اولین کتابی که از دکارت خواندم من را به شدت مجذوب خود کرد،نمی فهمیدم چه چیز این سبک نوشته آنقدر من را جذب خود میکند، بعدها این حس را در متون بسیاری از فلاسفه قرن ۱۷ و۱۸ دوباره تجربه کردم.
وقتی که شروع به خواندن آثار هانا آرنت کردم دوباره همین کشش و جذابیت در من ایجاد شد،در متنها و سخنرانی های که در مورد آرنت گفته و نوشته شد،دریافتم علت جذابیت نوشتههای آن فلاسفه گذشته برای من چه بود.
این ویژگی سبک جستار نویسی یا essay بود که مرا جذب خود میکرد،جستار به این دلیل زیبا و تاثیرگذار است که لحنی شبیه زبان شفاهی دارد و ظاهرا بدون ساختار منسجمی است و از آن مهمتر، نویسنده دیدگاه شخصی خود در مورد موضوع یا رخداد را به نحوی شفاف و عریان به مخاطب عرضه می کند که اعتماد مخاطب را بر می انگیزد،یعنی آن را در غالب استدلال ها و فکتهای غیرقابل تردید و خشک ارائه نمی کند؛به عبارت دیگر،حقیقت را با تجربه زیسته شخصیاش تبیین میکند و نشان میدهد چه نگاه خاص ویژهای به این مفاهیم و رخدادها دارد.
اینکه احساس میکنید نویسنده به یک روایت فردی از حقیقت رسیده و فکرش حاصل یک تعامل واقعی با رخدادهای جهان است شما را هم ترغیب به اندیشیدن و رسیدن به روایت فردی و خاصی از حقیقت میکند،روایتی برآمده از یک تجربه واقعی، نه تنها متکی به یک تجربه ذهنی حاصل از مطالعه متون فلسفی.
علت اینکه در این سبک نوشتهها برخلاف مقالات، آدم را بیشتر درگیر اندیشیدن میکند ناشی از این است که شما احساس میکنید،حقیقت از ابتدا برای نویسنده روشن نیست و در جریان نوشتن همین متن است که لایهها و حجاب های مختلف از روی حقیقت برداشته میشود تا به درستی عیان شود، و این حس که شما در جریان تکاپوی ذهنی نویسنده مشارکت و نظارت دارید به شدت متن را جذاب و گیرا می کند،شما وزن احساسات را در درک حقیقت نیز بهتر درک میکنید و دیگر تامل را امری صرفا منطقی در مواجه با رخدادها نمیپندارید.
نکته دیگر این است که نویسنده جستار در جریان این تکاپوی ذهنی صداهای مختلفی که حتی در رد نظرات او هستند را در متن وارد می کند و متن چندصدایی ویژهای پیدا می کند و عموما قضاوت نهایی نیز در مورد همه نظرات مخالف صورت نمیگیرد.
از زاویه دیگر میتوان اینطور بیان کرد که، در جستارها نویسنده «تمامیت خواه» نیست و از همان ابتدا از زبان حقیقت مطلق سخن نمیگوید و حس شک و تردید را با وارد کردن صداهای مختلف در متن در خواننده زنده نگه میدارد.
نمی خواهم بگویم با خواندن مقالات انسان بر آگاهیاش افزوده نمیشود ولی قطعا جستارها انگیزه تامل و اندیشیدن را در انسان بیشتر میکند و اگر فلسفه را «اندیشیدن بر اندیشهها» تعریف کنیم نه صرفا «شناخت اندیشهها»،جستارها در تحریک به فلسفیدن موفقتر هستند.
یکی از مشکلاتی که امروزه در مواجه با آثار آرنت شاهدش هستیم این است که، روح جستار نویسی را از متون آن گرفته اند و با گزینش جملات آرنت،آن را تبدیل به متون «اندیشه شناختی» و گاهی ایدئولوژیک کرده اند که حقیقت را به طرز مطلقی ارائه میدهد؛همین مواجه غلط باعث شده است تا آثار آرنت آن از روح «اندیشه ورزی» سبک جستارنویسیاش تهی شود
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.