👥 مصاحبه ای با تیتی بهاتاچاریا

🖋#ترجمه پرَخشه

چندی پیش شریل سندبرگ، مفهومی از فمینیسم را رایج کرد که طبق آن، برابری جنسیتی برای زنان، از طریق احراز مقامهای مدیریتی و شرکت آنان در جنبش « به پیش!» قابل حصول است. هیلاری کلینتون را نیز با آرزوی ریاست جمهور شدن، نماد آرزو های زنان در همه جا مطرح می کردند. امروزه، اما، زنان علیه آزار و اذیت در محیط کار مبارزه می کنند و زنان اعتصاب کننده شروع به باز پس گیری فمینیسم به عنوان پروژه مبارزه طبقاتی کارگر علیه نه تنها سلطه‌ی مردسالاری، بلکه همچنین علیه نظم سرمایه داری هستند. نظامی که با حربه‌ی تبعیض جنسی، زنان را در چنگ اسارت خود گرفته است: یعنی نظام سلطه تعدادی معدود بر بسیاری.

همانطور که Cinzia Arruzza ، Tithi Bhattacharya و Nancy Fraser در «فمینیسم برای ۹۹ درصدیها: یک بیانیه»، می نویسند:

«پاسخ ما به فمینیسم « به پیش!»، فمینیسم« واکوبی» است. ما هیچ علاقه ای به شکستن سقف شیشه ای نداریم… تا اکثریت قریب به اتفاق زنان را به روبیدن خرده شیشه‌ها بگماریم. به دور از تجلیل از مدیر عاملان زن، می خواهیم از دستشان رها شویم.»

 متن زیر مصاحبه ای است با تیتی باتچاریا و در مورد این بیانیه‌ی جالب توجه و نیز اینکه چرا فمینیسمی شایسته نامش،  باید بطور منظم با همه اشکال ستم مبارزه کند، زیرا، به گفته‌ی وی، تبعیض جنسیتی، نژادپرستی و استعمار، همه از ویژگیهای اساسی سرمایه داری هستند.

تیتی بهاتاچاریا استاد تاریخ و مدیر مطالعات بین‌المللی در دانشگاه پردو، و سازمان دهنده‌ی اعتصاب بین‌المللی زنان است. (Tithi Bhattacharya)

***

مصاحبه گر (دنیل دنویر): بیایید به اصل استدلال بیانیه‌ی فمینیسم ۹۹ درصدیها بپردازیم. در ابتدا، شما با الگوی فمینیسمیِ متجسم، توسط مدیرعامل فیسبوک و مدیر سابق لری سامرز، شرل سندبرگ، و با دعوت وی از زنان برای پیوستن به «به پیش!» مبارزه می کنید. به نظر اینان، زنان با موفقیت در عرصه‌ی اقتصادی، می توانند به برابری جنسیتی برسند. شما می‌نویسید، “آنها دنیایی را می خواهند که وظیفه مدیریت استثمار در محیط کار و ظلم در کل جامعه، توسط زنان و مردان طبقه حاکم به طور مساوی تقسیم شود. نوعی «فرصت برابر برای سلطه»، شما این مدل را در مقابلِ راهکرد اعتصاب زنان در اسپانیا، لهستان و جاهای دیگر قرار می دهید، یعنی جنبش های فمینیستی که در نهایت خواهان خاتمه آن سلطه هستند. این دو نوع فمینیسم را لطفا توضیح دهید….

– تیتی باتچاریا (تی تی): اگر می خواستید من علاوه بر فمینیسم ۹۹ درصدیها، هشتگی برای این بیانیه ایجاد کنم، این چنین بود: #theglassceilingisalsoaclassceiling خواهد بود یعنی «سقف شیشه ای، سقف طبقاتی نیر هست»!

پیام آن است که شکستن سقف شیشه ای فقط برای یک طبقه خاص از زنان امکان پذیر است، در حالی که بقیه ما جایمان زیرزمین و کارمان پاک کردن خورده شیشه‌ها است. این تلاشی است برای بنیانگذاری ایده قدرت طبقه کارگر، زیرا در مورد فمینیسم، به ویژه در دو راهی نئولیبرال – نه فقط در ایالات متحده، بلکه به عنوان مثال در هند هم (من با فمینیستها در هند همکاری تنگاتنکی دارم) همین امر رایج است.

طرفداران نئولیبرالیسم گفتمان فمینیسم را تغییر داده و استدلال می کنند که فمینیسم درکی مبهم از “توانمندسازی” ارائه می دهد، ولی نئولیبرالیسم در مقابل سؤالاتی از قبیل این که از توانمند سازی چه کسی صحبت می کنیم و به چه هدفی، سکوت میکند.

بنا بر این فمینیسم نئولیبرال به طور منظم، به عنوان ابزار توانمندسازی بخش بالاییِ زنان ثروتمند در سراسر جهان شناخته شده است، و فمینیسم مترادف شده است با موفقیت زنان در چهارچوب سرمایه داری. اما استدلال فمینیسم ۹۹ درصدیها آن است که اگر فمینیسم قرار است تهدیدی برای تبعیض جنسیتی و خشونت سرمایه داری باشد، و نه عامل سرمایه داری، باید فمینیسم ۹۹ درصدی باشد، نه فمینیسم ۱ درصدیها.

درک این موضوع با مسئله قدرت طبقه کارگر و تحول بنیادین جامعه نزدیکی تنگاتنگ دارد. به اعتقاد ما، فمینیسم بورژوایی نمی تواند خواست های فمینیسم ۹۹ درصدیها را تعیین کند.

مثلاً، فمینیسم بورژوایی “دستمزد برابر برای کار برابر”، یا سقط جنین را مسایلی فمینیستی می دانند؛ و ما هم قبول داریم اما برابری موضوعی چندان مشخص نیست. آیا منظور از این مساوات در رفاه است یا در بدبختی؟ آیا می خواهیم درآمدی همانند مردان همکار هم طبقه مان داشته باشیم؟ اما اگر دستمزد آن مرد پایینتر از سطح فقر باشد، اگر دستمزد وی برای تأمین نیازهای زندگی کافی نباشد، پس چرا خواست همان دستمزد را داریم؟ نظر من تغییر هر دو دستمزد است. بنابراین، در واقع مبارزه برای تعیین دستمزد، خود یک مسئله فمینیستی است.

به همین ترتیب برای سقط جنین. بله، البته که زنان باید از حق سقط جنین برخوردار باشند ، اما آیا این کافی است؟ حال اگر حق قانونی برای سقط جنین وجود داشته باشد، اما کلینیک های سقط جنین و قیمت این عمل فقط در توان اقلیت کوچکی از زنان باشد چه؟ بنابراین مبارزه به منظور برخورداری از بیمه بهداشت ِهمگانی و رایگان به همراه امکانات کامل سقط جنین، مسئله ای واقعا فمینیستی است؛ البته از نوع فمینیسم ۹۹ درصدی، و فراتر از فقط حق قانونی سقط جنین؛ زیرا حق زایمان و یا خودداری از آن را نیز مطرح می کند. همانطور که سقط جنین یک حق قانونی است، حق فرزند آوری، به ویژه در این کشور، با سابقه عقیم سازی زنان رنگین پوست، نیز یک حق اساسی است که باید با حق سقط جنین همراه شود. حال پس از آنکه فرزند به دنیا آمد ، اگر من و خانواده ام به آب تمیز، به مدارس دولتی و غیره دسترسی نداشته باشیم، چه ؟

مصاحبه گر: این نظر واقعا طنین عقاید آزادی باروری است که توسط محققانی مانند دوروتی رابرتز ارائه شده است.

– تیتی: دقیقا. دوروتی رابرتز در واقع یکی از افرادی است که در مورد عدالت در امر تولید مثل به طور کلی صحبت می کند و نه فقط حق سقط جنین. در این جاست که فکر میکنم مسئله قدرت طبقه کارگر و فمینیسم برای ۹۹ درصدیها به طور غیرقابل انکاری پیوند خورده اند.

مصاحبه گر: آیا در باره‌ی رویکرد فمینیسم لیبرال به خشونت خانگی نیز استدلال مشابهی می کنید؟ نوشته‌اید که “قوانینی که خشونت خانگی را مجازات و مجرمین آن را تحت پیگرد قانونی قرار می دهند، در صورت چشم پوشی از نژادپرستی ساختاری و تبعیض جنسیتی، نظام کیفری، برخورد بی رحمانه‌ی پلیس، توده ـ زندانی کردنها، تهدید به تبعید، مداخلات نظامی، و آزار و اذیت و سوء استفاده در محیط کار را به دنبال نداشته باشند، به غیر از حقه بازی بی رحمانهای بیش نیستند.”

 سپس متذکر می شوید که فمینیست‌های لیبرال از درخواست ” خدمات عمومی، مسکن دولتی و بودجه برای حمایت از زنان در ترک شرایط خشونت خانگی و محیط کار” چشم پوشیده‌اند. فمینیسم لیبرال در مورد خشونت خانگی چه می کند؟

تیتی: خوب، مانند همه مشکلات اجتماعی، فمینیست های بورژوا و فمینیست های لیبرال این را امری فردی می بینند. و توجیه شان هم آن است که “خشونت خانگی توسط مردانِ بد انجام می شود، همانگونه که خشونت پلیس توسط مأموران بد پلیس انجام می شود.” و در تحلیل بی عدالتی های اجتماعی به نظریه‌ی «سیب های کرم خورده » متوسل می شوند. در حالی که فمینیسم ۹۹ درصدیها معتقد است که این اشکال خشونت در واقع همه به هم مرتبط اند.

به عنوان مثال، خشونت خانگی به نوعی مورد تأیید جامعه ای است که بسیار نظامی شده و از قتل افراد در دیگر کشورها قدردانی می کند؛ یعنی وقتی این خشونتها و سلب مالکیتها د سطح کلان، مبنای غرور و افتخار یک کشور و گفتمان ملیاش باشد، آیا ستایشِ اسلحه و خشونت، در سطح خرد نیز یعنی در عرصه‌ی داخلی و خانواده تعجب آور است؟

و اما نکته دوم این است که مردان طبقه کارگر اغلب نسبت به شرکای زن یا اعضای خانواده خود مرتکب خشونت می شوند. فمینیسم ۹۹ درصدیها این امر را مورد اغماض قرار نمی دهند. بر خشونت طبقه کارگر توجیهی نیست، اصلا، ابدا! بلکه دلیل خشونت طبقه کارگر از کف دادن اختیار در زندگی شخصی، در محل کار، و در جامعه است. در چنین شرایطی، مردان نقش کنترل کننده را احراز کرده ، و احساس می کنند که با ضرب و شتم قراردادن همسر و یا کودکان، اختیار زندگی شان را دوباره به کف می آورند.

این زهری است که مردانگی بورژوایی دست در دست ناتوانی مردان طبقه کارگر در جامعه می پراکند. آنها احساس می کنند این راهی است برای اعاده‌ی مردانگی و قدرت خود و غیره. بنابراین، تکرار میکنم که خشونت خانگی در واقع به معنای ” کار بدِ مردان بد” نیست. این خشونتی نظام مند است که ریشه در نهادهای بسیار مهمتری دارد: نهاد های خشنی که سرمایه داری آنها را ترویج داده و از آنها حمایت می کند.

بنابراین اعتصاب زنان سال ۲۰۱۷، اگر به یاد داشته باشید، پس از دو اعتصاب گسترده در آرژانتین و لهستان اتفاق افتاد. اعتصاب آرژانتین علیه زن کشی بود، که دقیقا و بسیار مربوط به اقدامات نئولیبرال ها در آرژانتین است. با روی کار آمدن نئولیبرالیسم، در آرژانتین افزایش چشمگیر خشونت جنسیتی و قتل عام یک واقعیت شد. و در لهستان، در سال ۲۰۱۶، تظاهرات گسترده ای برای برخورداردی از حق سقط جنین صورت گرفت. در این دو اعتصاب، میلیونها زن برای اعتراض به خیابانها ریختند. و چندین هزار مرد به آنها پیوستند. در واقع این اعتصابها زنانه بود، به این معنا که، میلیونها زن در خیابانها بودند، نه در محل کار و نه در خانه تا تولید کنند و یا از بچه‌ها مراقبت و یا ظرفشویی کنند.

در پی این اعتصابات، این حقیقت که وقتی زنان دست از کار می کشند، جامعه نیز متوقف می شود، در اواخر پاییز سال ۲۰۱۶، توسط فمینیست های بین المللی مطرح شد. این امر به ما امکان می دهد روز ۸ مارس را به عنوان روز جهانی زنان کارکن احیا کنیم. این است ریشه های اعتصاب زنان. به این دلیل است که معتقدیم این بیانیه مفهوم اعتصاب و کار را گسترده تر میکند. این بسیار مؤثرتر از اعتصاب گسترده به معنای پیشهادی روزا لوکزامبورگ (اعتصاب در محل کار یا چندین اعتصاب در محل های مختلف کار) است.-و بدان معنی است که زنان در واقع اهرم قدرت نه گفتن را دست دارند: “ما نه تنها در کارخانه‌ها، مدارس شما و غیره کار نمی کنیم، بلکه در خانه های شما نیز کار نمی کنیم”.  یعنی زدن دو ضربه به دو مدارِ سرمایه داری، یکی جمع و جور کردن زندگی (life-making) و دیگری تولید کالاها است برای بازار. فکر می کنم این واقعاً همان ارتباط بین موج اعتصاب معلمان فعلی و جنبش اعتصاب زنان است.

بنابراین حتی اگر موج اعتصاب معلمان یا اعتصاب پرستاران یا همانگونه که سارا نلسون خاطرنشان کرد، تهدید اعتصاب مهمانداران هواپیما به خودداری از پرواز، محتوای صریح فمینیستی ندارند، اما شکل آنها در واقع صریحا فمینیستی است، زیرا آنها نه فقط به عنوان معلم، بلکه در واقع به عنوان زن اعتصاب می کنند. اگر به اعداد و ارقام در آمریکا توجه کنید، ۸۰ درصد از نیروی کار معلمان زن هستند و برخی از حملات به آنها، در واقع بسیار، بسیار جنسیتی است (مانند حملات در بخش خدمات بهداشتی اقتصاد)، مانند همان حمله به آزادی دسترسی به آب رایگان، همان حمله به هوای پاک، همان حمله به مدارس دولتی.

بنابراین من فکر می کنم، به عنوان انقلابی، به جای ترجیح یک بخش از مبارزات بر بخش دیگر، یعنی محل کار در خارج خانه در مقابل محل کار در خانه، باید به طور مداوم بر ارتباط این دو تأکید کنیم.

مصاحبه گر: درباره زمینه تاریخی سؤالی دارم. شما می نویسید که “امروزه، یک فمینیسم ضد سرمایه داری قابل تصور است.” می خواهم در مورد دلایل مثلا باخت هیلاری کلینتون در سال ۲۰۱۶ به دلیل واکنشی مردانه ( که به نظرم تفسیری منطقی می آید) بپرسم. اما مطمئناً این کل داستان نیست، شما می نویسید که:

“کاندیداتوری نمایشگرانه‌ی هیلاری کلینتون نتوانست زنان زیادی را به پای صندوق رأی بکشاند، و البته به دلیل خوبی. زنان موفق در قشر ۱ درصدیها، احراز مقام عالی و پیشرفت در زندگی اکثریت قشر بالا ( نخبه) را نشان داد.”

استدلال شما در اینجا کاملاً مغایر با عقل متعارف است که کلینتون را تجسم آرزوهای زنان معرفی می کند. برای شما و بسیاری از زنان دیگر که از او پشتیبانی نکردند، وی چه چیزی را نمایندگی می کرد؟

– تیتی: این بستگی به آرمانهایمان دارد. نامزدی هیلاری کلینتون کاملاً تجسم آرزوی زنانه بود، اما این آرزویی برای تبدیل شدن به قدرت رهبری پهپادها برای بمباران سایر کشورها، یا قدرت رهبری استثمار سرمایه داری، یا کاهش دستمزدها بود. به این معنا، آرزوهای زنانی است که در رأس روابط اجتماعی سرمایه داری قرار دارند. من فکر نمیکنم این آرزوی اکثریت قریب به اتفاق زنان چه در داخل آمریکا که یک قدرت امپریالیستی جهانی است و چه در سطح جهانی باشد.

در مورد قسمت اول سؤال: فکر نمی کنم این که یک زن به جای استخدام خلبانان مرد، پهپادها را برای بمباران بفرستد، اهمیت ویژه ای برای خواهرانم در افغانستان داشته باشد. و اما موضوع هیلاری کلینتون به نوعی نیز مربوط به مفهوم تنوع (diversity) است، اما دربسته بندی ای بسیار نئولیبرالی. درک ما از تنوع در دهه ۱۹۷۰، که هنوز این مفهوم مطرح نشده بود و یا در دهه‌ی ۸۰ که آن را مبارزه ای ضد نژاد پرستی و ضد تبعیض جنسیتی می دانستیم، عبارت بود از اتخاذ روش های توانمند سازی افراد محروم، رنگین پوستان، زنان و غیره.

مصاحبه گر: در این راستا، در بیانیه می نویسید: “پویاگان جنسیتی که امروز تجربه میکنیم، بازتاب تناقض بین زندگی خانوادگی و زندگی در جامعه سرمایه داری است، و این به نوبه ی خود مبتنی بر ویژگی خاص نظام، یعنی وجود شکاف بین تولید انسان و تولید برای سود است: یعنی بین خانواده و کار.”

شما بر پویایگان بین آزار جنسی و سوءاستفاده در محیط کار و خشونت خانگی که ریشه در همان شکاف بین دو فضا و اشکال مختلف سلطه در این دو عرصه دارد، تاکید دارید.

تیتی: به عنوان مثال نمونه ای از مناطق تولید اقتصادی، به ویژه در جنوب جهانی، و ماکیوادورا ها در امتداد مرز‌ جنوبی ایالات متحده و غیره را در نظر بگیرید. همه‌ی این ها نهادهای تولیدی بودند که در دوره نئولیبرال بنا نهاده شدند و گسترش یافتند، یعنی جایی که شرکتها می توانند، بدون آن که دولت قادر به کوچکترین دخالت باشند، به طور دلبخواه کارگران و منابع تولید را استثمار کرده و سود آن را به

جیب بزنند؛ شرکتها از طریق این پادشاهی های کوچک، نهادهای تولیدی داخل کشورها را اداره کرده و می توانند، هرکدام از قوانین کار ملی را نقض کنند. در این مکانها چه اتفاقی می‌افتد؟ از این مکانها به عنوان نماد برای استدلال در مورد خشونت خانگی و محیط کار استفاده می کنم. در این مناطقِ پردازشِ صادرات، خشونت جنسیتی بسیار شایع است: در این نهاد های کاری عمدتاً زنانه، تجاوز، تجسس بدنی، و انواع تحقیرها، تبدیل به هنجار شده است.

 از آن جا که در این جوامع، قرار است زنان مطیع تر باشند، استخدام زنان بر مردان ارجحیت دارد. به علاوه انگشتان ماهرشان بهتر به دوختن درزهای تی شرت های Gap و شلوار H&M به کار می آیند. چشم پوشی از این خشونت های محیط کاری و ادامه‌ی آنها، مسلماً باعث سرایت آن به جامعه می شود. بنابراین کنترل جنسیت به ابزاری برای کنترل نیروی کار تبدیل می گردد. ثانیاً، به دلیل آن که استخدام زنان بر مردان ارجح است، مردان در برابر خواهران، شرکای زندگی و دختران خود احساس خواری می کند؛ سپس به اعمال کنترل در حوزه شخصی خود، یعنی خانه می پردازند.

به عنوان مثال، در بنگلادش، در گفتگو با کارگران زن در صنعت پوشاک (یعنی محل جذب تمام منسوجات) از همه شنیدم که “همسران ما به اضافه کاریمان در کارخانه‌ها بسیار مشکوک اند و می گویند: “تا ساعت دو صبح بیرون چه کار می کنی؟ با مردان دیگر رابطه داری؟ خب اگر من اضافه کاری نکنم، نمی توانیم بچه‌ها را تغذیه کنیم” و بعضی اوقات، در بعضی از خانواده‌ها که با آنها صحبت کردم، زنان پس از اضافه کاری، در خانه مورد ضرب و شتم مرد قرار می گیرد. از دید شوهر، اضافه کاری همسرش، به وضوح پوششی بوده برای ولنگاری جنسی او.

در اینجا شاهد نمونه های عالی از هم پوشانی روابط جنسیتی و روابط کار هستیم، می‌بینیم که چگونه خشونت در یکی باعث تقویت خشونت در دیگری می شود و یکدیگر را تقویت می کنند.

مصاحبه گر: می خواستم بیشتر در مورد نقش اعتصابات در بیانیه و به طور کلی تر، در این جنبش فمینیستی چپ نوظهور مورد نظر بیانیه با شما صحبت کنیم. شما استدلال می کنید که جنبش فمینیستی چپ نوظهور “روشهای جدید اعتصاب پیشنهاد کرده و نیز سیاستی جدید در امر اعتصاب تزریق کرده است”. به عبارت دیگر، زنان در اعتصابات زنان، به عنوان زن اعتصاب کرده اند، یعنی تاکتیکی که بر نقش مهم زنان درکارِ پرداخت نشدهیِ تولید مثل اجتماعی تاکید دارد و به این ترتیب “مفهوم کار را گسترش می دهد.”

البته زنان کارگر، همانطور که بحث کردیم، اعتصابات کارگری سنتی را نیز با محوری کردن نقش اصلی زنان در بخش های بسیار مهم کارِ دستمزدی منوط به تولید مثل اجتماعی، مانند آموزش و بهداشت دگرگون کرده‌اند. و در مجموع ، این مبارزات رابطه‌ی مبهم بین تولید و تولید مثل را برجسته کرده است. لطفا در مورد ظهور این دو شکل اعتصاب زنان و رابطه این دو توضیح دهید.

تیتی: اعتصاب زنان، به اعتقاد من، شکل جدید اوج گیری مبارزات اجتماعی پیش از آن است. تمام این مبارزات اجتماعی توسط زنان هدایت می شد و یا در مورد موضوعاتی بود که بر زنان بسیار نامتناسب تراز مردان تأثیر می گذاشت. به عنوان مثال، تمام مبارزاتی که قبلاً در مورد آنها صحبت کردیم: مبارزات مربوط به دسترسی به آب، مبارزات برای مسکن و مواردی از این دست، همه توسط زنان هدایت می شدند، زیرا زنان بار نامتناسب مراقبت از خانواده و زندگی را در اقتصاد نئولیبرال بر دوش دارند.

مصاحبه‌گر: سخنرانی پذیرش شکست کلینتون به خاطرم آمد و ابراز تاسف وی که “ما هنوز آن بالاترین و سخت ترین سقف شیشه ای را نشکسته ایم”. فکر می کنید فمینیسم لیبرال به عنوان یک پروژه هژمونیک، تأکید بر یکسان نمایاندن منافع خاص زنان نخبه، مانند کلینتون با منافع همه‌ی زنان دارد؟

– تیتی: کاملاً. به همین دلیل من با بیان اینکه سقف شیشه ای در واقع یک سقف طبقاتی است، شروع کردم. کلینتون خواست حقوق برابر برای کار برابر را مطرح می کند، اما در شرایطی که کار را غیرقابل تحمل می کند و یا به پایین بودن دستمزدها، اهمیتی نمیدهد. برای او مهم نیست که در مجموع دستمزدها کم باشد، بلکه در پی کسب این برابری به طور رسمی است. بنابراین فمینیسم بورژوایی و فمینیسم لیبرال واقعاً نماینده‌ی پوسته خالی برابری حقوقی اند، و این که چه حقوقی را می توان از دولت گرفت.

می دانم چنین بحثی برای فمینیسم ۹۹ درصدیها خطرناک است، زیرا می تواند اینگونه تعبیر شود که این فمینیسم در مورد حقوق قضایی بی تفاوت است. اصلا این طور نیست. باید چنین استدلال کنیم که حقوق قضایی سرآغاز یک فرآیند است، و نه پایان آن. حق بدون وجود شرایط لازم برای واقعی شدنش، به هیچ وجه یک حق نیست. و اینجا است که، من فکر می کنم، سوسیالیستها و فمینیست های ۹۹ درصدی، به این تفکیک میان فمینیسم کلینتون و فمینیسم ما اشاره می کنند.

در حالی که کلینتون می خواهد مبارزه را با دستیابی به حق قانونی خاصی تمام کند، ما خواستار ایجاد شرایطی هستیم که به واقعیت پیوستن حق را امکان پذیر کند، و آن هم برای همه و نه فقط برای کلینتون.

مصاحبه‌گر: به یاد موضع سناتور امی کلوبوچار، نامزد انتخابات ریاست جمهوری افتادم که کارمندانش وی را از بی رحمانه ترین، و خصمانه ترین رؤسای قابل تصور معرفی می کنند. البته تلاش های ضعیف برخی برای بی ارزش کردن این گزارشها تحت عنوان حملات جنسی به یک زن قوی، چندان موفقیتی نداشته است.

– تیتی: شما احتمالاً می توانید جواب من را در این مورد حدس بزنید، اما می خواهم آن داستان را به داستانی دیگر اضافه کنم که در اولین اعتصاب زنان سال ۲۰۱۷ به دست ما رسید. یکی از سخنرانان ما در روز اعتصاب در نیویورک، زنی تراجنسی بود. این زن بی نظیر در مغازه ای به نام صندوق لذت (Pleasure Chest) کار می کرد که صاحب آن زنی است که به سرسختی در فمینیسم شهرت دارد. فروشگاهی فمینیستی است: اسباب بازی های جنسی و راهنمای لذت و چیزهایی از این دست می فروشد. رفیق ما تعریف می کرد که: “جهت گیری صاحب فروشگاه مشوقم شد برای کار در آن. اما به سرعت فهمیدم که او تا جایی فمینیست است که ما خواستار افزایش دستمزدمان نباشیم.” در این تجمع، رفیق ما برخورد وی را “فمینیسم ریاستی” نامید. فمینیسمی که دم از تعهد برابری و رهایی می زند اما از درخواست کارگرانش برای دستمزدی بالاتر روی ترش می کند. رئیسش مطلقاً از پرداخت اضافه دستمزد امتناع ورزید، بنابراین کارگران اعتصاب کردند. این موارد، نقاب از چهره ی چنین فمینیسمی برداشته و برای همه آشکار می کند که فمینیسم در واقع با فمینیسم ریاستی ناسازگار است. دغدغه و هدف فمینیسم یافتن مکانی برای اقلیت زنان درون نظام سرمایه داری نیست. به هیچ وجه!

مصاحبه‌گر: سرچشمه‌ی نقشی که راه پیمایی ۲۰۱۷ زنان ایفا کرد در کجاست؟ این راه پیمایی بخش های کاملاً متفاوت و گاه متناقض از فمینیسم آمریکایی را آشکار ساخت.

تیتی: راه پیمایی ژانویه‌ی ۲۰۱۷ زنان یکی از درخشانترین وقایع جنبش های اجتماعی آمریکا بود. در آن روز سرد ژانویه، بیش از یک میلیون نفر در نقاط مختلف کشور راهپیمایی کردند. مردم می خواستند مستقیما وعلناً رئیس جمهور جدید را محکوم کنند و خواست خود را به اشکالی بسیار متنوع ابراز کردند.

همه، از زن، مرد و کودک از اقشار و طبقات مختلف به راهپیمایی پیوستند. فکر می کنم حرکتی فوقالعاده بود. اما آنچه به نظرم چندان خارق العاده نبود، تصور رهبری از این راهپیمایی و راهکردی بود که برای این جمعیت یک میلیونی که به خیابانها ریخته بودند، ارائه کرد.

 به عنوان مثال، طرفداران صهیونیسم، همچون اسکارلت یوهانسون در این راهپیمایی صحبت کردند. وقتی آنجلا دیویس، که اساساً در هر شرایطی از پا نمی نشیند، فقط گفت “ما باید برای فلسطین بجنگیم”، از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم. بالاخره می‌باست شخصی آن کلمه ممنوع را به زبان می آورد: فلسطین! و البته، این فرد، آنجلا بود. و نیز جالب است که این راهپیمایی توسط برگزارکنندگان به عنوان غیر سیاسی معرفی شد. آنها حتی مطرح نکردند که “در پی پیروزی بر ترامپ هستیم.” فقط نمایش قدرت بود. البته نمایش قدرت بسیار حائز اهمیت است، اما حتما باید از آن برای پی ریزی زیرساخت هایی استفاده کرد که بتواند اعتراضات اجتماعی را فراتر از یک روز راهپیمایی حفظ و تأمین کند.

این اتفاق در سال ۲۰۱۷ نیافتاد و فکر نمی کنم ناهمگونی سیاست راهپیمایی، معرف و نماینده‌ی ناهمگونی افرادی بود که به راهپیمایی پیوسته بودند. به عنوان مثال، چهارچوب آن بسیار متناسب با فمینیسم لیبرال بود، البته با برخی شکاف ها که به معدودی نظرات پیشرو ( مانند نظرات آنجلا دیویس) امکان نشت به گفتمان سیاسی آن روز را داد.

به عبارت دیگر، واقعاً هیچ راه حل مشخصی برای معترضین ارائه نشد. فکر می کنم این یک فرصتی از دست رفته شد. البته خط مشی جدید راهپیمایی زنان بسیار خوب است زیرا واقعاً به بسیاری از موضوعات اجتماعی می پردازد: در مقابل اسلام هراسی موضع دارد و بسیاری مطالب دیگر که قبلا از قلم افتاده بود را مطرح می سازد.

فکر می کنم این جنبش سازمان دهندگان را تا حدی به سمت چپ کشاند. یکی از مواردی که در ۸ مارس و متعاقبا سعی در برجسته کردنش داشتیم این بود که ما نه تنها مخالف ترامپ هستیم بلکه مخالف شرایطی هستیم که ترامپ را ایجاد کرد. در واقع ما مخالفت و خصومت خود را با کل نهادهایی اعلام می کنیم که پیش از ترامپ، در ایجاد شرایط نئولیبرالی که سرانجامش پیدایی این هیولای نئولیبرالی ترامپ شد، دست داشتند. او مخلوق فرآیندهای پیشین است. این راهپیمایی فقط اعتراضی ضد ترامپ نبود، بلکه در واقع اعتراض به کل سرمایه داری بود. برای اطمینان از عدم پا گرفتن ترامپی دیگر، باید اساس آفرینش آن را مورد حمله قرار دهیم.

مصاحبه‌گر: بیایید کمی بیشتر بپردازیم به تاریخ نئولیبرالیسم مترقی، یعنی پیوند سیاست های اجتماعی طرفدار تنوع ( diversity) و اقتصاد نئولیبرالی که به نظر شما زمینه ساز واکنش پوپولیسم راستها بوده است. می توانید روند شکل گیری این واکنش را توضیح دهید؟ به نظرم این پس زنش‌ها در برخورد به حرکت پیشرو، آنطور که برخی تصور می کنند، به دلیل به اصطلاح زیاده خواهی جنبش های عدالت نژادی و جنسیتی نباشد.

تیتی: بیایید برخورد نئولیبرالیسم را با موضوع نژاد در آمریکا بررسی کنیم. در ابتدا، در هیچ یک از این گفتمان های نئولیبرالی در باره‌ی قدرت تحول گرای نژادپرستی و تجارت برده داری در این کشور صحبتی نشده است؛ درباره‌ی این امر که اساس تولید سرمایه داری در سراسر جهان و به ویژه در آمریکا بر پایه‌ی نژاد پرستی بوده است.

حال اگر درک نشود که این امر یکی از موتورهای اصلی سرمایه داری است، چگونه میتوان از میراث تاریخی سیاهان دم زد؟ در نئولیبرالیسم چنین برداشتی وجود ندارد.

در عوض، سیاستمداران نئولیبرال وضعیت زندگی سیاه و رنگین پوستان آمریکا را به این دلیل تصمیمات و گزینه های اشتباه خود آنان می دانند و می نمایانند. این گفتمان مطلقا نئولیبرالیستی است: وخامت شرایط ما به دلیل انتخاب و تصمیم های نادرست ما هستند. عدم موفقیت به دلیل ناتوانی از عمل کردن مانند کسانی همچو کوری بوکر یا هیلاری کلینتون است. جمله معروف اوباما “به خودتان بیائید”، اساسا طنین همان گفتمان سرزنش کننده و دلخراش نئولیبرالیسم نسبت به جوامع سیاه و رنگین پوست این کشور است.

رویکرد آنها به نژاد چنین است: نژاد محصول خشونت ساختاری نیست، نتیجه ی اشتباهی که در گذشته مرتکب شده باشیم و میراث آن از طریق سرمایه داری به امروز رسیده باشد و مورد حمایت قرار گرفته شده باشد، بلکه مشکلات نژادپرستانه کنونی به دلیل ضعف افراد خاص و تصمیمات آنها است! زیرا در غیر این صورت همه می توانند رئیس جمهور ایالات متحده باشند. چنین گفتمانی، رابطه بین طبقه و نژاد را به وضوح متلاشی می کند. اینجاست که نئولیبرالیسم مترقی، با همه شعارهایش در مورد تنوع، در واقع به طور منظم در باره دلایل مشکلات زندگی سیاه پوستان، و اثرات فقر و محرومیت و میزان گستردگی آن سکوت می کند. اصولاً دسترسی ما به آب و هوا همانند آنچه در دیترویت اتفاق افتاد برپایه ی روابط نژادپرستانه است. در این بحبوحه، غارنشینانی همچو ترامپ شعار ضد نظام سر می دهند!

کارزار های انتخاباتی سال ۲۰۱۶ سیاستمداران را به دلیل نادیده گرفتن زندگی طبقه کارگر مورد حمله قرار می داد. بنابراین می بینید که حالا دیگر، این نژادپرستان پرخاشگر مدعی گفتمان طبقاتی شده اند. اوربان در مجارستان، و بولسونارو در برزیل نیز ادعا دارند که مدافع ارزشها و رهایی طبقاتی هستند. و صد البته که از ارزشهای طبقاتی آنها شدیدأ در برابر جوامع رنگین پوست، مهاجران و غیره محافظت می شود.

فمینیست های ۹۹ درصدی و نیز جنش کارگری پس از سال ۲۰۱۶، از زاویه ای دیگر در میدان مبارزه حضور داشتند. بازی در عرصه‌ی بین نئولیبرالیسم مترقی و کهنه، نژادپرستی آشکار و زن ستیز ما را به جایی نمی رساند و من فکر می کنم ما هنوز در این چارچوب حرکت می کنیم. اما فکر می کنم اکنون به این اجماع رسیدهایم که در واقع، هر دوی این گزینه ها نادرستند و باید یک مسیر مستقل برای احراز قدرت طبقه کارگر ترسیم کنیم.

اما از آنجا که تبعیض جنسی وجود دارد، فکر می کنم هیلاری کلینتون همیشه به عنوان یک زن مورد حمله قرار می گیرد. همان طور که باراک اوباما همیشه به دلیل سیاه بودن مورد حمله قرار می گیرد، اگرچه به دلایل زیادی، بدون هیچ ارتباطی با نژاد وی، مستحق حمله است. بنابراین، در چنین شرایط، فکر می کنم که درادعای نمایندگی فمینیسم از جانب هیلاری کلینتون، کورسویی از حقیقت وجود دارد، اما حقیقتی کاملاً جزئی، حقیقتی نهفته در بطن روابط اجتماعی سرمایه داری، و به همین دلیل نمی گویم که او راهکردی برای براندازی سرکوب ارایه می دهد. اما فکر می کنم باید تصدیق کنیم که حتی هیلاری کلینتون نیز هدف تبعیض جنسیتی است. و به همین دلیل می گویم جواب دشوار است. بهترین پاسخ این است که: بله، او تا حدی که تبعض جنسیتی بر طبقه اش تاثیر می گذارد، با آن مبارزه می کند. به همین دلیل فکر می کنم به جاست وی را فمینیست لیبرال بخوانیم زیرا او فقط برای حقوق زنان طبقه خود می جنگد.

مصاحبه گر: فکر می کنم نکته بسیار مهم دیگری که در بیانیه مطرح می کنید این است که “تقسیم کار تولید مثل و کار تولیدی، خود در امتداد خطوط نژادی باز تقسیم می شود، زیرا به زنان نخبه اجازه می دهد تا با تکیه بر زنان مهاجر طبقه کارگر برای مراقبت از کودکان و مشاغل خانگی، وارد جنبش نئولیبرال شوند.”

 لطفا درباره‌ی زنجیره های تیمار جهانی، نقش آن در اقتصاد سیاسی داخلی و نظم اقتصاد سیاسی جهانی صحبت کنید؛ و نیز چگونگی ارتباط آنها را با این استدلال شما که “تعمیم زن ستیزی و کنترل بر بدن زنان اساساً به نژادپرستی، امپریالیسم و ملی گرایی قومی بستگی دارد”، توضیح دهید.

– تیتی: بیایید به پدیده مهاجرت نگاه کنیم. در حال حاضر، مسیر مهاجرت آوارگان از جنوب جهانی به شمال جهانی است. دلیل این مهاجرت چیست؟ به مفهوم خانه و آشیانه برای خودمان فکر کینم… آیا واقعا فکر می کنید که آمدن مهاجرین مثلا به نیویورک، برای آن است که صبحها از پناهگاه بی سرپناهان، به خرید کوکاکولا بروند؟! مردم به دلیل کوتاهی حکومتهایشان در امر برآورده کردن نیاز های اولیه شان، مهاجرت می کنند.

تأکیدم بر آن است که فقر و آوارگی، به طور اتفاقی برای مردم نازل نمی شود بلکه آن را بر مردم نازل می کنند. فقر و آوارگی جزئی از طبیعت زندگی انسان نیست، بلکه بر آنها تحمیل می شود. اکثر قریب به اتفاق مهاجرت به اروپا از سوی خاورمیانه است؛ و چه کسی شرایط بی ثباتی خاورمیانه را ایجاد کرده است؟ قدرت های غربی: یعنی ناتو، رهبری اتحاد اروپا و آمریکا.

چه چیزی باعث مهاجرت زنان آمریکای لاتین به ایالات متحده می شود؟ دلیل آن سیاست های بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، با حمایت سرمایه‌ی شمال جهانی، و سیاست برپایی دیکتاتوری به دست آمریکا است که شرایط ناامیدی و بی ثباتی مطلق را در این کشورها ایجاد کرده وزنان را به دنبال لقمه نانی برای خانواده‌ی خود، به مهاجرت می کشاند. حال چه اتفاقی برای این زنان در شمال جهانی می افتد؟ و تأکید می کنم که زنان کارگر لزوما از امتیازات مدار تیمار جهانی بهره نمی برند.

به عنوان مثال، اکثریت قریب به اتفاق آنان به کار نظافت در هتلها و یا به کارگری کشاورزی در مزارع توت فرنگی کالیفرنیا مشغولند. یعنی این پدیده ای است بسیار، بسیار رایج. آنها همچنین اکثریت عظیمی از کارهای پرستاری بچه‌ها و کار خانگی را برعهده دارند تا خانم خانه بتواند به شغل خود در خارج از خانه برسد. اشاره ما به این پدیده است. اما فکر می کنم حق زنان مهاجر را باید در چارچوب امر مهاجرت بررسی کنیم.

سرمایه داران بزرگ در واقع خصومتی با مهاجرت ندارد. به عنوان مثال، بخش بزرگی از سرمایه داران در واقع با دیوار مرزی ترامپ مخالف است… در صورت ممانعت کامل از مهاجرت، چه کسانی را به کارهای پست با دستمزدی بسیار پایین بگمارند، تا سود بیشتری به جیب بزنند؟

مخالفت سرمایه در مورد برابری حقوق کارگران مهاجر با کارگران بومی است. چنین شرایط کاری برای سرمایه بسیار با ارزش است، زیرا در حقیقت کارگرانی را استخدام می کند که از هیچ حقوقی برای مقابله با بی عدالتی نظام تولید برخوردار نیستند: از دستمزد پایین گرفته تا تجاوز جنسی به کارگران به مثابه روش کنترل کارگران مهاجر در همه جا. و در خانه نیز داستان همین است: کارگردان در مواجهه با خشونت جنسی ارباب به هیچ مرجعی نمی تواند شکایت کند. بنابراین اگر بخواهیم در مورد زنان مهاجر و نوع اشتغالشان در کشورهای شمال جهانی صحبت کنیم، به هیچ وجه نمی توانیم مسئله مرزهای باز را از نظر دور کنیم.

باید در مورد مرزهای باز و حقوق مساوی برای همه کارگران، صرف نظر از وضعیت شهروندی آنها صحبت کنیم، زیرا این تنها راه برای مقابله با خشونت جنسی خزنده علیه زنان مهاجر و نیز مقابله با این تقسیم نابرابر کار زنان است، یعنی وضعیتی که کار بسیاری از آنان، امکان ادامه کار معدود زنان را فراهم می کند.

مسیری که پیش فرض اساسی سرمایه داری را به چالش بکشد و نه در پی یافتن فضاهایی اندک در این نظام باشم. فکر می کنم که اجماع در حال حصول است و اعتصاب زنان و همچنین اعتصاب معلمان و غیره، به این امر کمک می کند. اما البته تا تبدیل آن به یک غریزه عمومی طبقاتی هنوز راهی طولانی در پیش داریم.

مصاحبه‌گر: یکی از دلایلی که کتاب شما از اهمیت زیادی برخوردار است شکاف بین سیاست طبقاتی و هویتی است که به چپ پنجه انداخته است.

تیتی: بله این هراسه‌ی خاص من است، به ویژه به عنوان یک زن رنگین پوست و یک سوسیالیست انقلابی. در این مورد با دو انتخاب طرفیم: یکی این که وجود ظلم را رد کنیم و پیش فرض برابری همه را پذیرفته و با صدایی رسا در جلسات تحت مدیریت مردان، این را اعلام کنیم. مردان دائماً در جلسات با دهها شعار دلپذیر از برابری همه دم می زنند ولی صدای زنان به اندازه‌ی صدای ایشان رسا نیست؛ انتخاب دیگر آن که وجود برابری را به طور کلی رد کنیم، بگوییم که همه چیز بر اساس طبقه است و هویتها توهمند. ما می گوییم “در جنبش سوسیالیستی، همه با هم برابریم”. در حالی که استدلال کاهشگرایانه‌ی طبقاتی ابراز می کند که “هویتها را در کل باید نادیده گرفت، زیرا سد راه برابری اند.” چپ ها چنین بینشی ندارند.

 فکر می کنم اگر از این پیش فرض شروع کنیم و برای تفاوتها اعتباری قایل نباشیم، نخواهیم توانست زمینه ای برای همبستگی ایجاد کنیم. جهانی گرایی مورد صحبت ما، داده نمی شود بلکه باید در جهت ساختنش کوشش کنیم. در این حرکت، انکار تفاوتها بسیار خطرناک است. تفاوتها و اختلافات درون طبقاتی، به دلایل دقیقا تاریخی رشد کرده و پیامدهای بسیار خشونت آمیزی داشته‌اند.

بنابراین باید در وهله اول تفاوتها را تصدیق کنیم و بعد از راه مبارزات، زمینه ای مشترک ایجاد کنیم. چنین زمینه ای از قبل وجود ندارد و حرکت بر مبنای فرض وجود آن، به ویژه در جنبش سوسیالیستی و مبارزات اتحادیه‌ها، مضر و خطرناک است.

مصاحبه‌گر: می گویید “که مبارزه راهی است برای ایجاد ائتلاف، به منظور غلبه بر آن جناح از طبقه کارگر که مدافع دو جبهه‌ی سیاسی طرفدار سرمایه داری است، یعنی نئولیبرالیسم مترقی از یک طرف و پوپولیسم ارتجاعی راستگرا از سوی دیگر”.

– تیتی: صحیح است. به نظر من بسیاری از افراد طبقه کارگر به هیلاری کلینتون و به ترامپ رای دادند. تصور نمی کنم که طبقه کارگرِ سفیدِ اسطوره ای، ترامپ را انتخاب کرده باشد. اکنون ثابت شده است، که بدون شک، حمایت خرده بورژوازی و صاحبان مشاغل کوچک بود که اساس پیروزی ترامپ شد. اما این به معنای انکار رأی دادن بسیاری از افراد طبقه کارگر به هیلاری و ترامپ نیست. زیرا که بخش عظیمی از این طبقه واقعاً به آن توهماتی که سالها به آنها آموزش داده می شد، باور داشتند، یعنی برخی فکر می کردند که دموکراتها به نمایندگی هیلاری کلینتون، برای دست آورد های مترقی می جنگند، و برخی دیگر به این که ترامپ در پی بازگردان اشتغال به غرب میانه آمریکاست.

 فکر نمی کنم باید آنها را بخاطر داشتن این توهمات محکوم کرد، مانند آن است که کسی را به خاطر داشتن هر نوع ایده‌ی سرمایه داری (که همه داریم)، محکوم کنیم. در عوض، وظیفه ما مشخص کردن این امر است که فقط با این دو انتخاب روبرو نیستند و کارگران را به سمت مبارزات سوسیالیستی، و به سوی فمینیسم ۹۹ درصدیها سوق دهیم. در واقع این است دستورکار مبارزه و نه اظهارات کنایه آمیز با تفاسیری متکبرانه در مورد رأی ایشان.

مصاحبه‌گر: رابطه فمینیسم لیبرال و نئولیبرالیسم را تا حدودی مورد بحث قرار دادیم، اما رابطه فمینیسم لیبرال با مردسالاری چیست؟ آیا می توان فمینیسم لیبرالِ حامی نظام سرمایه داری را، که خود اساساً جنسیت گرا، نژادپرست و مبنی بر سایر انواع ظلم و ستم است، فمینیسم خواند؟

تیتی: سؤالی عالی که پاسخش دشوار است، زیرا تمایل دارم بگویم نه، این به هیچ وجه فمینیسم واقعی نیست، زیرا در پی رهایی و توانمند سازی فقط ٪۱ از زنان است. با این حال، این نیز حقیقت دارد که هیلاری کلینتون به دلیل زن بودن مورد حمله قرار گرفته است، چه از جانب بسیاری از طرفداران ترامپ چه غیر آن. در این مورد باید از او دفاع کنیم، زیرا دلایل بهتری برای حمله به هیلاری کلینتون وجود دارد که زن بودنش را شامل نمی شود و می توانم فهرست‌اش را ارائه کنم!