هفت ترانه‌ی مقدس – سروده‌های مجید نفیسی

دوشنبه, 8ام دی, 1399

منبع این مطلب ایرون

نویسنده مطلب: مجید نفیسی
 

مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز می‌توانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

یک: ترانه‌ی حوا

پستانهای من زیباست
و سُرین‌های من زیباتر.
چرا برهنه نبودن؟
چرا برهنه نکردن؟
ای آبهای عدن
که به چار رود می‌ریزید
گواه من باشید!
من برهنگی خود را
در آینه‌ی شما دیدم
و خدا بر من نبخشید.

از پشت انجیربُن‌های بزرگ می‌آمدیم
و بوسه‌های ما
چون دانه‌های رسیده‌ی انجیر می‌شکفت.
انگشتان آدم
چون ماری کنجکاو
بر پوست من می‌لغزید
و برگهای ساتر، دانه‌دانه
از اندام من فرو‌می‌ریخت.
آنگاه صدای گامهای ترسناک ترا شنیدیم
و آذرخشِ خشم تو
ما را بر زمین فرو‌کوبید.

از پشت دیوارهای بلند گلین
دزدانه نگاه مکن!
جهان گسترده‌ای
در برابر ما دامن گشوده است.

 

دو: ترانه‌ی قابیل

از دانه های گندم خود
حلیمی فراهم کردم
تا مزدِ سقایِ آسمانی ترا داده باشم
اما دنبه‌ی بره‌ی هابیل
ترا خوشتر آمد.

او برادر من است
هر صبح
از پشت سنگچین دودزده‌ی آغل
بیرون می‌آید
و رمه‌ی خود را
به آنسویِ دیمزار من می‌کشاند
و هر غروب، شیر مرا می‌دهد
و نان خود را می‌ستاند.

ما در یک بادیه، شیر می‌دوشیم
ما در یک تنور، نان می‌پزیم
ما بر یک خاک، سر می‌نهیم
ما بر یک خورشید، چشم می‌گشائیم.

من از مهرِ پدرانه‌ی تو بی‌نیازم
و غم خود را به برادرم می‌دهم
تا آن را چون نی‌لبکی بنوازد
و این دشنه‌ی خونین را
که تو به جانب من پرتاب کرده‌ای
به سوی تو باز می‌فرستم.

 

سه: ترانه‌ی ابراهیم

شاخهای این قوچ، سحر می‌کنند
و چشمهایش با من حرف می‌زنند.
نه! من او را بجای پسرم
قربانی نخواهم کرد
که جانم از ریختن خون، بیزار است.

معبود من!
به تو این ترانه را پیشکش می‌کنم
که گفتنِ لفظی زیبا
بهترین نشانه‌ی سپاس و ستایش است.

 

چهار: ترانه‌ی موسی هنگام مرگ

هشتاد‌ساله بودم که این سفر را آغاز کردم
اکنون صد‌و‌بیست‌ساله‌ام.
زمین دیگر بویِ شخمِ تازه نمی‌دهد
و آتشِ خدا در کوهستان
مرا دیگر گرم نمی‌کند.
از نسلِ یاغی من در مصر
تنها چند تن به‌جا‌مانده‌اند
و آتشِ خشم خدا در بیابان
دیگران را به‌تمامی نابود کرده است.
من تنها در مصر، آزاد بودم
وقتی که در جدالِ برزگر یهودی
با گزمه‌ی مصری
خاموش نَنِشستم.

از این جا می توانم کنعان:
سرزمین موعود را ببینم.
آه، ای رود اردن!
مویه مکن
بر من مویه مکن
می‌خواهم بر همین کوه‌مرز بمیرم.

 

پنج: ترانه‌ی روث

چه بوی خوشی می‌دهد این خرمنجا!
در سرزمین من اما گندمها
تازه به‌بار‌نشسته‌اند.

مردی را که اینجا دوست دارم
در کنار تلی از کاه خوابیده.
من یهودی نیستم
اما هاتفان به من گفته‌اند
که داوود، شاه یهودان
و عیسی، بزرگِ ترسایان
از پشتِ من زاده خواهند شد.

خدایا! شمشیرهاشان را برهنه مکن
و دلهاشان را مهربان ساز.
به داوود صدایی گرم عطا کن
تا از دردهای غربت بخواند
و به عیسی دستی شفابخش
تا نومیدان را امیدوار کند.
توانِ گریستن را از آنها مگیر
تا همچو من
در این شب تاریک بنالند.

صدای پایی می‌آید
و تابشِ نور فانوسی.
خود را زیر جُلپاره‌ای پنهان می‌کنم
و از بوی گندم پُر می‌شوم.

 

شش: ترانه‌ی عِزرا

خدای بابل، ما را آواره کرد
معبد ما را ویران ساخت
زنان ما را به‌بردگی برد
مردان ما را سر‌برید
و مردگان ما را
به کرکسان سپرد.
خدای یهود به ما پشت کرد
و بخت‌النصر را
تازیانه‌ی خشم خود خواند.

اکنون اورشلیمِ نو را بنا می‌کنیم
و فریادهایِ شادیمان
با ناله‌هایِ اندوهمان
درهم‌می‌آمیزند.
ناروا نیست اگر یهودیان
همسرانِ نایهود گرفته باشند.
بگذار همگان
در زیر این دیوار بلند گرد آئیم
و یک صدا بسوی آسمان، غریو کشیم
که ای خدایانِ خونریز!
شما را نخواستیم
در کرسی‌های عرشتان بمانید
و زمینِ خاکی را رها کنید.

تنها دستهای مهربان ماست
که می‌تواند این دیوار را پی افکند.

 

هفت: ترانه‌ی ایوب

نفرین بر تو ای روز
روزی که از خدا نومید شدم
و خود را تنها یافتم.

آفرین بر تو ای روز
روزی که به خود باور کردم
و از امید پُر شدم.

درود به صداقت در نومیدی!
درود به صداقت در نومیدی!

 

مجید نفیسی

چهارم ژانویه هزار‌و‌نهصد‌و‌نود‌و‌یک  

 

 

Seven Sacred Songs

by Majid Naficy

 

I. Eve’s Song

My breasts are beautiful,

And my buttocks even more.

Why not be naked?

Why not make one naked?

Oh, waters of Eden,

Pouring into four rivers,

Be my witness.

I saw my nakedness in your mirror,

And God forgave me not.

We were coming

From behind big fig trees,

And our kisses were blooming

Like bits of ripe fig.

Adam’s fingers

Were sliding down my skin

Like a searching snake,

And fig leaves one by one

Were falling from my body.

Then we heard the sound

Of your fearsome strides

And the lightning of your wrath

Struck us down.

Do not peek

From behind high thatched walls.

A wide world

Is opening before us.

 

II. Cain’s Song

I made a porridge of my wheat

To repay your water-carrier clouds.

But you were more pleased

With Abel’s fat lamb.

He is my brother.

Every morning he comes out

From behind his sooty stone pen 

And drives his flock

Beyond my rain-fed farm

Every evening

He gives me milk

And receives bread.

We milk into one pail.

We bake bread in one oven.

We lie down on one earth.

We open our eyes to one sun.

I can do without your fatherly love

And give my sorrow to my brother

So that he plays it like a flute

And I send you back this bloody dagger

That you have thrown to me.

 

III. Abraham’s Song

The horns of this ram charm

And his eyes talk to me.

No! I will not sacrifice him 

In place of my son. 

My soul is revolted at shedding blood.

My Lord,

I offer you this song

Because a beautiful word

Is the best proof of admiration

And gratitude.

IV. Moses’ Song at Death

I was eighty years old

When I began this journey.

Now I am a hundred and twenty.

The earth does not smell of

Fresh plowing anymore

And God’s fire in the mountain

No longer warms me.

From my rebellious generation in Egypt

Only a few have remained

And the wrath of God in the desert

Annihilated all the rest.

I was free only in Egypt

When, in the quarrel between a Jewish farmer

And an Egyptian constable,

I did not remain silent.

From here I can see

The Promised Land, Canaan.

Oh, you River of Jordan,

Do not cry.

Do not cry for me.

I want to die here

On this border mountain.

 

V. Ruth’s Song

Ah! What a sweet smell

Comes from this threshing floor.

In my homeland, though,

Wheat has just become ripe.

The man that I love here

Is sleeping by a heap of chaff.

I am not a Jew,

But the oracles have told me

That David, the King of Jews,

And Jesus, the lord of Christians,

Will be born of my descendants.

Oh, God,

Do not unsheathe their swords

And make their hearts gentle.

Give David a beautiful voice

Such that he sings of the pains of exile

And give Jesus a healing hand

Such that he gives hope to the hopeless

And do not take from them

The power of weeping

So that they sob like me

In this quiet night.

There is a footstep

And the light of a lantern.

I hide myself beneath an old blanket

And become filled with the aroma of wheat.

 

VI. Ezra’s Song

The god of Babylonia

Forced us into exile,

Destroyed our temple,

Put our women in servitude,

Cut off our men’s heads,

And gave our dead to vultures.

The Jewish God turned His back on us

And called Nebuchadnezzer

The whip of His wrath.

Now we build a New Jerusalem

And shouts of our joy

Mingle with cries of our grief.

No matter if Jews

Have married Gentiles.

Let us all gather at this tall wall

And cry out in one voice

Towards the dark sky,

“Oh, you blood-shedding gods,

We do not want you.

Stay on your heavenly thrones

And leave alone the soil of the earth.”

Only our gentle hands

Can rebuild this wall.

 

VII. Job’s Song

Curse you, oh day!

The day that I lost hope in God

And found myself lonely.

Praise to you, oh day!

The day that I believed in myself

And was filled with hope.

Hail honesty in despair!

Hail honesty in despair! 

        January 4, 1991

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

مطلب را به بالاترین بفرستید

این مطلب خلاف آیین نامه تریبون است؟ آن را به ایمیل tribune@radiozamaneh.com گزارش کنید
Join

دسته‌بندی‌ها: تمام مطالب, فرهنگ

برچسب‌ها: |

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.