۲۲ مرداد ۱۳۵۷ (شب نوزدهم ماه رمضان) بمب‌گذاری در رستوران خوانسالار تهران (نزدیک میدان آرژانتین) بر سر زبانها افتاد و روزنامه‌ها نوشتند در انفجار مزبور یک تن کشته و ۴۵ نفر زخمی شدند، یک نفر شنوایی خود را از دست داده و دست و پای عده‌ای هم قطع شده‌است. آن رستوران سنتی متعلق به علی عباسی، صاحب یک سازمان سینمایی بود که برنامه‌های تلویزیونی ویژهٔ سینما راه می‌انداخت. ایشان تهیه‌کننده فیلم‌هایی چون «رضا موتوری»، «حسن کچل»، «پنجره»، «نازنین»، «سوته‌دلان»، «تنگنا» و «تنگسیر» هم بوده‌است. اکنون می‌دانیم که گروه مرتجع موسوم به «صف»، پشت آن عملیات بود. بعدها به دروغ ادعا شد:
«با انفجار رستوران خوانسالار، هفت آمریکایی کشته شدند. آنجا مرکز آمریکایی‌ها بود.»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از کسانیکه با آن گروه کار می‌کرد و بعدها عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس شورای نظارت بر فعالیت‌های صدا و سیما شد (حسین مظفر)، گفته: ابتدا قرار بود بنده در آن عملیات شرکت کنم اما می‌بایست به تراشیدن ریش، زدن کروات و داشتن کیف سامسونت به همراه انجام مأموریت با یک خانم بدون حجاب، رضا دهم. اینها از جمله شرط‌های اصلی برای اجرای مأموریت و انفجار کافه بود. من از بازار تهران یک عدد کروات و کیف سامسونت خریداری کردم، اما برای اجرای شرط سوم که ورود به کافه با یک خانم بی‌حجاب بود، دچارتردید شدم و شرکت نکردم…(…) در نهایت عملیات بدون حضور خانم انجام شد. بعد از انصراف من، اجرای عملیات را عباسعلی احمدی بعهده گرفت. او قرار بود کیف حامل بمب را کنار یکی از صندلی‌های سالن [رستوران] قرار دهد و از کافه بیرون برود.
متأسفانه زمانی که قصد خروج از در را داشت، یکی ازگارسون‌ها به تصور اینکه کیفی در کافه جا مانده نامبرده را صدا می‌زند و او در لحظه‌ای که به سمت گارسون برمی‌گردد، بمب منفجر می‌شود و وی جان خود را از دست می‌دهد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اسامی تمامی مجروحین آن حادثه (۴۵ نفر بودند) معلوم است، اما حسین مظفر و گروه مربوطه، به دروغ می‌گویند: «تمامی آمریکایی‌های مستقر در این کافه به هلاکت می‌رسند». اصلاً آنجا آمریکایی‌ها حضور نداشتند! در آن بمب‌گذاری کور، «علی تحیری» (مصطفی)، که گویا زمانی در گارد شاهنشاهی خدمت می‌کرده نیز، شرکت داشته‌است.
بعدها «عزت شاهی» تصریح کرد ماشین آن عملیات را ساواک داده بود. گروه [صف] ماشین نداشت، آقای «ب» که با ساواک همکاری می‌کرد، ماشین ساواک را می‌گیرد و در اختیار گروه می‌گذارد و عملیات انجام می‌شود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقای «ب» [بهروز ذوفن]
در قسمت سیزدهم «خاطرات خانه زندگان» به «بهروز ذوفن» اشاره کرده‌ام. وی یکی از زندانیان سیاسیِ شکنجه‌شدهِ و درآغاز مقاومِ گروه موسوم به حزب‌الله [پیش از انقلاب] بود. مهدی افتخاری، مهدی برایی، ابوشریف (عباس آقازمانی)، جواد منصوری، عزت شاهی، علیرضا سپاسی، محمد مفیدی، باقر عباسی و بهروز ذوفن…از جمله فعالین گروه مزبور بودند. بهروز ذوفن بعد از سال پُرابتلای ۵۴، آرام آرام به تور بازجویان افتاد و با امثال رسولی (ناصر نوذری) حتی بعد از انقلاب، حشر و نشر داشت. در زندان رژیم پیشین یکبار او را چون هنگام ورزش، بلند بلند شمارش می‌کرد، فلک کردند و به شدت با باتوم زدند. روز پیش، بیژن جزنی، مسعود رجوی، دکتر عباس شیبانی و محمدعلی جابرزاده را هم زده بودند. کمتر کسی تصور می‌کرد آقا بهروز مدعی مقاومت و ایستادگی، با هدایت ساواک، بیرون زندان حتی به حاج مهدی عراقی و دوستانش نزدیک شود و برای بازجویان گزارشات مکتوب بنویسد. در گزارش ساواک، شماره ۷۵۴۰۷–۳۸۱/۱۴۶۲ مورخ ۳۷/۲/۱۱ نام بهروز ذوفن ذکر شده‌است. شماره رمز وی ۱۱۶۵۲ بود و مسؤولین امنیتی تلاش می‌کردند نامبرده لو نرود. بهروز ذوفن بعد از انقلاب هم تلفنی با عضدی و رسولی [اون اوایل که در اسرائیل بودند] تماس داشته‌است. گویا برای ارتباط با بازجویان به یونان هم رفته که نمی‌دانم چقدر صحیح است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«عزت شاهی» گفته آقای «ب» پس از آزادی با گروه صف و حاج‌مهدی عراقی قاطی شد و تمام تلفن‌ها و مکالمات آنها را به ساواک گزارش می‌داد. وی برای عملیات [رستوران خوانسالار] ماشین ساواک را می‌گیرد و در اختیار گروه مزبور می‌گذارد و عملیات انجام می‌شود. بعد از انقلاب هم این شخص در بنیاد مستضعفان، دوجانبه کار می‌کرد…
زمانیکه هاشمی رفسنجانی وزیر کشور بود، بهروز ذوفن، معاونت بخش تحلیلهای سیاسی وزارت کشور را بعهده داشت. حکم فرمانداری مسجدسلیمان را هم گرفت. اما وی را دستگیر کردند و اینطور که می‌گویند در بازجویی، همه چیز را به تفصیل اقرار کرد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)