید شدند و سپس در معاهده‌ی لوزان، عملا استقلال کوردها غیرممکن گردید. در نتیجه‌ی آن کوردها دست به مبارزات مسلحانه علیه انگلیسی‌ها زدند و در مقابل ارتش پادشاهی متحده اقدام به کشتار کوردها، بمباران شهرها و تخریب روستاهای آنان نمود. سرکوب شورش‌های پیاپی کوردها توسط انگلیس به سنتی بدل شد تا حکومت دست‌نشانده‌ی آنان در عراق و بعدها حزب بعث این سنت را دنبال نماید که حاصل آن «پروژه‌ی انفال»[۳] شد.

ساکنین روژاوا مادامی‌که حکومت سوریه اصول انقلاب‌شان را مورد تجاوز قرار ندهد تابعیت سوری خود را حفظ و در دولت آن کشور مشارکت دارند.

اما این شرایط بسیار مبهم و شکننده به نظر می‌رسد و به نوعی مانعی برای استقلال تمام و کمال روژاوا است. تحت این وضعیت کانتون‌ها نمی‌توانند پرچم مختص به خود را به صورت رسمی داشته باشند و به تبع آن فاقد وزارت خارجه جهت توسعه‌ی ارتباطات خارجی می‌باشند. با وجودی‌که روژا هویت خود را به جهانیان نشان داده ولی نمی‌تواند شناسنامه و گذرنامه مختص به خود جهت شهروندانش صادر نماید.

پول مورد داد و ستد در روژاوا کماکان همان واحد پول سوریه است و این باعث می‌شود اقتصاد روژاوا تا هر اندازه که از حکومت سوریه مستقل بماند باز تابعی از نوسانات مالی و اقتصادی آن کشور باشد. در نهایت و از همه مهم‌تر امنیت خارجی روژاواست که نیاز به ارتشی منظم دارد تا از دستاوردهای خلق‌های آن محافظت نماید اما تحت این اندیشه‌ی دوگانه، روژاوا امکان تشکیل چنین ارتشی را ندارد و حیات آن بسیار شکننده به‌نظر می‌آید. این تجربه‌ی اجتماعی بلندپروازانه که بر بستر خودمختاری، دموکراسی مستقیم و تمرکززدایی می‌زید، دشمنان حریصی دارد که این دستاوردها را هم‌چون تیشه‌ای بر بدنه‌ی حکومت خود می‌بینند.

روژاوا و مقوله‌ی اقتصاد

عنوانی که انقلاب روژاوا برای زیربنای جامعه‌ی خود یا همان اقتصاد برگزیده، «اقتصاد مردمی» است. این مدل بر مبنای نوشته‌های اوجالان و تجربه‌ی زیستی کوردها در جنوب ترکیه تدوین گردیده. در حالی‌که روژاوا این مدل را به عنوان آلترناتیوی در برابر اقتصاد سرمایه‌داری و کمونیستی می‌بیند، که خود این فرم هنوز به صورت الگویی کامل شکل نگرفته است.

ارکان سه گانه‌ی این اقتصاد:

دارایی‌های عمومی،
مالکیت خصوصی براساس مصرف و نیز
کسب و کارهای تحت مدیریت کارگران است.

ردپای سیاست پ.ک.ک در اقتصاد روژاوا نیز مشهود می‌باشد. این سیستم اقتصادی گویی برای یک جامعه به‌دور از هرگونه تهدید و کاملا مستقل طراحی شده و با تغییر شرایط از جمله جنگ و تحریم اقتصادی آسیب‌پذیری خود را نشان خواهد داد.

روژاوا دارای حاصل‌خیزترین خاک منطقه برای کشاورزی و از نظر منابع آب غنی است. تا قبل از سال ۲۰۱۱ تولیدات کشاورزی و دامپروری این منطقه شامل گندم، پنبه و گوشت بود که بیشتر آن به اروپا صادر می‌گردید. منطقه‌ی روژاوا با وجودی که فقط ۱۷ درصد جمعیت سوریه را در خود جای داده اما تا پیش از جنگ داخلی بیش از ۴۰ درصد تولید ناخالص ملی و نیز ۷۰ درصد صادرات سوریه از این منطقه انجام می‌گرفت و این منطقه بزرگترین تولیدکننده نفت در سوریه نیز بود.

سال‌ها ظلم مضاعف بر مردم روژاوا و عدم سرمایه‌گذاری دولت در زیرساخت های این منطقه از یک طرف و نیز تخریب جاده‌ها، دکل‌های برق و ارتباطاتی و خطوط آهن در طول جنگ و تحریم‌های ترکیه از طرف دیگر اقتصاد سنتی روژاوا را به ورطه‌ی نابودی کشانده است.

دارایی‌های عمومی شامل وجهه‌های اکولوژیکی روژاوا از جمله منابع آب، حیات وحش، پارک‌ها، زمین‌های غیرمسکونی و در بعضی موارد احشام نیز می‌شود. در حال حاضر هفتاد و پنج درصد مالکیت خصوصی سنتی به صورت دارایی‌های عمومی به مصرف می‌رسد و بیست و پنج درصد باقیمانده بصورت مصرف افراد تحت مالکیت قرار دارد. نکته‌ی مهم در این برداشت از اقتصاد این است که تابحال هیچ مالیاتی از افراد اخذ نگردیده زیرا روژاوا فکر می‌کند دارایی‌های عمومی تا آن اندازه توانمند است که نیاز به اخذ مالیات نباشد.

در سال ۲۰۱۲ شوراهای شهری در روژاوا تمامی بناها، اراضی و زیربناها را تحت کنترل خود قرار داد و به‌نوعی مالکیت خصوصی را برچید. این امر تحت عنوان اصل «مالکیت به واسطه‌ی مصرف» به اجرا گذاشته شد و معنی آن حفظ مالکیت توسط دارندگان ملک و یا کسب و کار می‌باشد به آن شرط که مالکین نخواهند توانست آن را در بازار آزاد به‌فروش برسانند.

این ایده نیز از اوجالان بود و توجیهش درباره‌ی برقراری مالکیت مصرفی، جلوگیری از انباشت سرمایه و توقف رواج اخلاق سوداگری در جامعه است. البته این شیوه‌ی مالکیت مصرف تا حد برچینی مالکیت خصوصی کالاها یعنی خودروها، ماشین‌آلات، وسایل برقی و وسایل خانه گسترده نمی‌شود و فقط به زمین، زیربنا و ساختمان‌ها محدود می‌گردد. از طرفی این موارد که زیر نظر شوراها نگهداری می‌شوند، قابلیت انتقال به افراد را جهت انجام فعالیت دارند. مزایای این کار، راه‌اندازی یک شبکه ایمن دارایی‌های عمومی نزد افراد فاقد منبع دارایی و فزون‌سازی مصرف منابع مادی جامعه می‌باشد.

رکن سوم برنامه‌ی اقتصاد مردمی روژاوا، مدیریت کارگری است.

وظیفه‌ی کارگران کنترل ابزارهای تولیدی در کارخانه‌ها و کارگاه‌ها می‌باشد و در این کار باید به شوراهای کارگری پاسخگو باشند.

برنامه‌ی تولیدی بنگاه‌ها از طریق وزارتخانه‌های اقتصادی و با هماهنگی شوراهای محلی تعیین می‌شود تا روند مداوم تولید اجناس، کالاها و مواد مورد نیاز تضمین و در پروسه‌ی تامین آن خللی پیش نیاید.

روند تولید در اقتصاد مردمی، مبتنی بر عملکرد اقتصادی متناسب کانتون‌ها و تطابق آن با جنبه‌ی بوم‌شناختی منطقه است.

با توجه به این‌که روژاوا پول، اوراق بهادار و بانک مختص به‌خود ندارد و اینکه محرک اقتصادی آن ناشی از فروش غیررسمی نفت می‌باشد، این سوال پیش می‌آید که ارتباط روژاوا با اقتصادهای دیگر محلی و منطقه‌ای و یا دولت سوریه چگونه است؟ و آیا برای توسعه‌ی روابط تجاری با دیگر کشورها مکانیسمی برای این کار پیش‌بینی شده یا نه؟

روژاوا، زنان و فمینیسم

جامعه‌ی کوردستان به شدت مردسالار است و در آن ازدواج‌های اجباری و قراردادی وجود دارد. تعداد قتل‌های ناموسی که در آن افراد ذکور خانواده (پدر، برادر و حتی پسرعمو و پسردایی) دست به کشتن دختر و یا مادر یک خانواده می‌زنند در این جامعه بالاست. در چنین فضایی شاید محیط خانواده برای برخی زن‌ها بسیار خطرناک‌تر از فضای بیرون باشد. زن‌ها با یک سیستم مردسالار بنیادین روبرو هستند که آنها را جزیی از اموال خود می‌دانند و هرگونه تخطی از این چارچوب نرینه‌گی را با خشن‌ترین برخورد پاسخ خواهند داد.

اوجالان در سال ۲۰۱۳ در کتاب «انقلاب زنانه» [۴]، مردسالاری را در کنار سرمایه‌داری و دولت از ارکان سلطه و سرکوب یاد می‌کند. او می‌گوید: جنس مذکر به دولت تبدیل شده و به شکل فرهنگ مسلط درآمده، ستم طبقاتی و جنسی با هم تکامل می‌یابند و نرینه‌گی یک جنسیت حاکم، طبقه‌ی حاکم و دولت حاکم پدید آورده است.

زنان مبارز در روژاوا آن روزی که اسلحه در دست گرفتند به‌خوبی می‌دانستند اولین دشمن آنان همانا جامعه‌ی مردسالاری هست که در آن می‌زیند. این جامعه تا آن اندازه بر ستون‌های مردسالاری قد برافراشته که حتی لباس رزمی که زنان روژاوا می‌پوشند در اصل لباس مردانه‌ی کوردی است.

شاید خیلی‌ها بگویند خب که چی؟
یعنی زنان روژاوا با لباس زنانه‌ی کوردی بر تن، دست به مبارزه بزنند؟
آیا زنان می‌توانند لباسی را که از حیث ارگونومی هیچ سنخیتی با مبارزه ندارد بر تن کنند؟
نه به هیچ‌وجه، ولی می‌توان لباسی رزمی بر تن کرد شبیه آنچه در ارتش بیشتر کشورها استفاده می‌شود.

البته در این مقوله باز هم به ارتباطی معنوی مابین پ.ک.ک و انقلاب روژاوا باید دقت کرد که همان لباس رزم کوردی مردانه جهت استفاده از هر دو جنس است. گویی نیرویی مردانه در این لباس نهفته است که از زنان در برابر هرگونه ضعف و دست‌درازی محافظت می‌نماید. حتی بیشتر کولبران زن در حین جابجایی بار هم لباس و یا حداقل شلوار کوردی مردانه می‌پوشند. شاید این حرف شعارگونه به نظر آید اما حالا زنان روژاوا تنها کسانی هستند که در تاریخ تمدن بشریت می‌خواهند تاریخ را خودشان بنگارند. آنها «برخودان» مقاومت، را تنها راه آزادکردن خود می‌دانند.

رذالت سرمایه‌داری در به شی‌واره‌گی کشیدن هر چیزی حتی اینجا هم خودش را نشان داد.

عکس زنان مبارز کورد در آن لباس خیلی زود به عنوان یک شی جدید توسط آنان کشف گردید و حتی مجلات مد بر جذابیت آن برای مشتریان‌شان انگشت نهادند.

گویی این امپراتوری چپاول هیچ حد و مرزی برای خود قایل نیست. زمانی‌که مزدوران آنها در پوشش داعش دست به کشتار مردم بی‌دفاع می‌زدند و این زنان مبارز به دفاع برخاستند، این خون‌آشام سیری‌ناپذیر از هر دو طرف به فکر سود خود بود. سلاح و پوشش. در پس هر دوی این شی‌ها جیب‌های گشاد و شکم‌هایی سیری‌ناپذیر بودند که با خون انسان‌های درگیر جنگ، و پول مشتریان دور از جنگ، عطش فرو می‌نشاندند.

اکنون پس از سال‌ها مبارزه‌ی زنان در روژاوا، فمینیسم به یکی از اصول بنیادین این جامعه تبدیل شده. روژاوا مکانی است که زنان در آن بر مبارزه‌ی همزمان با اندیشه و گلوله اعتقاد دارند. گلوله برای جهادی‌ها و اندیشه برای جامعه‌ی مردسالار خودشان. شاید برای زنان روژاوا این آرزو که روزی دیگر نیازی به ی.پ.ژ نداشته باشند و مسایل زنان در این نقطه از جهان کاملا مرتفع گردد دور و دراز باشد ولی آنان بر این باورند تنها مبارزه‌ی خود زنان می‌تواند این رویا را برای‌شان به واقعیت تبدیل کند و تا آن روز هم به این مبارزه ادامه خواهند داد.

تصمیم کنگره‌ی جوامع کورد (KCK) برای حفظ ی.پ.ژ برای مدتی طولانی به عنوان یک نیروی منحصرا زنانه در راستای سیاست برقراری تعادل در میلیتاریسمی که بصورت سنتی مردانه است خود گواهی بر این ادعا است. البته تصمیم‌گیری‌هایی مفید در راستای نیل به این هدف صورت گرفته که می‌توان به سهمی بیشتر از ۵۰ درصدی در کادر رهبری ی.پ.گ از زنان و نیز تاسیس نیروی امنیتی تمام زنانه‌ای به نام «آسایش-ژ» اشاره کرد.

وظیفه‌ی این نیرو رسیدگی به جرایمی با موضوعیت زنان، کودکان، سوءرفتارهای خانگی، مدیریت خانه‌های امن و نیز جرایم ناشی از نفرت است. خانه‌های امن مکان‌هایی هستند که هر زن بالای ۱۵ سال به اختیار خود می‌تواند به آنجا برود و تا هر زمانی که بخواهد آنجا اقامت گزیند و از آموزش رایگان بهره مند شود. به دلیل موارد بالای خودکشی زنان در اثر ازدواج اجباری، «آسایش-ژ» اقدام به برقراری یک خط ارتباطی ویژه جهت پشتیبانی عاطفی و جسمانی زنان نموده است.

با وجود تمامی موارد گفته‌شده، روژاوا می‌خواهد مسیری نوین به سوی فمینیسم باشد و از هرگونه شعار و ادعا دوری می‌کند. فمینیسم اکنون در هر سه کانتون روژاوا فراتر از اندیشه و به یک پراتیک در مراوده‌های اجتماعی بدل شده که خود زنان به عنوان کنش‌گران سیاسی این جریان فعال هستند.

سخن آخر

روژاوا یک انقلاب ضد سرمایه‌داری و ضد دولتی است.

سرزمین انسان‌هایی است که تصمیم گرفته‌اند فارغ از نظم جهانی برای خود جامعه‌ای متکی بر تک تک افراد با داشتن تفاوت‌های مذهبی، قومی، ایدئولوژیک و جنسیتی به‌دور از هرگونه تبعیض بنا نهند.

انسان‌هایی خودساخته، با گذشتن از جان و مال خود پای در راهی نهاده‌اند که شالوده‌ی آن آزادی و برابری تمامی انسان‌ها در قبال هم و جامعه‌ی خودشان است.

روژاوا جایی است که، در آن آتئیست‌ها برای دفاع از مسلمانان و مساجدشان در برابر مسلمانان دیگر مبارزه کردند و جان باختند.

جامعه‌ای است پویا و رو به جلو که توجه افراد آزادی‌خواه در سراسر جهان را به‌خود معطوف کرده اما خطری است برای حکومت‌های دیکتاتور منطقه و ابرقدرت‌های غربی و شرقی که علاقه‌ای به آگاه‌شدن مردم و گذار آنها از فردگرایی ندارند.

فارغ از تعصبات و تبعیض‌های نهادینه‌شده توسط سیستم‌های دیکتاتوری در بطن جامعه که ریشه در کهن‌ترین الگوهای مردسالارانه دارد و باعث نفوذ افکار و ایده‌های محافظه‌کارانه در روژآوا شده، قوانین اجتماعی مدرنی برای روژآوا نوشته شده که می‌تواند الگویی برای رهایی انسان‌ها از استبداد سیستم دولت – ملت چه در منطقه‌ی خاورمیانه و بسا در سراسر جهان باشد.

روژآوا در مسیری گام برمی‌دارد که می‌تواند افقی برای زندگی اجتماعی انسان‌ها با تکیه بر انسان آگاه در خود و آگاه برای خود بیافریند که سرانجام آن گسست تاریخی از سیستم دولت – ملت و همزیستی تمامی افراد در کنار هم و فارغ از هرگونه خصیصه‌ی فردی و اجتماعی است.

منابع:

[۱]https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%86%D8%A8%D8%B1%D8%AF_%D8%B3%D9%86%D8%AC%D8%A7%D8%B1_(%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B4)

[۲]https://diepresse.com/home/politik/aussenpolitik/4866115/Peschmerga-befreien-Sinjar-vom-IS

[۳]https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%A7%D9%86%D9%81%D8%A7%D9%84

[۴]Öcalan, Abdullah, 2013, Liberating Life: Woman’s Revolution (Cologne: Transmedia Publishing Ltd.)

شهرام قوامی نویسنده‌ی کورد بیش از ۱۰ اثر ادبی در قالب داستان کوتاه، رمان، شعر و نقد ادبی دارد که تنها مجموعه داستان‌های کوتاهش در ایران مجوز چاپ گرفته و مابقی پشت سد مجوز چاپ وزارت ارشاد اسلامی باقی مانده است، ولی نویسنده آثارش را در طول این سال‌ها بدون مجوز چاپ و منتشر کرده است. او که در سال ۱۳۷۸ بخاطر مسائل سیاسی از دانشگاه اخراج شد، در سال ۱۳۸۶ به‌دلیل چاپ بدون مجوز آثارش بازداشت گردید. شهرام قوامی در آثار خود در خطی متمایز و ورای جریان‌های مسلط ادبی و گروه‌ها و باندهای شِبه‌ادبی گام برداشته و از همنواشدن با هنر حکومتی/درباری، محافظه‌کار و شعارزده پرهیز کرده است.

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)