بشر از زمانی که به تفکر رسید، و آن، پروسس داده ها در مغز، و رسیدن به نتایج جدید بود، در پی توضیح علل حوادث و وقایع طبیعی برآمد. با افزایش داده ها و پیچیده تر شدن فرآیند تفکر، بشر را به نتایج نزدیکتر به واقعیت حوادث و سیر تطور طبیعت رهنمود شده است.

با گذر زمان و بدست آوردن تصویر واضحتری از طبیعت، هنوز فاصله بشر تا شناخت کامل طبیعت بسیار است. اما با وجود محدودیت های حاصل از ابزار و تجهیزات گردآوری داده، محدودیت مغز در میزان داده ها و سرعت پردازش آنها، عده ای از انسان ها با نشستن بر بال خیال به پرواز درآمده و آرزوهای خود را به عنوان واقعیت های مسلم مطرح کردند. این افراد بمنظور اثبات نظرات خود، متوسل به دلایل و توجیهاتی می شدند، تا بتوانند دیگران را به تئوری های خود جلب و متقاعد کنند.

در نقد نظریه ها ، پرسشگران به نکات مختلف و متفاوتی اشاره داشتند که توضیح آنها از قدرت منطق و دانش تئوریسین ها خارج بود، و لذا در جهت محدود کردن حوزه پرسش ها به ساختن اصل اساسی در دوره تطور فلسفی یونان رسیدند، که بنیانگذار آن ارسطو، با مفهوم،  “بیناری” به توضیح آن پرداخت، و این روش با ساده کردن تجزیه و تحلیل حوادث و وقایع طبیعی به دو پاسخ از بار فشار پرسشگران کاست.

بهره گیری از مکتب بیناری با استقبال نحله های مختلف فکری و حتی مذهبی روبرو شد، و طبیعت در کلیه ابعاد و عرصه ها به دو بخش “خوب” و “بد” محدود شد، با این نگرش، پاسخ هر پرسش، تنها و تنها می توانست یک پاسخ درست باشد، و جواب های خارج از پاسخ درست، نادرست و غیر قابل پذیرش تلقی می شدند، و حتی در مذاهب، تردید در پاسخ صحیح به معنای شرک و دشمنی با “خوبی” و مستحق نابودی بود.

سلطه بینش “بیناری” برای بیست قرن بر زندگی بشر سنگینی می کرد، و افراد مختلفی با ادعاهای گوناگون ظاهر و کوشش کردند در محدوده تفکر بیناری به دنبال یافتن راه های نجات بشریت از فقر، ظلم، و جهل باشند. هیچکس در مدت تاریخ دراز شناخته شده بشر، نتوانست به اصل بنیادی “بیناری” شک روا کند، چرا که با واکنش هیجانی موافقین آن روبرو شده و ممکن بود جان خود را در این راه از دست بدهد.

عیسی، محمد، مارکس،و غیره از جمله مصلحینی بودند که برای نجات بشر راه های کم و بیش متفاوتی را ارائه کردند، که علیرغم تفاوت ظاهری در اساس از یک آبشخوار تغذیه می کردند، و راه حل های آنها با این پیامد ارائه می شد، که در صورت اجرای این نظریات، جهان پر از عدل و داد خواهد شد.

اما نظرات نحله های مختلف در عرصه عمل و زمانی که توانستند، تئوری های خود را به اجرا گذاشته و پیاده کنند، با نتایج دیگری بجز آنچه تصور می کردند مواجه شدند،واکنش موافقان و مخالفان نظریه با پیامدهای ناسازگار با پیشبینی واصعان آن از دو منظر متفاوت ابراز می شود، مخالفان دلیل عدم موفقیت نظریه را نادرست بودن آن ارزیابی کرده و موافقان، عدم اجرای درست را علت ناکامی تئوری ذکر می کنند. واقعیت این است که هر دو گروه هم درست می گویند و هم نادرست قضاوت می کنند. و این نکته ای است که مرز بندی میان “فلسفه بیناری” و “فلسفه عام ” را مشخص می کند.

برای شناسائی آغاز دوره روشنگری جهان بینی عام باید به اواخر قرن نوزدهم بازگشت و تئوری ” موجی- ذره ای” بودن نور از طرف توماس یانگ و آگوستین فرینل را شنید، سخنی که اصول پیشین علم در کلیه رشته ها را در تردید فرو برد، آری برای یک پرسش دو پاسخ درست وجود دارد، نور هم ماهیت موجی و هم ماهیت ذره ای را توامان داراست. و عکس این نظریه در نسبیت انیشتن اثبات گردید، دو مفهوم و مقوله ( زمان و فضا) که تصور می شد، مستقل از یکدیگر موجودند، در واقع توامان صاحب یک هویت هستند، و تفکیک آنها غیر ممکن است.

در نیمه دهه سوم قرن بیستم، هایزنبرگ به کشف دیگری نائل شد که بنام “اصل عدم قطعیت” مشهور است، این اصل می گوید، ذره ای که در اطراف اتم می چرخد، در برابر نگاه ناظرهای مختلف، نمودهای متفاوتی از خود نشان می دهد، و در توضیح این امر، استدلال می کند، که ذره در حال چرخش در واقع موجی است که با دو هویت ذره ای و موجی ظاهر می شود، و ویژگی ذره ای در حالاتی که فرکانس موج صفر نباشد، وجود دارد، و در صورت حرکت و جابجائی موج، خاصیت ذره ای آن در کلیه نقاط موج مستقر است، و لذا در یک لحظه امکان ندارد سرعت و موقعیت مکانی موج با دقت محاسبه شود.

کشفیات بالا تماما در نمادهای فیزیکی خودنمائی کرده بود، و ضروری بود تا شخص دیگری نظریه، پاسخ های درست متعدد به یک سئوال را در علوم دیگر هم به عرصه علم وارد کند. این شخص کسی نبود بجز دکتر لطفی زاده، که نظریه خود را در قالب “منطق فازی” در نیمه دهه هفتم قرن بیستم طی مقاله ای به جهان علم عرضه کرد، مقوله ای که برای بیست سال با مقاومت اندیشمندان غرب و شرق روبرو شد. تا در دهه ۸۰ قرن بیستم، ژاپنی ها با استفاده از منطق فازی دکتر لطفی زاده اولین محصول صنعتی خود را روانه بازار کردند. با پیدایش کاربرد منطق فازی در محصولات صنعتی، چشم دانشمندان توانست جهان را از زاویه دیگری ببیند. امروزه با گذشت پنجاه و چند سال از ظهور منطق فازی، بهره گیری از این نظریه در کلیه تجهیزات الکترونیکی بکار گرفته می شود، و حتی برای آسانی در پیاده سازی آن، چیپس های فازی طراحی و در بازار موجود است.

اما کاربری منطق فازی به صنایع الکترونیکی خلاصه نشد و در حال حاضر در عرصه های مختلف از آن استفاده می شود. دریچه ای که اخیرا منطق فازی برای آینده بر روی بشر گشوده، “هوش مصنوعی” است، چیپس های فازی این امکان را فراهم آورده تا ماشین ها بتوانند، پارامترهای موثر بر هر اقدامی را بررسی و بهترین گزینه را انتخاب کنند، و این تصمیم گیری با استفاده از نتایج تصمیمات گذشته که در حافظه ماشین ذخیره شده اتخاذ می گردد، و این بدین معنی است که ماشین همچون انسان از تجارب خود یا تجارب منتقل شده به حافظه او، قادر خواهد بود به مرور زمان، تصمیمات خود را بهینه و روند بهبود مستمر را دنبال کند.

اکنون زمان آن فرا رسیده تا منطق این امر که برای یک سئوال می تواند هزاران پاسخ درست وجود داشته باشد، و همچنین از هم افزائی توامان هزاران گزاره یک نتیجه درست بدست آورد، در صحنه فلسفه و جهان بینی انسان ها ظاهر شود.

“جهان بینی عام” با تحت پوشش قرار دادن جهان بینی های خاص که تنها بخشی از واقعیت های طبیعت را در تحلیل های خود ملحوظ می کردند، می تواند در شناخت طبیعت و قوانین حاکم بر حوادث و وقایع آن از خطاهای گذشته گذر کرده و به کایناتی فراخ تر و گسترده تر برسد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)