شاید عنوان نوشته در نظر اول کمی گمراه کننده باشد، اما اگر توجه کنیم پیمان عدم‌تعرض بین آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی در اگوست ۱۹۳۹که به نام پیمان ریبنتروپ-مولوتف شناخته می‌شود چه فجایعی برای جهان به بار آورده، در این باره بیشتر اندیشه می‌کنیم. اتفاقا می‌توان گفت در همان زمان نیز کوته‌فکری کشورهایی مانند انگلستان و فرانسه، شوروی را به سمت قبول این پیمان سوق داد،‌ پیمانی که در کمتر از دو سال منجر به حمله آلمان به شوروی در ژوئن ۱۹۴۱ شد. این نکته را ذکر کردم تا به خطراتی اشاره کنم که ممکن است در راهبرد جناب بایدن در مورد مسائل خاورمیانه پنهان شده باشد. قبلا هم نوشتم چگونه دکترین کاهش تنش اروپا در مورد منطقه خاورمیانه عملا کشورهای اروپایی را زمینگیر و مفلوک کرده است زیرا از یک‌طرف تمام کارت‌های بازی خود را در برابر ایران از دست داده‌اند، و از طرف دیگر راهبرد کج‌دار و مریز آنها مانع از شکل‌گیری یک بازی منصفانه و پایدارشدن وضعیت به شدت ناپایدار خاورمیانه شده است. در نوشته پیشین توجه دادم چگونه وضعیت متعادل جنگ سرد از دل بحران موشکی کوبا متولد شد، وضعیتی که برای چند دهه نظام جهانی را از پایداری نسبی برخوردار کرده بود. اگر سیاست بایدن برای منطقه خاورمیانه دنباله‌ دکترین اروپایی‌ها باشد، باید چشم انتظار روزهای سخت و تاریکی بود بعد از یک دوران کوتاه مدت آرامشی که احتمالا در پی دارد. ایران به خوبی متوجه شده اروپایی‌ها فاقد هرگونه خط قرمزی در مواجهه با برنامه هسته‌ای ایران هستند. اساسا آنها ناتوان‌تر از آنی هستند که بتوانند خط قرمزی را برای کشورهای دیگر مشخص کنند. آنها حتی نمی‌توانند از ترورهای شیمیایی در کشور خود نیز ممانعت کنند چه برسد به دخالت موثر در منطقه پیچیده‌ای مانند خاورمیانه. نمونه لبنان و فرانسه در اینباره مثال خوبی است. دستپاچگی تیم مذاکره‌کننده آمریکایی برای بازگشت بی قید و شرط به برجام نشان می‌دهد دست آمریکایی‌ها نیز خالی است و عواقب آشکار شدن این مسئله، یعنی عواقب آگاهی از عدم وجود هرگونه نیروی کنترل‌کننده در منطقه خاورمیانه بسیار تیره و تاریک خواهد بود. در افق ابرهای تاریکی دیده می‌شود، آیا بایدن به کارتر دیگری تبدیل نخواهد شد؟

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)