مقاله ای از آقای شوری بنام “با وجود اصل ولایت فقیه، تغییرو تعمیم قانون اساسی فرو رفتن در چاه ویل است!” در تریبون زمانه خواندم، و موضوعات مطروحه در آن یاد آور دو صحنه از گذشته شد. یکی سخنان مارکس در زمان انتشار مانیفست کمونیسم، و دیگری سخنان احمدی نژاد در دوره ریاست جمهوری اسلامی. مارکس می گفت، تنها راه رهایی انقلاب طبقه کارگر و در هم شکستن ماشین دولت سرمایه داری است، و احمدی نژاد، در سخنرانی خود، می گفت، آمریکا استثمارگراست ، و در رویارویی با کشورهای مختلف دارای معیار دوگانه است. دوگزاره ، یکی از شور جوانی و دیگری از بیشعوری پیری ادا شده است.

چکیده مقاله آقای شوری بازگوی این مطلب است که با بودن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی، اگر تمام اصول آن هم بازنگری شود بی حاصل و راه به جایی نخواهد برد. این سخنی بغایت درست است، چرا که، قانون اساسی جمهوری اسلامی، در کلیت صاحب وجه یک پارچه بمنظور استقرار نظام مبتنی بر “مذهب شیعه اثنی عشری” است، و شهروندان معتقد به سایر ادیان رسمی را بعنوان کسانی که تحت رحمت اسلامی قرار دارند می پذیرد، و افرادی که در زمره شیعیان و مذاهب رسمی نیستند را، شهروندان بی خودی، ممهورالدم، و حیف زندگی می شمارد، و اگر تعدادی از آنها در ایران باقی و زنده مانده اند را از ضعف نظام در شناسایی و محو آنها می داند.

بدون در نظر گرفتن نیت پیشنهاد دهندگان “ولایت فقیه” در درج این مفهوم در قانون اساسی که می تواند، از موضع سادگی، ابرانسان نیچه، یا تمرکز قدرت باشد، نتایج و پیامدهای آن اکنون پس از چهل سال بر همگان عیان و جای هیچگونه شک و شبهه ای باقی نمی گذارد، که نظام جمهوری اسلامی در کل و جزء در جهان امروز نمی تواند، پاسخگوی مطالبات شهروندان باشد، و باید برود.

نکته جالب واکنش کسانی است که خود روزگاری از مدعیان استقرار نظام جمهوری اسلامی بوده اند، و امروز نه به منتقدین که به براندازان آن تغییر موضع داده اند.

سخنان یکی از سردمداران اصلاح طلب، یادآور قصه ، فردی است که جویای راهنمایی از لیلاج در روش قمار بازی بود، به او آدرس تون حمام را دادند، به سراغ او رفت که تا کمر در خاکستر حمام نشسته بود، شخص از لیلاج راهنمایی خواست، او قاپ های او را گرفت و انداخت سه اسب آمد، پرسشگر گفت شما خیلی وارد هستید، لیلاج گفت بله ، اما از بی تنبانی مجبورم در خاکستر بنشینم. این اصلاح طلب می گوید، ما که اصلاح طلب بودیم، به ته خط اصلاح طلبی رسیدیم، مردم معلوم است کجایند!

آقای شوری، امیدوارم از نوشته بالا شما مجاب شده باشید که امروز بحث رفتن جمهوری اسلامی، امری پذیرفته شده ، در میان طبقات و اقشار مختلف ایران است، و تنها عده کوچکی از روحانیت که در حکومت دست دارند، و اعیان و انصار آنها که از قبل شرایط آشفته کشور به آلاف و علوفی رسیده اند، خواستار استمرار وضع موجود هستند.

در ارزیابی مقبولیت نظام حاکم، نباید کارکنان دولت، نهادهای انقلابی، نیروهای نظامی اعم از ارتش، سپاه، و نیروی انتظامی را بعنوان طرفداران حکومت مستقر قرار داد، این افراد شغل خود را برای گذران زندگی و کسب درآمد پذیرفته و ادامه می دهند.

با توضیحات ذکر شده، این پرسش مطرح می شود، اگر اکثریت مردم با نظام جمهوری اسلامی موافق نیستند، پس چگونه است که حکومت می تواند بر قدرت باقی بماند؟

پاسخ  این پرسش، به دو مانع برخورد می کند، جمهوری اسلامی چگونه برود؟ و پس از رفتن چه نظامی می خواهد جایگزین آن شود؟

انقلاب ۵۷ به مردم نشان داد، که انقلاب مناسب ترین راه برون رفت از بن بست حکومتی نیست، و بهتر است به روش های دیگر که تخریب و آشفتگی کمتری را به بار می آورند فکر کرد.

اگر ما به حکومت نه بعنوان صاحب کشور که بعنوان مستاجری که زمان اجاره آن تمام شده و خانه را تخلیه نمی کند، نگاه کنیم. ابتدا به اقداماتی می اندیشیم که نباید انجام بدهیم، برای بیرون کردن مستاجر خانه را تخریب کنیم، کاری نکنیم که مستاجر از سر لج در زمان تخلیه، به خانه آسیب برساند. شرایطی فراهم نشود که دیگران بخواهند از فرصت سوء استفاده و به خانه ما آسیب وارد کنند.

در مرحله بعد با مستاجر وارد مذاکره می شویم، تا با زبان خوش و با توافق طرفین خانه را خالی کند، اگر با صحبت نتوانستیم به نتیجه برسیم، به سراغ روش های فشار به مستاجر می رویم، از قبیل، مذاکره با کسانی که همراه مستاجر در خانه زندگی می کنند، دوست و آشنا برای متقاعد کردن مستاجر، شکایت به مراجع صالحه برای رسیدگی به اختلاف ، مسدود کردن امکانات مورد نیاز مستاجر از قبیل، قطع برق، بستن آب، قطع گاز، و غیره تا امکان ادامه اسکان از مستاجر سلب شود.

تاجزاده چندی پیش در یک مصاحبه، با صراحت گفت که با توجه به عملکرد جمهوری اسلامی، او به گذر از جمهوری اسلامی معفقد است و فکر می کند، قانون اساسی کنونی جوابگوی نیازهای جامعه ایران نیست و باید تغییر کند، اما با عنایت به عدم وجود یک آلترناتیو موثر، گذر از جمهوری اسلامی، به هرج و مرج و حتی تجزیه کشور منجر خواهد شد. لذا پیش از دزدیدن منار باید، چاه را کند، وگرنه منار روی دست مانده و ما سرگردان خواهیم ماند. لازم به دقت است که حضور یک آلترناتیو می تواند با بسیج مردم به تظاهرات و اعتصاب، جمهوری اسلامی را به زانو درآورده و مجبور به تسلیم کند.

وضع موجود کشور به مخالفین و براندازان نشان می دهد، سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار یک حکومت مردم سالار منوط به حضور یک جریان جایگزین موثر است، و لذا کلیه نیروها باید همت خود را در همگرایی و برپایی ائتلاف بزرگ مخالفان جمهوری اسلامی معطوف کنند و از پرداختن به موضوعات جانبی و تفرقه برانگیز خودداری کنند.

 

 

با وجود اصل ولایت فقیه، تغییرو تعمیم قانون اساسی فرو رفتن در چاه ویل است!

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)