اسم «شبکه های اجتماعی» این تصویر را به ذهن استفاده کنندگان متبادر می کند که از طریق آنها، وارد داد و ستد اجتماعی شده اند ـ کمابیش از همان نوع که در زندگانی روزمره جریان دارد. به عقیدۀ من این تصور خطاست. نوع ارتباطی که در این دو حوزه برقرار می شود، شباهت کمی به هم دارد و آنچه در شبکه های اجتماعی می بینیم، صورتی به نهایت محدود و بی رمق از آن چیزی است که در جامعه با آن سر و کار داریم. این نوع ارتباط، بخصوص وقتی پای عمل سیاسی به میان میاید، به تمام معنی معیوب و حتی خطرناک است.

اول چهرۀ خود شما. هر فرد، بخصوص وقتی از ورای نامی مستعار وارد این شبکه ها می شود، چهره ای پیدا می کند به اعلی درجه ساده که هیچ ربطی به پیچیدگی چهرۀ اجتماعیش ندارد چون منحصر است به پستهایی که گذاشته یا مراودات تلگرافی که با بقیه داشته. این بیش از چهره، نقاب است و آنهایی هم که به قصد سؤ استفاده وارد این داد و ستد می شوند، از همین نقاب سازی کمال استفاده را می کنند. تقریباً چهرۀ همه همینطور است، ولی این فقط بخش اول کار است.

دوم اینکه روابط تک بعدی یا شاید به عبارت بهتر، تک مضمونی است. گفتگوی شما با هیچیک از مخاطبانتان غنای گفتگویی را که در روابط معمول اجتماعی دارید، پیدا نمی کند. بر سر یک موضوع با هم موافقید یا مخالف و این پیوند به همان سرعتی که بسته شده، در معرض گسیختن است، عملاً بدون اینکه ردی از آن باقی بماند، سنگزاری بی رد پا. جا گرفتن در جرگۀ همفکران موقت، نوعی احساس کاذب تعلق گروهی می آفریند. گروه تک بعدی را نمیتوان به آسانی گروهی اجتماعی خواند، زیرا به زحمت میشود از جمعیتی که فرضاً در یک استادیوم یا یک فروشگاه بزرگ جا گرفته است، تمیزش داد. این گونه تجمع حاصل نوعی به هم برخوردن است، نه پیوند اجتماعی.

می گویند که این شبکه ها به فردیت و بیان آن میدان می دهد. البته تورم فردیت را می توان در بسیاری از ابراز وجود هایی که در این حوزه انجام می گیرد، شاهد بود. هر کس کمابیش با این تصور که در هر زمینه به اندازۀ هر کس دیگر، نه فقط حق ابراز نظر که اعتبار نظر دارد، در آنها جولان می دهد، همراه با نوعی احساس استقلال مطلق و حتی بی نیازی که مضحک است. در صورتی که ارتباط اجتماعی، درست فرا رفتن از فردیت است، عضو جمع شدن و جوشیدن با دیگران، نه اغراق بی حساب بر فردیت خود. البته که فرد مهم است و حق تأکید بر موجودیت خویش را دارد، ولی جامعه از کنار هم چیدن افرادی ساخته نشده که مثل مشتی تیله که روی سینی ریخته باشند، این طرف و آن طرف جولان می دهند، گاه با هر برخورد می کنند و گاه از یکدیگر دور می شوند. به چنین موقعیتی می گویند جامعۀ اتمیزه که حالتی به نهایت غیر عادی و ناسالم است و در این شبکه ها اصل است، نه استثنأ.

حکومت های استبدادی و بخصوص توتالیتر هستند که می کوشند جامعۀ معمولی را اتمیزه کنند. هدفشان از این کار حصول بیشترین تسلط بر حیات افراد است، افرادی که باید از هر ارتباط مستقل با یکدیگر محروم باشند و مراوداتشان در هر زمینه از ورای دستگاه دولت بگذرد. آنچه در شبکه های اجتماعی می بینیم، نمونه ای خرد ولی نزدیک به کمال از جامعۀ اتمیزه است. این وضعیت که تحققش هدف توتالیتاریسم است، گاه در حیات معمول جامعه نیز به طور موقت پیش میاید و موجد حرکت های جماعتی می شود.

پویاترین تحرکاتی که در این شبکه های اجتماعی دیده میشود، حال چه به آنها نام توفان توییتری بدهیم یا چیز دیگر، از همین نوع حرکتهای جماعتی است. از انقلاب اسلامی به این طرف، بسیار در بارۀ حرکتهای جماعتی نوشته شده و لزومی نمیبینم که بحث را بسط بدهم. فقط یادآوری می کنم که در این حرکت ها، فردیت در جمع تحلیل می رود و توان ارزیابی افراد عملاً به پایین ترین سطح سقوط می کند و عاطفی و حتی به عقیدۀ برخی، غریزی می شود ـ یعنی بدوی ترین صورت ممکن. پشت سکۀ فردیت مطلق، تحلیل رفتن در جمع است و استعفای کامل از تشخص و تمایز خویش ـ دو قطبی که رابطۀ اجتماعی سالم در میانۀ آن ها قرار دارد.

تا آنجا که من در مورد ایرانیان دیده ام، این حرکت های جماعتی دو سو می گیرد که به بدوی ترین غرایز انسان باز میگ ردد: تقدیس و قربانی. ما به طور دائم شاهد دو نوع حرکت در این فضا هستیم: اعتبار بخشیدن به یک نفر یا پشتیبانی از او تا بالاترین حد و دیگری، حمله ور شدن به یکی به قصد نابود کردن او، نوعی لینچ مجازی. هر دو حرکت عاطفی و بسیار به دور از ارزیابی عقلانی است و به همان نسبت هم شدید و آنی و بی مهار است. هر دو نوع موضع گیری می تواند از نقطه ای قابل قبول حرکت کند، ولی آنچه اسباب نگرانی و دلیل مردود شمردنشان است، روند تحول و منطق گریزی آنهاست. تصور نمی باید کرد که نیروی این واکنش های کمابیش غریزی می تواند در سیاست کارساز باشد یا فایده ای به مردم ایران برساند. واکنش افسار گسیخته هیچگاه در سیاست سودمند نیست چون از مهار عقلی که باید راهنما باشد، سرمی پیچد.

اگر شاهدید که دولت های خارجی برای تبلیغات خود و بازی دادن مردم ایران، این اندازه روی شبکه های اجتماعی حساب باز کرده اند و این طور با پیگیری از آنها بهره برداری می کنند، درست به همین دلیل است که در این میدان، می توان با تکنیک های تجربه شده و نسبتاً کم خرج، مردم را به این سو و آن سو کشاند و نوعی توتالیتاریسم محدود و کنترل شده ایجاد کرد. دقت کنید که تا بحرانی کوچک یا بزرگ ایجاد می شود، ناگهان استفادۀ هدفمند از این شبکه ها اوج می گیرد و سیل پیام های حساب شده و هم جهت است که در آنها سرازیر می شود. تصادفی نبود اگر در ایران، سؤ استفادۀ سیاسی وسیع از شبکه های اجتماعی، با جنبش سبز شروع شد ـ میدان عمل بسیار مناسبی بود که برای این بازی پیدا شده بود.

اگر می خواهید اختیار سرنوشت خود را خودتان به دست بگیرید و به سوی هدفی که برگزیده اید، حرکت نمایید، مهار احساس و عقل و عملتان را به دست دیگری ندهید، حال هر عقیده ای داشته باشید. بازی سیاست بازی مرگ و زندگی است و سهل انگاری بر نمی دارد. اگر شکی دارید، فقط بکوشید تعداد کسانی را بشمارید که بعد از انقلاب اسلامی و به خاطر نظامی که با این انقلاب روی کار آمد، جان باخته اند.

۳ ژانویۀ ۲۰۲۱، ۱۴ دی ۱۳۹۹

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)