این روزها خانم فائزهی رفسنجانی ضمن مصاحبههای پشت سرهم با حرارتی وصف ناپذیرسوزدل خود را با همگان درمیان مینهد. اودرجایی دل میسوزاند که چرا ترامپ انتخاب نشد:
“برای ایران من دوست داشتم آقای ترامپ انتخاب میشد ولی اگرآمریکایی بودم به آقای ترامپ رأی نمیدادم: بخاطرهمین فشارهایی که میزاره شاید بالاخره یه تغییرصفتی اتفاق بیفته. مردم هرچه تلاش میکنند اصلاحات انجام بگیره، مرغ یک پا داره؛ هیچ خبری نمیشه وبرعکس مردم سرکوب میشن. شاید اگرفشارهای آقای ترامپ ادامه پیدا میکرد، ما مجبورمی شدیم تغییرسیاست هایی داشته باشیم…. “
خانم فائزه قبول دارد که ترامپ برای کشورخودش آدم بدرد بخوری نیست ولی برای مردم ایران میتواند کارسازباشد. ایشان دربارهی ماهیت این فشارها و هدف ترامپ ازآنها مهرسکوت برلب نهاده است. ترامپ دردوران ریاستش بارهای به این هدف اشاره داشته است که هدفش نه نابودی جمهوری اسلامی بلکه تسلیم آن دربرابرخواستههای آمریکا واسرائیل است. به عبارت دیگرما دراین جا با جنگ بین گرگها رودر روئیم. ترامپی که درداخل با محافظه کاران و نژاد پرستان هم کاسه میشود، به شورش داخلی دامن میزند ودرسیاست خارجی با رهبرکره شمالی واردوغان وطالبان هم کاسه میشود، چگونه میتواند دوست مردم ایران باشد؟ به قول معروف:
ذات نایافته از هستی بخش / کی تواند که شود هستی بخش؟
خانم فائزه رفسنجانی میخواهد دفع فاسد به افسد کند، غافل ازاینکه حتی اگراین دفع هم صورت تحقق به خود گیرد، شرّی وحشتناک ترجای شرارت کنونی را میگیرد و دمارازروزگارمردم درمی آورد. دلم میخواهد به خانم رفسنجانی بگویم اولاً حقوق بشرجهان شمول و تقسیم ناپذیراست و یک بام و دو هوا برنمی تابد. دوماً دیدگاه “دشمنِ دشمن من دوست من است” تفاوت ماهوی به نظریه ماکیاولیستی “هدف وسیله را توجیه میکند” ندارد. سوماً رهایی مردم ایران کارخود مردم ایران است. فشارودخالت نظامی خارجی وضع را ازاین که هست بدترخواهد کرد و این چیزی است که ما امروزدرافغانستان، عراق، لیبی و سوریه میبینیم. درایران یک جنبش ریشهای برای حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ازیک طرف و حقوق مدنی و سیاسی ازطرف دیگروجود دارد که خواستگاه اصلیاش جدایی کامل دین ازسیاست است. خانم رفسنجانی اگر میتوانید این جنبش ریشه دارمردمی را تقویت کنید. در پی آمد این نوشته نشان خواهیم داد که دوگانگی درگفتارخانم رفسنجانی جزء جدایی نا پذیر دوگانگی درشخصیت سیاسی ایشان است.
راستی دلیل دلبستگی خانم رفسنجانی به آقای ترامپ جیست؟ شاید به دلیل شباهت شخصیتی ترامپ با معبودشان خمینی است: هردو ازغایتی واحد پشتیبانی میکردند – ترامپ ازآمریکا وخمینی ازاسلام، هردو به آزادی، دموکراسی، حقوق بشر وراه و رسم بالندهی روزگار بی اعتنا بودند، هردو عوام فریبی، لجاجت، خودرایی را پیشه ساخته بودند.
خانم فائزه رفسنجانی دربارهی زمان شاه چنین اظهارنظرکرده است:
“شرایط آن موقع، خوب، شاه دیکتاتوربود؛ بی توجهی به دین بود و شاید به عمد کم رنگ کردن دین بود آن موقع. سیاست هایی که داشتند، یعنی آن شعارهایی که آن موقع برای انقلاب داده شد درست بود: استقلال، آزادی، حکومت اسلامی. آن موقع جمهوری هم گفته نمیشد.”
من هم با نظرخانم رفسنجانی موافقم که شاه دیکتاتوربود. ولی شاه بی توجه به دین نبود تاجایی که بارها به پاپوس امام رضا رفت ومناسک حج را به جای آورد. لیکن حکومت شاه درکلیت خود یک حکومت دینی نبود و او مذبوحانه تلاش میکرد که دین را ازسیاست جدا کند واین جبنهی مثبت رژیم گذشته بود. نکتهی دیگر آنکه شعار استقلال وآزادی درهمه دورانها وتمامی مناطق جهان شعاری است درست، لیکن “حکومت اسلامی” بطور وِیژه و حکومت دینی بصورت عام شعاری است نابهنگام و واپس گرایانه. به نظرمی رسد دلسوزی فائزه بیشتربرای حکومت اسلامی است تا برای استقلال و آزادی به ویژه رهایی مردم از اسارتهای روحی. از دید اینجانب دینی کردن یک حکومت نیمه عرفی (سکولار)، هرچند هم که جبّار باشد، گامی است به پس. آنچه در سال ۱۳۵۷ درایران گذشت یک حرکت ارتجاعی همگانی بود که با حمایت بازار وعقب افتاده ترین اقشارمذهبی وسنتی صورت گرفت. البته غرب هم با توجه به ترس تاریخی (واغلب بی پایه) از نیروهای چپ و همچنین سیاست ایجاد کمربند سبزبه درو شوروی سابق به نیروهای حزب اللهی چراغ سیز نشان داد. اگر انقلاب را خیزش همگانی مردمی برای دگرگونی نظام پوسیدهی کهن و گذار از یک ساختار پائین به یک ساختار متعالی تعریف کنیم، به قدرت رسیدن خمینی و ایجاد جمهوری اسلامی یک ضد انقلاب بود تا یک انقلاب. حرکتهای ضد انقلابی همواره درشکل بی شباهت به نهضتهای انقلابی نیستند ولی درمحتوا کاریکاتور وشکل وارونهی انقلابند. ضد قهرمانان درجریان بحرانهای سیاسی، مرامی و اخلاقی به عنوان قهرمانان جامعه ظاهرمی شوند که ازآن جملهاند هیتلردرآلمان، موسولینی درایتالیا، توجو درژاپن، پرون درآرژانتین و خمینی درایران.
اجازه دهید بخشی از مصاحبهی خانم رفسنجانی را با بی بی سی عینا نقل کنم. او خطاب به خامنهای میگوید:
“اگربه دموکراسی، به حقوق بشر، به اصول مدیریت وشایسته سالاری، اگر به ایران و ایرانی بودن، اگر به رفاه و معیشت مردم وامنیت مردم، به این سبکی که حالا مردم انتظاردارند، اعتقاد ندارید، اقلاً برای نجات اسلام یک حرکتی بکنید. من فکرمی کنم خودتان ارزیابی دارید که الان اسلام در کشورما دربدترین شرایط خودش درطول تاریخ قرارگرفته. بلایی که این دوران برسراسلام آمد فاجعه است. روز به روز هم داره با عملکرد وخطاهای بیشتر ما آنهم به نام یک کشور اسلامی، به نام یک نظام، یک نظام اسلامی، بدتروبدترمیشه. اقلاً به فکراسلام باشید و اسلام را نجات بدهید با یک تغییرسیاست… “
به نظرمی رسد که دراینجا دغدغهی فائزه نجات اسلام است که باید با تغییرسیاست نظام اسلامی صورت بپذیرد. معضل اصلی این است که سیاستهای حکومت جمهوری اسلامی، درجوهرخود، هیچ کدام غیراسلامی وغیردینی نیستند – ازقصاص گرفته تا حدود شرعی (ازجمله سنگسار)، “امربه معروف ونهی ازمنکر” (ومتاقب آن به کارگماشتن گزمههای جوراجور حزب اللهی)، سرکوب اقلیتها با توسل به احکام مربوط به الحاد وارتداد وافساد وبغی ونظایراینها، فرودستی زنان با توجه به احکام کیفری اسلامی واحکام مربوی نکاح، ارث، حضانت، شهادت، قضاوت وغیره. خانم رفسنجانی با این خواستگاه خویش، معلول را به جای علت مینشاند وگاری را جلواسب میاندازد. به عبارت دیگر او مشکل اصلی که دین سالاری است را رها میکند وازرهبریک نظام اسلامی میخواهد که با تغییرسیاست خویش اسلام را نجات دهد. این کارجزبا غیراسلامی کردن سیاستهای کنونی میسرنیست واگرخامنهای به چنین اصلاحی تن دردهد دیگرنظامی به نام نظام اسلامی وجود نخواهد داشت. این واقعیت مثل روز روشن است که نظام جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست. این نظام به یک مرداب متعفن میماند که حتی یک قطره آب پاک درآن نمانده و تنها راه بهبود آن خشکانیدن آن است. به قول سعدی:
آهنی را که موریانه بخورد / نتوان برد از او به صیقل زنگ
نمیدانم ساده لوحانه است یا عوام فریبانه که خانم رفسنجانی به خامنهای اندرز میدهد که تغییرسیاست بدهد. آیا او نمیداند که بقای خامنهای وهمپالکیهای ریزودرشتاش دربقای همین سیاستهای خشن دینی است که خمینی و پدر ایشان هم ازسردمداران آن بودند؟ کجای این کار با ذرهای خرد ورزی همخوانی دارد که ما بیائیم و ازآن کسی که آگاهانه و به صورت منظم ما را به فلج مبتلا ساخته، صندلی چرخدار طلب کنیم؟ بازهم ازسعدی نقل کنم که گفت:
با سیه دل چه سود گفتن وعظ / نرود میخ آهنین در سنگ
خانم رفسنجانی به درستی اظهار نظر میکند که “الان اسلام در کشورما دربدترین شرایط خودش درطول تاریخ قرارگرفته. ” او ازخامنهای میخواهد که اسلام را نجات دهد. به عبارت دیگراو گونه دیگری ازاسلام میخواهد که آن هم باید به دست خامنهای معرفی و پیاده شود. به نظرمن، اعتقادات مردم (اسلامی وغیراسلامی) میتواند وباید درحوزه زندگی خصوصیشان باقی بماند و دراین حوزه ضمن پذیرش اعتقادات متفاوت دیگران ادامهی حیات دهد. لیکن آنگاه که مذهب وحکومت به هم گره بخورند فاجعه به بارمی آید.
من ازخانم فائزه هاشمی رفسنجانی میخواهم که برای نمونهی تاریخی یک دولت عادلانه وانسانی دینی به من نشان دهند. حکومتهای دینی دردوران فراعنهی مصر به مدت سه هزارادامه یافت و تمدنی را برپایه بردگی، ستم کشی و استثمار وحشتناک انسانها به جای گذاشت. سلطهی بلامنازغ کلیسای کاتولیک رم برزندگی مردم درطول دوران هزارسالهی سدههای میانه به بهره کشی هولناک، سرکوب علم واندیشه، سنگوارگی فکری، سرکوب زنان به اتهامهای واهی جاودگری وهم خوابگی با شیطان، تفتیش عقاید، آدم سوزی، شکنجههای مافوق انسانی واختناق وحشتناک منجرشد. حکومتهای دینی عباسیان دربخش هایی ازخاورمیانه وحکومت مذهبی صفویان درایران دربرابرتمام چیزهای که ما امروز حقوق اساسی انسان میدانیم قرارگرفتند. سرسپردگی حکومت قاجاربه مذهب کشتارجمعی بابیان وبهائیان را به دنبال داشت که تا امروز نیز ادامه دارد. درزمان ما حکومتهای دینی (ازنوع اسلامی آن) را میتوانیم درایران، پاکستان، بنگلادش، موریتانی، عربستان سعودی، ترکیهی اردوغان، افغانستان، سودان و سومالی مشاهده کنیم. وضع حقوق بشروآزادیهای مدنی درتمامی این کشورها دهشتناک است. گروههای شبه نظامی دین مدار مانند طالبان، داعش، الشباب و بوکو حرام نیزبا این حکومتها ازیک آبشخورآب مینوشند.
دردولتهای دینی خدا به عنوان عالیترین مرجع قدرت حکومتی شناخته میشود که به نمایندگان خود برروی زمین (روحانیون) اختیار تام میدهد که با توجه به احکامی که درکتابهای آسمانی آمده است، امورروزمرهی جامعه را اداره کنند. دربرابراین خدای همه چیزدان و همه جا حاضریک شیطان نیرومند قراردارد که درایجاد واستمرار شرّ ازقدرتی نامحدود برخورداراست. تمام فجایعی که دولتهای دینی میآفرینند برچسب دفاع از خیرومبارزه برشرّ را برخود دارد. دراین حکومتها سرکوب اصل است ومدارا وجود ندارد وتمامی سرکوبها به نام دفاع ازخیر و دفع شرّ صورت میگیرد.
درپاسخ این پرسش که حاکمانهای غیردینی مانند استالین، هیتلر، فرانکو، مائو وکاسترو نیزکارنامهی بهتری ندارند، باید عرض کنم این حکومتهای بظاهر دنیوی نیز عناصری از دین را با سیاست آمیزش دادند مانند کیش شخصیت پرستی با برخورد پیامبرگونه به رهبر، سنگوارگی فکری و تلقین این فکربه مردم که گفتاروکرداررهبررا باید مانند کتابهای آسمانی بی چون وچرا بپذیرند، گریزازتغییروحفظ احکام وسیاستهای گذشته وستایش خدای گونه از سردمداران حکومتی، حفظ یک امت همیشه درصحنه ونظایراینها.
جای شگفتی نیست که دراین برهه اززمان که جامعهی ایران، با نگرشی دنیوی، به سوی نوعی عرفی گرایی و جدایی کامل دین ازسیاست به پیش میتازد، خانم فائزهی هاشمی رفسنجانی میخواهد به دست سید علی خامنهای حکومتی را که، ازدید او، اسلامی نیست اسلامی ترکند. چنین خواستی ریشه در تضاد شخصیتی ایشان دارد. فائزه ازیک طرف میخواهد به عنوان یک مصلح اجتماعی قد علم کند وازطرف دیگرکباده کش میراثهای پدرش اکبرهاشمی رفسنجانی است که یکی ازبنیان گذاران جمهوری اسلامی وازعوامل به قدرت رسیدن سید علی خامنهای است. فکرنمی کنم خانم فائزه ازیاد برده باشند که دربحبوحهی کشتارها وسرکوبهای خمینی، حجه الاسلام رفسنجانی خواستارسرکوب بیشترشد وحتی گفت که اسلام کارشان را آسان کرده که میتوانند بُکُشند، به صلابه بکَشَند ودست وپای مخالفین را ازجهتهای متفاوت قطع کنند.
این تضاد را ما درخانم فاطمهی صادقی خلخالی، دخترشیخ صادق خلخالی، نیزمشاهده میکنیم. ایشان ازیک طرف در بارهی آزادی زنان سخن پراکنی میکند و ازجانب دیگر تاکنون حاضر نشده است پدرش را به عنوان منفورترین وبی رحم ترین قضات اعدام رژیم اسلامی محکوم کند. دراینجا بگویم که ازدید من نه فائزه هاشمی و نه مریم خلخالی را باید مسئول اعمال پدرانشان دانست و آنان را به جای مردگانشان محاکمه کرد. لیکن اکبررفسنجانی وصادق خلخالی شخیصتهای همگانی هستند که درساختن و پرداختن بخشی ازتاریخ خونین معاصردست داشتهاند. کسانی که میخواهند درحوزه سیاست انسانی وحقوق بشری قد علم کنند نمیتوانند ازجنایات شخصیتهای ضد بشر (هرچند پدرشان باشد) بگذرند. دراینجا بد نیست مثالی بزنیم: آلبرت فرانسیس، پسرجنایتکارمعروف آل کاپون، راه کسب علم را انتخاب کرد ودرسال ۱۹۶۶ نام فامیل خود را از “آل کاپون” به “براون” تغییرداد. فاطمهی صادقی خلخالی هم اکنون شعل دانشگاهی دارد و خانم رفسنجانی، نسبت به بسیاری اززنان آزادهی ایرانی، ازآزادی بیشتری برخورداراست. آیا اینان را رژیم به علت پدرانشان تحمل نمیکند؟
درپایان تآکید مجدد این نکته ضروری است که اولاً باید گذشته را به خاطر روشن ساختن راه آینده به درستی مشاهده وتحلیل کرد وشخصیتها درجایگاه خودشان شناخت. دومآً گذشته درناکی که ما را به بلایای امروز دچارساخته است را نباید تکرارکنیم.
دران صدرایی
۲۸ ژانویه ۲۰۲۱ میلادی
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.