تا امروز بحثهای زیادی در باب مبدأ ویروس کرونا درگرفته است. عدهای بر این باورند که این ویروس یا مستقیماً منشأ حیوانی داشته یا دستکم با وساطت حیوان به انسان منتقل شده است، گروهی نیز قویاً کرونا را ساخته و پرداختۀ آزمایشگاهی در ووهان میدانند و آن را سازوبرگ جنگی ــ حملۀ بیولوژیک دولت چین ــ تلقی میکنند. خواه اول بار این ویروس جانکاه از ظرف غذا سر برآورده باشد، خواه از پالپ و بالون آزمایشگاه، باید بپذیریم دستپختی انسانی است و بهراستی حملهای بیولوژیکی که گرچه این بار از ووهان چین اما ممکن است فردا انواع ۲۰ و ۲۱ و۲۲ و… آن از هر جای دیگر امپراتوری سرمایهداری سربرکشد. آنچنان که آبای آن همچون آنفولانزای خوکی و آنفولانزای مرغی و ابولا و سارس و مرس و… از امریکا و عربستان و افریقا برخاستند. اینکه ترامپ کرونا را ویروس چینی میخواند و ماکرون از استعارههای جنگی برای توصیف کرونا و مقابله با آن بهره میگیرد[۲] چرخاندن انگشت اتهام است به هر سویی مگر به سمت متهم.
خوشمان بیاید یا نه این ویروس و همۀ دیگر بحرانهای زیستمحیطیْ محصولات سرمایهداری هستند، نظامی که اساس آن بر انباشت و درنتیجه مصرف محیطزیست است. سرمایهداری که از آغاز با انباشت اولیه و تصاحب زمین آغاز شد تا امروز سعی داشته هرچه بیشتر کرۀ زمین ــ این دارایی همگانی ــ را خصوصی سازد. نباید فراموش کرد میل غایی سرمایهداری غلبۀ ارزش مبادلهای بر ارزش مصرفی است.[۳] از این رو سرمایهداری هرچه بیشتر منابع طبیعی را از مالکیت عمومی خارج و در قبال کسب سود (ارزش مبادلهای) به بخش خصوصی واگذار میکند. میل به مصرف منابع زیستمحیطی، خصوصیسازی آن و عطش سیریناپذیر برای کالاییسازی موجد استفادۀ بیش از حد از طبیعت و خارج کردن آن از نظم طبیعیاش شده است. مارکس توجهش به مسائل زیستمحیطی را ذیل نظریۀ گسست خود مطرح میکند، آنجا که اظهار میدارد سرمایهداری میان متابولیسم اجتماعی و متابولیسم طبیعت گسستی میاندازد. به بیانی دیگر کار تولیدی انسان و به تبع آن دستکاری روزافزون سرمایهداری در طبیعت متابولیسم طبیعی محیطزیست را برهم میزند و در نهایت این ثروت عمومی، که متعلق به همۀ نسلهای همۀ اعصار است، به مصرف صِرف چرخۀ سرسامآور تولید کالا در میآید و در سودای سودِ بیشتر بهتدریج خصوصی و کمیاب میشود.[۴]
سرمایهداران در این وانفسا این باور را هژمونیک میسازند که منابع طبیعی لایزال و بیکران هستند. اینگونه است که آنها مصرف بیامان خود را مشروع میکنند. در قدم بعدی آنها کرونا را ویروسی چینی و توطئۀ زردپوستها میخوانند، چوبی لای چرخ اقتصاد دیگر کشورهای راقی. خیر، کرونا انگلی نیست که به جان تناور اقتصاد افتاده باشد، بل ویروسی است که از تن نزار و عفن سرمایهداری برخاسته. کرونا بیش از آنکه بحرانی زیستمحیطی باشد مولود سرمایهداری بحرانزده است. سرمایهداری که از ۲۰۰۸ تا امروز کمر راست نکرده و هر ساله به بحرانی گرفتار و از همان بحران بهنحوی بهپا خاسته است.
کووید ۱۹ در حال عجین شدن با نظام سرمایهداری است، کارخانجات صنعت مد و پوشاک با طراحی لباسهایی با ماسک و مزین به آرمهای فندی و گوچی از این بحران نیز فرصت سودآوری ساختهاند. بحران کرونا فرصتی به سرمایهداران بخشیده تا از مخارج و دغدغۀ جمعیت ضعیفتر و آسیبپذیر خلاصی یابند. از همین روست که فرمان میآید از شنبه جامعه به کار و فعالیت «عادی» خود بازگردد، همانگونه که ترامپ آرزو میکرد از عید پاک تجارت به وضعیت «عادی» برگردد. این سعی زوری در عادیسازی بحران و بیتابی دولتها در قبال قرنطینه روی دیگر استقبالشان از نوعی داروینیسم اجتماعی است. بریتانیا که دیرتر از همه زیر بار قرنطینه رفت طرح «سه مرد فرزانه» را در بیمارستانهای خود اجرا میکند که به موجب آن در صورت کمبود تخت و امکانات درمانی سه پزشک حاذقْ وکیلاند تنها آن فرد بیماری را که خود تشخیص میدهند پذیرش کنند. به این ترتیب، چرخش خط تولید مهمتر از امتداد چرخۀ حیات مردم میشود خصوصاً حالا که دولتها مجبورند نهتنها از سود خود بگذرند بلکه وادار شدهاند در خزانهشان به نفع عموم دست ببرند.
میگویند ویروس کرونا همهگیر است یعنی نه وزیر و کارگر میشناسد، نه زن و مرد، و نه پیر و جوان. پاندمیها بزرگترین ردیه بر این قولاند که ظلم بالسویه عین عدل است. پاندمیها بر نابرابریها و بیعدالتیها نور بیشتری میتابانند و ضربهپذیرترین اقشار و افراد جامعه را شناسایی میکنند. ظلم بالسویۀ کرونا ستم مضاعفی است بر زنان، سالمندان، بیماران، کارگران و همۀ گروههای اجتماعی و اقشار و طبقات فرودست و در حاشیه. در کنار تمامی استعارههایی که این ویروس را انتقام طبیعت میدانند، میتوان آن را به زلزلهای چندین ریشتری تشبیه کرد که نهتنها شکاف متابولیک مارکسی را بهروشنی نشانگر شده بلکه همۀ گسلهای ایدئولوژیک ساختار فعلی را نیز ژرفتر کرده است.
ژیژک معتقد است ایدئولوژیْ راویِ جامعهای آرمانی است که اساساً نمیتواند در واقعیت وجود داشته باشد. ایدئولوژی رؤیابینی اجتماعی است در باب جامعهای موهوم و توپُر، جامعهای بی هیچ خدشه و شکاف. به باور ژیژک، سوژه دارای گسست و زخمبرداشتگی ذاتی است که تبعاً به جامعه تسری مییابد. پس ایدئولوژی میکوشد تا این فقدان ذاتی سوژه و خلاء اجتماع را با ملائی ساختگی جایگزین کند. از نظر او، نقد جامعه و گذر از فانتزی جمعی با شناسایی ستیزهای ممکن میشود که ایدئولوژی برای پر کردن شکاف درونی سوژه و اجتماع دستوپا کرده است.[۵] اکنون شاهدیم که زلزلۀ کرونا تمامی مغاکها و شکافهای پیشینی جامعه را، که ایدئولوژی سعی در سرپوشگذاریشان داشت، فراختر و عریانتر کرده است. کووید ۱۹ بحرانی است که تمامی بحرانهای از پیش موجود جامعه را بحرانیتر کرده، بیش از همه وضعیت بحرانی زنان در اجتماع را!
در ایام قرنطینه و شیوع این بیماری، آمار خشونت خانگی علیه زنان در اکثر کشورها افزایشی چشمگیر داشته است. به موجب تقسیم جنسیتی کار، عمدۀ کارهای شستوشو و ضدعفونی بر عهدۀ زنان است و این مسئولیت تازهای است که بر همۀ وظایف بازتولیدی قبلی زنان افزوده شده است. بسیاری از زنان شاغل حالا خود عهدهدار وظایف مراقبتی نهادهای اجتماعی دیگر شدهاند و مجبورند در خانه به تعلیم و تربیت فرزندان، مراقبت از سالمندان و… بپردازند. زنانی که شماری از مشغلههای بازتولیدی را به نیروی کار مزدبگیر محول کرده بودند حالا باید، در کنار دورکاری و انجام وظایف کار تولیدیشان، به جای کارگران نظافتچی و پرستار و مربی خود درگیر این امور شوند. از سوی دیگر بیشتر مشاغل مراقبتی (همچون پرستاری) بر عهدۀ زنان است. زنان خط اول مبارزه و مقابله با کرونا هستند. زنان صاحبان بسیاری از مشاغلِ روزمزدند، بیشینۀ کارگران خانگی، آشپزهای آشپزخانهها و کارگران تولیدیها. این زنان در ایام کرونا نهتنها امنیت شغلی ندارند بلکه همان اندک عایدیشان نیز قطع شده است. در رأس بیشتر خانوادههای تکوالد مادران حضور دارند که با این کاهش و قطعی حقوقها معاششان بهسختی تأمین میشود. اکثر مشاغلِ غیررسمیْ زنانه هستند، اغلب، این زنانِ نیازمندند که به خدمت کارفرمایانی درمیآیند که حاضر به پرداخت حقوق مصوب وزارت کار و استخدام رسمی آنها نیستند. از این رو بسیاری از این زنان یا مجبور به ادامۀ کار خود در وضعیت پاندمیاند و یا بی هیچ برخورداری از چتر حمایتی دولت از شغل خود برکنار شدهاند. دستفروشان مترو، زنانی که در منزل سبزی، مربا و دیگر مواد خوراکی تهیه میکنند، کارگران منازل و کارگران جنسی از شمار انبوه زنانی هستند که در این ایام یا جانشان را با کارشان تاخت زدهاند و یا به خیل بیکاران پیوستهاند.
این تقسیم جنسیتی کار که زنان را در مشاغل ناامن، کمدرآمد و بیمنزلت مشغول داشته حاصل بدهبستان و تبانی دو نظام هیرارشیکمردسالاری و سرمایهداری است. نظامهایی که زنان در هر دوی آنها قعرنشیناند. طرفه آنکه این هر دو نظام دشمنان واحد محیطزیست نیز هستند. اینکه جامعه به ساخت فعلی خود نظم یافته برآیند ترجیحات ایدئولوژی مردسالار و سرمایهداری است. ایدئولوژی، که با بحران زیستمحیطی خود، موقعیت فرودست و تحت ظلم زنان را گرچه بحرانیتر اما عیانتر نیز ساخته است. اینجا همان مخرج مشترکی است که لزوم همکاری دوجانبۀ جنبش زنان با جنبش زیستمحیطی را تعیین میکند. فریزر، باتاچاریا و آروتزا در «یادداشتهایی برای مانیفست فمینیستی» میگویند: «فمینیسم ما فمینیست سوسیالیست زیستبومگراست که در مخالفت با تخریب زمین توسط سرمایه مبارزه میکند.»[۶] بهراستی جنبش زنان همگام و همسنگر تمامی جنبشهای دیگری است که از مواهب ساختار فعلی بیبهرهاند، نظمی که موجب انقیاد و فرودستی همۀ آنها شده است.
کارویژۀ جنبش فمینیستی و جنبش زیستمحیطی شناسایی این زمین مشاع است، این سنگر مشترک مبارزه و درنظرگیری سرمایهداری و مردسالاری به عنوان دشمنان همپیمان. تا اینجا نشان دادیم که چگونه سرمایهداری، با تقسیم جنسیتی کار و تخصیص کار بازتولیدی به زنان و تخصیص کار تولیدی به مردان، و با تخریب محیطزیست به نفع سرمایه و تولید بیشتر، عدوی هر دو جنبش است. اما مردسالاری چگونه میتواند دشمن مشترک هر دو جنبش باشد؟ چگونه مردسالاری میتواند به بحران محیطزیست دامن زند؟
کانت ازجمله کسانی بود که زنان را با حیوانیت و حسیت همبسته میدانست. این باوری ریشهدار در تاریخ اندیشه است که زنان را موجودیتی صرفاً مادی و وابسته به عینیات فرض میگیرد. دوگانهسازی دکارتی، در مقابل، مردان را دارای قوۀ تعقل و با اندیشهورزی همبسته میداند.[۷] با این ترجیح تاریخی زن به ورطۀ حیوانات (عاری از قوۀ ناطقه) فرومیغلتد و به جسمانیتی تقلیل مییابد که میتوان از آن کام جست و، فراتر، بر آن فائق شد، همانطور که بر دیگر عناصر طبیعت. چریس کرامری زنان را گروه ساکت میخواند.[۸] گویی این گروه ساکت اجتماعی زبانبریدهاند! چطور است اگر حیوانات را نیز گروهی ساکت بدانیم. گروهی که زبان و موجودیت دارد اما در نظم نمادین فعلی، در ساخت مردسالار کنونی، صدا/جایگاه ندارد. آدورنو در اخلاق صغیر میگوید کشتار جمعی تنها با حیوانانگاری جمعیت (این رمۀ انسانی) ممکن میشود، اینکه به چشمان قربانی زل بزنی و بی هیچ ترحم بگویی او سرآخر حیوانی بیش نیست و مستوجب مرگ است. آدورنو با بهرهگیری از این استعاره یکی از شروط حقیقت را صدا بخشیدن به رنج میداند![۹]
کارول جی. آدامز در کتاب کلاسیک خود، اقتصاد جنسی گوشت، نمونههایی از گفتار عرضه میکند که تسلط مردان بر هر دو گروه زنان و حیوانات را در ساخت زبان مفصلبندی میکنند. مثلاً بسیاری از زنانی که مورد تجاوز یا خشونت مردان قرار میگیرند خود را چون «یک تکه گوشت» در دست متجاوز یا ضارب توصیف میکنند. اینجا گوشت به حیوان بودن زن ارجاع ندارد بلکه به خشونت مردانه دلالت میکند. شاید بتوانیم اصطلاح پلنگ را نمونهای وطنی ببینیم از این کارکرد مردسالارانۀ زبان که سعی دارد میان زنی زیبا یا زنی که از حیث جنسی برانگیزاننده است با حیوانات توازی برقرار کند. آدامز ضمن تأکید بر گیاهخواری به منزلۀ جلوهای پررنگ از مبارزۀ فمینیستیـزیستمحیطی اقدام به تحلیل محتوای کتابهای آشپزی میکند و نشان میدهد که باربیکیو و کباب کردن گوشت اموری مردانه تصویر شدهاند. و مطالعۀ تصاویر پورنوگرافیک نشانگر آناند که در این صنعت زنان با ابزارآلاتی چون زنجیر، قلاده، افسار، شلاق، طناب، دُم و گوش خرگوش تجسمی حیوانی یافتهاند.[۱۰]
مثلهسازی شاهد دیگری است از پورنوگرافی که میتوان آن را با عمل قصاب در سلاخخانه همانند دانست. تصاویر پورنوگرافیک با نگاه خیرۀ مردانه[۱۱]، با تقلیل بدن زن به اندامها، جسم زن را مثله میکند و سوژگی و معنای هستیشناختی آن را از بین میبرد. درست مانند قصابی که با شرحهشرحه کردن مردار حیوان آن را به گوشت، قسمی مادۀ خوراکی، بدل میکند. قصاب با سلاخی حیوان را از جامعۀ حیوانی جدا میکند. لفظ گوشت دارای مرجعی غایب است. گوشت با همۀ آن ترفندهای مزهدار کردن بهسادگی فقط یک خوراکی است و نه چیزی بهمنزلۀ جسد حیوانی که نیست شده و سپس مهیای مصرف شده است. مردسالاری (با همدستی سرمایهداری) میکوشد که بر هر دوی بدن زنان و حیوانات تسلط یابد و قدرت بازتولیدی این بدنها را کنترل کند. بیجهت نیست که پیشگامان حق رأی زنان پیشگامان اشاعۀ حفظ محیطزیست و گیاهخواری نیز بودهاند.[۱۲]
بازگردیم به زمین مشترک و توصیۀ فمینیستهای ۹۹درصدی برای اتحاد دو جنبش. بازگردیم به بحران مراقبت و رابطۀ تولید و بازتولید.[۱۳] زندگی در قرنطینه نشان داد آن مشاغل پست و دونپایهای که از کمترین منزلت و دستمزد برخوردار بودند ضروریترین مشاغل جوامع امروزند. در دورهای که بهآسانی بسیاری از مشاغل موقتاً تعطیل شدند و بسیاری از حقوقبگیران بلندپایه با آسودگی در خانههایشان لمیدهاند، این صاحبان مشاغل بازتولیدی و مراقبتی ــ زنان ــ هستند که عناصر حذفناشدنی اجتماعاند. امروز شاهدیم و تجربه میکنیم که چه راحت میتوان از مصرف و تولید بسیاری از کالاها فاکتور گرفت در حالیکه به هیچ وجه نمیتوان از خدمات مراقبتی (بهداشت و درمان، خوراک و آشپزی، آموزشوپرورش) بیبهره ماند. کرونا کلیت سلسلهمراتب سرمایهداری را که به شکلی مردسالارانه نظمونسق یافته بیاعتبار کرده است. تفکیک جنسیتیِ کار زنان را در بازتولید و در مشاغل مراقبتی مشغول داشته و مردان را در مشاغل پردرآمد تولیدی.[۱۴] و اکنون کرونا تشت رسوایی سرمایهداری را از بوم انداخته است و با الاهمفالاهم کردن موقعیتهای شغلی نشان داده که ضروریترین و ارزشمندترین کارها ــ مشاغلی که به هیچ عنوان قادر به چشمپوشی از آنها نیستیم ــ چگونه تا امروز کممنزلتترین و کمدرآمدترین مشاغل جامعه بودهاند. سرمایهداری با اشاعۀ این باور که وظایف بازتولیدی و مراقبتی اغلب فضیلتهایی عملی هستند که بیچشمداشت و از سر عشق و وظیفه ادا میشوند میکوشد تا کارگران این حوزۀ سنتاً زنانه را هرچه بیشتر استثمار کند و آنها را از سهم واقعیشان از اقتصاد بیبهره سازد. تقسیم جنسیتی کار از کار بازتولیدی زنان در خانه در ازای هیچ جیره و مواجبی سود میبرد و با واسپاری کار مراقبتی به زنان در بازار کار تولیدی و با پستسازی این دست مشاغل نیروی کار زنان (و همچنین مردان) را استثمار میکند.
حال که دریافتیم باید سلسلهمراتب مردسالارنۀ سرمایهداری را وارونه کرد، باید در مقابل عادیسازی وضعیت بایستیم. نباید در آرزو و انتظار روزهای پیش از کرونا بنشینیم. نباید همقول با سرمایهداران بکوشیم تا به زندگی عادی برگردیم. پس از کرونا دیگر هیچ چیز عادی نیست، هیچ چیز مانند پیش از آن نیست و نباید باشد. نباید گذاشت این بحران نیز به خورد سرمایهداری منعطف، به خورد جامعۀ مصرفی برود. باید از این زلزله که کثافت اعماق سرمایهداری و مردسالاری رو عق زده و به رو آورده بهره جست. این زلزله شکاف ایدئولوژی سرمایهداری را بهرغم همۀ وصلهپینهها گشوده است. فرصت کرونا به ما آموخت که کشمکش جامعۀ سرمایهداری میان ساختار نظامیافتۀ فعلی با زنان و همۀ صاحبان مشاغل مراقبتی و بازتولیدی است که در نظم موجود جایگاهی ندارند. بحران کرونا نیست، بحران سرمایهداری چالهدهانی است که از بیماری نیز کالایی شیک با مارک شَنل میسازد. سیستمی که عدالت را قربانی تنازع بقا ساخته؛ آشویتس و خفگی بی یا با ماسک ادامه دارد! زنان نیز باید همقول با فعالان محیطزیست فریاد برآورند «تغییر سیستم و نه تغییر آبوهوا»[۱۵]. تغییر سیستمی حریص که میل به مصرف و استثمار طبیعت دارد و البته میل به مصرف و استثمار زنان!
پینوشتها
[۱] تیتر مقاله برگرفتی با تغییر از این سطر شعر «نغمۀ خوابگرد» سرودۀ فدریکو گارسیا لورکا است: «سبز تویی که سبز میخواهم». ر.ک به:
احمد شاملو، مجموعهآثار، دفتر دوم: همچون کوچهئی بیانتها (گزینهای از اشعار شاعران بزرگ جهان)، تهران: نگاه، ص۲۲۷، ۱۳۸۱).
[۲] ر.ک به: ارنو ارنی، «آقای رئیسجمهور»، ترجمۀ اشکان سیدخطیبی، وبسایت پوئتیکا، ۱۳۹۹
[۳] ر.ک به:
Karl Marx, Capital: A Critique of Political Economy (volume 1), translated by Ben Fowkes, London: Penguin, 1982
[۴] جان بلامی فاستر، «مارکسیسم و بومشناسی: سرچشمههای مشترکگذاری بزرگ»، ترجمۀ فرزانه راجی، وبسایت نقد اقتصاد سیاسی، ۱۳۹۵
[۵] گلین دالی، گشودن فضای فلسفه: گفتگوهایی با اسلاوی ژیژک، ترجمۀ مجتبا گلمحمدی، تهران، گام نو، ۱۳۹۵
[۶] نانسی فریزر، تیتی باتاچاریا، چینزیا آروتزا، «یادداشتهایی برای مانیفست فمینیستی»، ترجمۀ مرجان نمازی، وبسایت نقد اقتصاد سیاسی، ۱۳۹۷
[۷] سوزان بوردو، «مذکرسازی دکارتی اندیشه» از: لارنس کهون، متنهایی برگزیده از مدرنیسم تا پستمدرنیسم، ترجمۀ عبدالکریم رشیدیان، تهران، نشر نی، ۱۳۹۲
[۸] Cheris Kramarae, Muted Group Theory and Communication: Asking Dangerous Questions, Women and Language, ۲۸(۲), ۵۵-۶۱, ۲۰۰۵
[۹] Theodor Adorno, Minima Moralia: reflections from damaged life, translated by E. F. N. Jephcott, London: verso, 2005.
[۱۰] Carol J. Adams, The Sexual Politics of Meat: A Feminist-Vegeterian Critical Theory, New York and London: Continuum, 1990
[۱۱] برای بحث بیشتر در این باره رجوع کنید به: لورا مالوی، «لذت بصری و سینمای روایی»، ترجمه فتاح محمدی، ارغنون، ش ۲۳، ص ۷۱-۹۰، ۱۳۸۲
[۱۲] Carol J. Adams, The Sexual Politics of Meat: A Feminist-Vegeterian Critical Theory
[۱۳] برای بحث بیشتر در این باره رجوع کنید به:
سارا لئونارد، «بحران مراقبت در سرمایهداری: گفتوگو با نانسی فریزر»، ترجمۀ پریسا شکورزاده، وبسایت نقد اقتصاد سیاسی، ۱۳۹۷
و
کلیو چانگ، «حیات ما در گرو مراقبت از یکدیگر است: گفتگو با نانسی فریزر»، ترجمۀ فرزانه جلالیفر، وبسایت میدان، ۱۳۹۹
[۱۴] برای بحث بیشتر در این باره رجوع کنید به:
هایدی آی. هارتمن، «ازدواج ناکام مارکسیسم و فمینیسیم: پیش به سوی وصلتی پیشروتر»، ترجمۀ پریا رحیمی، وبسایت نقد اقتصاد سیاسی، ۱۳۹۹
[۱۵] شعار معروفی که سال ۲۰۰۹ هزاران نفر در کپنهاگ در اعتراض به سیاستهای محیطزیستی سر دادند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.