رضا صدیق _ستون حاشیه نگار – ایرن در جهان – نمایشگاه آثار میرحسین موسوى در بدترین شکل اجرا در برلین افتتاح شد. نمایشگاهى که مى توانست تبدیل به خبرى مهم شود، در حد یک شوآف مبتدیانه سیاسى برگزار شد تا وجه نگاه و نگرش سیاسیون خارج از کشور به مقوله فرهنگ و هنر اینبار به صورتى بىقواره خودنمایى کند. نگاهى که ابزار محور است تا حتى از نقاشى رهبر نمادین
جنبش سبزکه در حصر و زندان است نبردبانى بسازد براى نشان دادن کوتهقدان سیاسى و حرفهاى تکرارى و مفتگران. با موضوع سخنرانىاى کلیشه و بىربط با نام «هنر و حقوق بشردر ایران.»
ناگفته پیداست که چه بىمتر و معیار و بىربط به آثارى هنرى و قابل بحث از میرحسین موسوى صحبت زده شد و به همان میزان نیز پرسشهایى بىربط به نمایشگاه و پاسخهایى بىربط تر. شاید تنها جمله با اهمیت این مراسم افتتاحیه یک جمله از اردشیر امیر ارجمند بود که به صورت تلفنى در مراسم شرکت کرد و سخنرانى و به صورت ضمنی گفت: «میرحسین موسوى پس از قهر از رفتارهاى سیاسى از حکومت به دل مردم بازگشت و به خلق اثر هنرى پرداخت و به همین دلیل نیز چنین پاى باورش ایستاد.» این سخن را به عینه در بیست و هشت اثر هنرى به نمایش درآمده مىتوان مشاهده کرد. بیست و هشت اثرى که کلاژى از هنرهاى تجسمى – نقاشىست. آثارى به شدت مدرن و پیشرو، صاحب ادعا و تعیین کننده وجههاى مهمتر از میرحسین موسوى؛ یعنى اصلاح این هویت که او سیاستمدارى هنرمند نیست بلکه ابتدا هنرمند است و سپس سیاستمدار.
این عبارت تنها در همین جمله خلاصه شد و باقى برنامه بىتعارف و اغراق وقت تلف کردنى بیهوده بود. نتیجهاى که به قطع مىتوان از این مراسم گرفت این است که برگزارکنندگان این مراسم حتى شناخت و درکى ضمنى و سطحى نیز از مقوله فرهنگ و هنر نداشتهاند. ابتدایىترین ایده در چنین مراسمى دعوت از یک منتقد و یا هنرمند تجسمى ِ ایرانىست که به هنر ایرانى و مدرن و تقابلش با اجتماع و سیاست احاطه و تسلط داشته باشد تا در مورد آثار صحبت کند، بحث کند و از منظر تاثیر اجتماع و سیاست بر این آثار و بالعکس کار هنرى میرحسین موسوى را حلاجى و باز کند. این در کنار طرحهایى بکر سادهترین نوع برخورد با چنین نمایشگاهى بود. به راحتى مىشد با مقدارى هزینه کردن و ساپورت مالى، تعداد زیادى از هنرمندان و یا منتقدان نشریات مهم اروپایى را رسما دعوت کرد تا در اینباره بنویسند و بازتابى جهانى داشنه باشد؛ نه اینکه در حد یک نمایشگاه مدرسهاى با این موضوع روبرو شد و مثل دهها برنامه و سمینارها و سخنرانىهاى بىمحتواى سیاسیون خارج از کشور با آن برخورد کرد.
سوى دیگر ماجرا برنامهریزى بدون نظم و اجراى شلخته مراسم افتتاحیه بود. نسبت به جمعیت و پتانسیل آلمانو برلین تعداد نفراتى که براى این افتتاحیه و مراسم آمده بودند به دلیل نبود تبلیغات مناسب از یکسو و نبود روابط عمومى پاسخگو از سوى دیگر بسیار کم بود. شاید سالن کوچک سخنرانى پر شده بود اما از صحبتهاى شیرین عبادى و طرز معرفى میرحسین بیش از شروع برنامه به نظر مىرسید که برنامهریزان بناى نمایشگاه را براى مخاطبان غیر ایرانى گذاشتهاند. تا یک روز پیش از افتتاحیه حتى کارت هاى دعوت نامه ى افتتاحیه و بلیط هاى حضور اطلاع رسانى نشده بود و طرز پخش بلیط به صورتى بى نظم و هیاتى برگزار شد.
ماحصل افتتاحیه نمایشگاه میرحسین موسوى آش شلهقلمکارى بود که تنها افسوس به همراه دارد. آثارى به جرات هنرى و قابل بحث از شخصیتى که حالا چهرهاى مقاوم و جهانى و انقلابى در خاک ایران و براى جمع کثیرى دارد، چنین بىمحتوا و براى رفع تکلیف برگزار مىشود تا سیاسیون خارج از کشور نشان بدهندکه در فرصتسوزى هنوز پیشرو و خطشکن هستند.
اتفاقى چنین مهم، آن هم در آستانه انتخاباتپر بحث ریاست جمهورى که به همه چیز شبیه است جز انتخابات، چرا باید دود هوا شود؟ آیا اهمیت این موضوع را باید شرح داد که چرا این نمایشگاه موضوعى مهم و اتفاقى بسیار مهم است؟ آیا در آستانه افزایش فشارهاى بینالمللى و تهدید جنگ، چنین وجهه فرهنگى و هنرى از مهمترین شخصیت مخالف فرم حکومت کنونى ایران مهم نیست؟ آیا باید با چنین موضوع و اتفاق مهمى همچون میتینگهاى صد من یه غاز برخورد کرد؟ دعوت مهمانهایى بدون ارتباط و اطلاع و آشنایى به هنر و فرهنگ و تنزل نمایش آثار به حرفهاى تکرارى یک جفاى عظیم در حق آثار امانت از میر حسین موسوى ِ در حصر نیست؟
روشنفکران دینى و غیر دینى جریان حامیان میرحسین موسوى در خارج از ایران و شناخته شده به اسم شوراى سبز امید که با ذوقى قابل توجه این آثار را به فجیعترین شکل ممکن به نمایش گذاشتهاند، آیا جز دموکراسى محض غربى از نوع برخورد رسانهها و منتقدان با هنر و فرهنگ چیزى نیاموختهاند؟ هنگامى که این چنین نمایشگاهى با بعد اهمیتى وسیع به شکلى نازیبا و اخته به اجرا در مىآید، آیا نمىتوان نتیجه گرفت که سیاسیون خارج از کشور هیچگونه نشانه و درک و فهمى از فرهنگ و هنر ندارند؟
بهانههاى نبود وقت و امکانات براى این بى برنامگىها و بىنظمىها و بدسیلقگىها و… محلى از اعراب ندارد. زیرا سادهترین موضوع یعنى دعوت از یک منتقد و هنرمند، نقاش و یا هنرمند تجسمى هم نادیده گرفته شده بود. در کشورهاى اروپایى تعداد ایرانیان سرشناسى که در این رشته از هنر فعالیت دارند و در جامعه اروپایى نیز شناخته شدهاند کم نیست. دعوت از آنان حتى براى ویترین این نمایشگاه نیز حائز اهمیت بود. نه به این شکل که یک سرى فعال سیاسى را کنار هم بنشانى تا حرفهاى کلى سیاسى بزنند و بشنوند و خلاص! آن هم براى یک نمایشگاه آثار هنرى از یک شخصیت سیاسى انقلابى ِ در زندان.
افسوس از دست دادن فرصتها و موقعیتها هزینهاى نیست که با خاطره بىبرنانگى و بىاطلاعى و کجسلیقگى در برخورد با این اتفاق فراموش شود. اگر از بد روزگار چنین آثار هنرى قابل احترام و هنرمندانهاى در دستان گروهى بىهنر است باید پاسخگویى نیز وجود داشته باشند. زیرا این آثار مایملک شخصى نیست بلکه سرمایههاى جمعیت کثیرى از طرفداران میرحسین یا امیدواران به موسوىست که هدر دادن و اصرافشان؛ مثل مراسم افتتاحیه این آثار، بر بدنه تاثیر پذیر سرخورده جامعه صدمه وارد مىکند. نمایشگاهى که به دلیل اهمیت بیش از اندازهاش مىتوانست تبدیل به موجى مهم و تاثیرگذار در عرصه بینالملل و خبر یک بسیارى از رسانههاى دنیا شود، به مجلس دوره همى و بزمى براى شوآف خنده دارى سیاسى تبدیل شد.
بغض قورت دادن هنگام نمایش آثار میرحسین موسوى و دیدن چنین شوآفى به اسم افتتاحیه تنها یک چیز را مدام در ذهن تکرار مىکرد؛ چه فکر مىکردیم و چه شد. حالا میرحسین کجاست و ما کجاییم. دلخوش چه شعبدهبازىهایى شدهایم و در چه عالم پرتى سیر مىکنیم. انگار سالها گذشته از آن روز که در خیابانها فریاد زدیم: «میرحسین دستگیر بشه، ایران قیامت مى شه» و ما خود قیامتى بودیم بر خجالت و شرممان از میر که این تنها شعار بود و هست وقتى که با پارههاى روح و آثار هنرىات مانند غنیمت برخورد مىکنیم و عکس یادگارى مىاندازیم؛ و در سرمان از دل آثار تاثیرى شگرف حسى همچون ندایى مدام مىگوید: «بغضت را قورت بده و با دندان قروچه و منگ به تابلوها نگاه کن. خطوط را ببین و در این فضاى امپرسیونیستى و ابزورد، همین فضاى آشنا که در آن سالها زندگى کردهاى، اینبار در این نقوش غرق شو، و خود را چنان ذرهاى در میان حجم ذرات ببین، آماده براى آزاد شدن انرژى حرکت؛ رهایى شاید همین نزدیکى هاست.» این شاید مهمترین نیرو و اثر بود. امیدى توامان با درک واقعیت. امیدى که میرحسین گفت: «جنبش سبزرا باید زندگى کرد.»
نقطه
۱۷ خرداد ۱۳۹۲
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.