موضوع جبر و اختیار وقتی تبدیل به یک مسئله می‌شود که پرسشی در مورد آن طرح شود. تا قبل از طرح پرسش، چنین موضوعی مسئله نیست. اما خود پرسش چیست؟ تاکنون هیچ پرسش محصلی از آن را به یاد نداریم. پرسشهایی مانند: آیا انسان در افعال خود مختار است یا مجبور؟ آیا من در افعال خود مختارم یا مجبور؟ آیا تو در افعالت مختاری یا مجبور؟ و مانند آن سوای اینکه شامل هیچ تعریف محصلی از اختیار و اجبار نیستند از یک نقص اساسی رنج می‌برند: اگر آنها را به فرم خبری تبدیل کنیم، مبتدای خبر مجهول است، انسان، من و تو تمامی نهادهایی نامشخص هستند. به عنوان مثال نهاد «من» را در نظر بگیرید. این نهاد متضمن فرض وجود چیزی است به عنوان «من». اگرچه خود این نهاد تماما مجهول است حتی بر خود من، فرض وجود آن نیز ناموجه است. اگر خداوند متعالی وجود داشته باشد، مسلما من من برای او همان منی نیست که نزد من است. در نتیجه پرسش از اختیار راجع به کدام من است؟ منی که نزد من است یا منی که نزد اوست؟ فرض وجود منی که مستقل از اوست و موضوع آگاهی اوست به همان کیفیتی که موضوع آگاهی من است دارای چه توجیهی است؟ حتی نمی‌توان مدعی شد درک یا تعریفی که از اختیار یا جبر نزد اوست و معلوم اوست همان درک و تعریفی است که از این امور نزد من حاضر است. به عبارت دیگر چنین پرسش‌هایی مبتنی بر نظریه‌ای از حقیقت هستند که در آن امر واقع مشترک بین انسان و قادر متعال است، فرضی که اساسا معلوم نیست چه میزان موجه باشد. هیچ مشکلی پدید نخواهد آمد اگر مدعی شویم منی که نزد اوست مجبور است و منی که نزد من است در افعال خود مختار است. همانگونه که کانت نشان داده است چنین اخباری که موجد آنچنان پرسش‌های استعلایی می‌شوند نه قابل اثباتند و نه قابل رد بلکه مجموعه‌ای از مفروضاتی هستند که نوع چینش آنها می‌تواند مستلزم استنتاجات کاملا متغایر و متضادی باشد همانگونه که تغییر یکی از اصول دستگاه هندسی می‌تواند موجد هندسه‌های مختلفی شود. موضوع این است که امر واقع، واقعی نیست که خارج از مفروضات آگاهی «وجودی» داشته باشد،‌ و در نتیجه حقیقت همواره مطابقت با امر واقعی است که خود، واقعیت خویش را مدیون یک نظام معنایی مفروض است. حتی اگر مدعی شویم که امر واقع مستقل از هر نظام معنایی است، خود این فرض نیز مبتنی بر یک نظام معنایی خاص است که در آن امر واقع مستقل از هر نظام معنایی فرض می‌شود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)