متونی دربارهی بحران کرونا و بحران سوژگی چپ
دفتر سوم از کتابهای الکترونیکی کارگاه دیالکتیک – آذر ۱۳۹۹
پیشگفتار
پاندمی کرونا در ایران بسیار زود به یک بحران عمومی تبدیل شد. دلیل آن، وجود پیشینی انباشتی از بحرانهای درهمتنیده بود. پاندمی با سوارشدن بر فعلیت آن بحرانها، بالقوگیهای مخربی یافت که رویدادهای اسفند ۱۳۹۸ تا امروز خط سیر فعلیتیابیِ تهاجمیِ آنها را ترسیم میکنند. اما هر بحران کلان تاریخی غیر از پیامدهای فاجعهبارش در تشدید رنجهای ستمدیدگان، سویهی مهم دیگری هم دارد: بحران با ترکانداختن در جدار مستحکم ایدئولوژی مسلط و تشدید ناکارآمدیها و تناقضات ساختاری دولت، بیگانگیِ ماهوی نظم حاکم و دولت پاسدار آن را با زندگی و نیازهای اکثریتِ ستمدیدهی جامعه آشکار میسازد؛ و بدینطریق، زمینهی عینی و تاریخیِ مساعدی فراهم میآورد برای احیای مقاومت ستمدیدگان درجهت بهچالشگرفتن نظم مستقر.
در چنین بافتاری، بهعنوان فعالین چپ یا «نیروهای ابتکار عمل» در بافتار تاریخی–اجتماعی حاضر، نیازی نیست پیامدهای تلخ بحران کنونی را به مردم نشان دهیم؛ آنها بهملموسترین وجهی این پیامدها را زندگی میکنند. حتی نیازی نیست عاملان تشدید این بحران و پیامدهایش را معرفی کنیم. مردم رنجدیده مسببان رنج خویش را کمابیش میشناسند. درعوض، باید راهکارهایی برای برونرفت از بحران نشان دهیم؛ نه از جنس راهکارهای کارشناسانه (حتی از نوع انتقادی) به دولت؛ چرا که دولت با مجموعهی کارشناسان خودیاش بهخوبی از ژرفا و ابعاد بحران مطلع است و اساساً تمام تلاشاش بر آن است که راهکار مختص خویش – که ضامن بقای آن است– را پیش ببرد. راهکارهایی که فعالین اجتماعیسیاسیِ مترقی میتوانند نشان دهند رو به سوی ستمدیدگان جامعه دارند و پیش از هر چیز ناظرند بر ضرورت احیای مقاومت جمعی و بازیابیِ توان اثرگذاری مردم بر روند زندگیشان در دل بحران. چالش اصلی در این نوع از مداخلهگری صرفاً طرح مطالبات بدیل برای دفاع از حق حیات برای همگان نیست، چرا که در وضعیت حاضر خطوطِ کلیِ این مطالبات کمابیش روشناند. چالش بنیادیتر، پیریزی روشهایی عملی و ظرفهایی جمعی برای ایجاد گفتمانی عمومی و نیرویی اجتماعی حول این مطالبات است. و این همان پاشنهی آشیل دیرینِ سیاستورزیِ نزد نیروهای چپ ایران است. چون گامنهادن موثر در چنین مسیری پیشاپیش مستلزم حدی از شالودهشکنی و بازسازی ریشهایِ رویکردهای مزمن در سپهر سیاسی چپ است. در فرآیند این بازسازی، نیروهای چپ میباید بر پایهی برآیند تجارب گذشته و دیدگاههای موجود، و در پیوند با نیازها و امکانات امروز، گامهایی عملی بهسمت سازمانیابی بردارند تا اساساً قادر باشند در سیر رویدادها و روندهای خطیر تاریخی مداخله نمایند. چراکه تقویت درجهی سازمانیافتگی، تداوم و همپیوندی مقاومتها و مبارزاتِ جاری در جامعه و رشد چشماندازهای مترقی در دل آنها خود نیازمند عمل سیاسی هدفمند، مستمر و منسجم و لذا نیازمند کنش جمعی سازمانیافته است.
همینجاست که بحران کرونا علاوهبر همهی پردههایی که کنار زده است، پرده از بحران درونی چپ ایران۱ نیز برداشته است؛ گیریم افشای این حقیقت، امر تازهای نباشد. چرا که چپ ایران بهرغم گذشت حدود چهار دهه از مواجههاش با نظام سرکوب ضدانقلابی، و سه دهه پس از فروپاشی الگوی سوسیالیسمِ اردوگاهی، هنوز متناسب با وضعیت تاریخی جدید توان جمعی خویش را بازآرایی و سازماندهی نکرده است (با لحاظکردن نقش بازدارندهی دستگاه سرکوب، که حضوری قاطع و مستمر داشته و دارد). روشن است که خواه دلایل این کوتاهی مهلک و خواه پیامدهای تعیینکنندهی آن فراتر از تمایزهای نسلی میروند و همهی نیروهای چپ را شامل میشوند، در همانحال که تجارب و کنشها و آمال سیاسیِ ما را حدگذاری میکنند. اینکه بهرغم این نیاز تاریخی سوزان، هنوز هم در ساحت چپ ایران روزمرگیها و پراکندگیها غلبه دارند و گفتگوها و تعاملات جدی و مستمری در خصوص این بازسازی بهچشم نمیخورد، توامان هم نشانهای از عمق این بحرانِ درونیست و هم یکی از دلایل مهم تداوم آن.
به بحران کرونا و سویهی دیگری از آن بازگردیم. پیشروی پاندمی کرونا و تبعات بحرانساز آنْ شکاف درونی دولتملت را آشکارا تشدید کرده است. این شکاف بنا به ذات پدیدهی دولتملت، مختص دولتملتِ مستقر در جغرافیای سیاسی ایران نیست؛ ولی بنا بهخاصبودگیهای روند تکوین کشورهای «جنوب جهانی» و بنا به خودویژگیهای رژیم سیاسی مستقر در ایران، این شکاف و قدرت تخریبگریاش به مرزهای بیسابقهای رسیدهاند. بر این اساس، روشنگری سیاسی–انتقادی حول این شکاف میباید از نفی قطب مقابلِ ملت (یعنی دولت) فراتر رفته و بر روشهای بازیابی قوای مبارزاتیِ ستمدیدگان – در قطب ملت – متمرکز گردد. دولت در مقاطع مختلفی کوشیده است و میکوشد بر این شکاف وجودی پرده بیاندازد و تا جای ممکن بخش بزرگتری از ملت را در پیکر ایدئولوژی خویش ادغام کند. فربهسازیِ ایدئولوژی ناسیونالیستی از دیرباز مهمترین راهکار کلاسیک برای ادغام ملت در دولت بوده است، بهنحوی که منافع حاکمان بهسان منافع ملت جلوه نماید. در ایران نیز این راهکار بار دیگر در در هیات تازهای با جدیت در حال انجام است و مازاد بیرونی آن پیدایش یا رشد جهشیِ ناسیونالیسم شیعی–آریایی بوده است. دولت ایران بر بستر تشدید تنشهای منطقهای و جهانیاش با سایر قدرتها، ضمن دامنزدن هدفمند به این تنشها، کوشیده است گفتمان «امنیت ملی» را با ناسیونالیسم شیعی–آریایی مفصلبندی کند. در همین راستا، دولت، در متن مبارزهجوییهای «حماسی»اش با دشمنان فرضی، افزایش قدرت نظامی–امنیتیاش را بهعنوان قدرت ملت بازنمایی میکند. درحالیکه هنوز بخشی از مردم دستیابی به توان هستهای را – همچون عاملی بازدارنده در برابر تهدیدات دشمنان خارجی– «حق مسلم ما» تلقی میکنند، دولت خود بهخوبی واقف است که «دشمن اصلی در خانه است».
بحران کرونا بار دیگر بهروشنی نشان داده است که دولت ایران آگاهانه راه خود را در جداسری از ملت و بر روی پیکر مجروح و دردمند آن پی میگیرد. چراکه مسئولیتگریزی و بیتفاوتی آشکار دولت نسبت به این موقعیت بحرانی، جامعه را از سازوکارهای حمایتیِ حداقلی و ممکن محروم ساخت و بدینطریق نقش موثری در رشد ابعاد فاجعهبار پاندمی کرونا در ایران داشته است. همهی طیفها و افرادی که خواه بهواسطهی استمرار تحقیر و ستم (داخلی و خارجی) و خواه از فرط استیصال در اثر ناکامیهای مکرر در غلبه بر دستگاه دیرین استبداد، به سازوکار روانی–دفاعیِ ادغام داوطلبانه در قدرت مسلط روی آوردهاند، باید این هشدار را جدی بگیرند. دستکم بحران کرونا باید به آنها نشان داده باشد که سازوکار «آشتی ملی» در پرتو راهبرد «امنیت ملی»، رابطهی یکطرفهایست که بناست صرفاً نیازمندیهای تاریخی دولت را مرتفع سازد. … با اینهمه، این کتاب مخاطبان دیگری را میجوید.
مقالات این دفتر بههمراه تعدادی یادداشت و ترجمهی مرتبط، پیشتر ذیل هشتگ «کرونا–اندیشی» در تارنمای کارگاه دیالکتیک منتشر شده بودند (بهجز مقالهی اول، که در نشریهی منجنیق – فلاخن ۱۵۹ – انتشار یافته بود۲). بازنشر این مجموعهمقالات در قالب یک کتاب، بنا به پیوندهای درونی آنهاست که خواندن آنها همچون مجموعهای منسجم را موجه و شاید مفیدتر میسازد. با این تصور یا امید که شاید کنارهم قرارگرفتن آنها در قالب یک کتاب، سهمی برای جهتیابی در وضعیت خطیر حاضر داشته باشد. در تنظیم و چینش مقالاتِ این دفتر، همان ترتیب زمانی نگارش و انتشار آنها را برگزیدهام. گرچه شاید این امر بهترین ترتیب منطقی چینش آنها نباشد، ولی تصور میکنم خطسیر تاملاتی که به تدوین هر مقاله انجامید تا حد زیادی در امتداد هم قرار دارند. مضمون مقالات کمابیش همان است که پیشتر انتشار یافته؛ جز یک مورد بهروزرسانیِ دادههای آماری (در فصل پنجم) و پارهای ویرایشهای ضروری و اصلاحات نگارشی.
اما توصیف کوتاهی دربارهی مقالات این مجموعه:
در مقالهی اول جایگاه و نقش دولت ایران را بهواسطهی نوع عملکرد آن در مواجهه با پاندمی کرونا مورد بررسی قرار دادهام. این مقاله بهنوعی تلاشیست برای انضمامیسازی و حتی آزمودن رهیافتهایی که چندی پیشتر در قالب متنی تحقیقی دربارهی بنیانهای دولت در جنوب جهانی منتشر ساخته بودم. مقالهی دوم به وجه تاریخی پیدایش بحران کرونا و نسبت آن با رویکرد سرمایهدارانه به طبیعت میپردازد. در اینجا همچنین در بحث از امتدادهای محتمل بحران، بار دیگر به موضوع سوژگی سیاسی مترقی در دل این بحران میپردازم که بخش بزرگی از فصل نخست هم معطوف به آن بود. در مقالهی سوم از ضرورت فراخوان برای امتناع از بازگشت اجباری به کار (در شرایط پرخطر) سخن میرود و امکانات و ملزومات تدارک یک اعتصاب عمومیِ نمادین به بحث گذاشته میشود. در مقالهی چهارم، تلاش دولتها برای نرمالیزهسازی بحران کرونا و دعوت به همزیستی با آن – برای بازگرداندن سریعتر اقتصاد سرمایهداری به ریلهای سابق – مورد بررسی و نقد قرار میگیرد و در امتداد آن، از چالشی سخن میرود که این وضعیت، یعنی تداوم سلطهی اقتصاد بر جامعه بهرغم بحران، پیشاروی نیروهای چپ قرار میدهد. در مقالهی پنجم، رویکرد دولتها به بحران کرونا از منظر مقولهی کشتار جمعی موضوع واکاوی انتقادی است. همراه با یک ارزیابی آماری از تلفات فعلی و آتی (محتمل) بحران کرونا، این مدعای بنیادی طرح میشود که مرگومیری که قابل پیشبینی و پیشگیری باشد اما بنا به اولویتهای متفاوت دولتها تحقق یابد از جنس کشتار جمعی است. از چنین منظری و در امتداد مقالهی قبلی، مسئولیت نیروهای چپ در چنین موقعیتی برجسته میگردد. موضوع مقالهی ششم بررسی انضمامیتر رویکرد دولت، جامعه و نیروهای چپ نسبت به تداوم روزمرهشدهی بحران کروناست. از آن میان، ضمن برشمردن عواملی که امکان «دفاع از خود» را از جامعه سلب کردهاند، عملکرد مخرب دولت در برابر بحران کرونا و نیز انفعال نسبی نیروهای چپ مورد ارزیابی انتقادی قرار میگیرد. مقالهی هفتم از منظر ملزومات اقتصادسیاسیِ سرمایهداری به واکاوی رویکرد عمومی دولتها به راهکار ایمنی گلهای میپردازد. برای انضمامیتر شدن بحث، عملکرد دولت آلمان در برابر پاندمی کرونا واکاوی میگردد و خویشاوندیهای آن با راهکار ایمنی گلهای و چرایی آنها برجسته میشود. مقالهی هشتم جمعبندی فشردهایست از پایههای نظری و تحلیلیِ مفروضات بهکارگرفته شده در سراسر این مقالات؛ در عین اینکه خودْ مطلب مستقلیست که میتوان آن را تاملاتی برای فهم ریشهمندیهای بحران کرونا و امکان جهتیابی در دل آن تقلی کرد. این مقاله (همانند مقالهی دوم) از سویههای اکولوژیکیِ بحرانزاییِ سرمایهداری آغاز میکند و پیکار موثر در دل بحران کنونی را منوط به گنجاندن مقولهی اکولوژی (و خصوصا بحران اقلیمی) در دیگر آماج و چشماندازهای این پیکار معرفی میکند. در بخش پیوست، ترجمهی دو متن کوتاه از دو سازمان سیاسی چپ – بهترتیب، در آلمان و انگلستان – آمده است که حاوی مطالبات و ملاحظات و راهکارهای فشردهی آنان برای رویارویی با بحران کروناست (هر دو مطلب در اواخر مارس۲۰۲۰ منتشر شدند)..
در پایان این گفتار، ضمن سپاسگزاری از رفقایی که با بازخوردهایشان مشوق پیگیریِ این نوشتارها بودند، مایلم تعارفات مرسوم را کنار بگذارم و از حسی که هنگام نوشتن مقالات این مجموعه داشتم بگویم. در ابتدا تصور و امیدم آن بود که از این طریق با بخشی از نیروهای فعال جامعه حول دغدغههای مشترک در این برههی حساس تاریخی وارد دیالوگ میشوم. ولی با گذشت چندماه از دهشت اولیهی پاندمی و چرخش امور به سیاق ماضی دریافتم که ازطریق این نوشتارها بیش از هر چیز با خودم سخن میگویم: نوشتن (همانطور که در ذات آن است) بیش از هر چیز برایم امکانی بود بهمنظور تأمل و گفتگوی درونی برای فهم انتقادی واقعیت و نفی آن؛ و محملی ناگزیر برای خلاصی از خشم و رنجی که از مشاهدهی مستمر ابعاد شوم این واقعیت برمیآید. (کمتر کسیست که گرفتار این خشم و رنج نباشد یا نشده باشد، دریغ که تا امروز این اشتراک وسیع در تجربیات زیستی هولناک، پیوندهای تازهای بین ما ایجاد نکرده است). با این حال، هر کسی که مینویسد همواره این امید ضمنی را دارد که با «دیگری» محاوره میکند. اینکه میگوییم «برای دل خودم» یا «برای ثبت در تاریخ» مینویسم، پیشاپیش متضمن وجود و حضور آن «دیگری» است. فارغ از تعینمندیِ آن «دیگری»، انگارهی «ثبت در تاریخ» دلالت دیگری هم دارد. ما همه بهطُرق مختلف شهادت میدهیم بر آنچه بر ما گذشت/میگذرد؛ و آنچه بر ما میگذرد همواره با میانجی تاریخ رخ میدهد و رد و نشان واقعیات تاریخی–اجتماعی را بر خود دارد. پس، با کنش نوشتن و نظایر آن، حضورمان در تاریخ یا تاریخمندی این حضور را شهادت میدهیم. …
باری، کابوس بحران کرونا با پیامدهای واقعیِ هولناکاش همچنان ادامه دارد. از آنجا که بحرانها – بهطور عام– نقش قاطعی در تحولات تاریخی جوامع داشتهاند، جایگاه برجستهای هم در سنتها و تجارب و ادبیات چپ انقلابی یافتهاند. رویهی متعارف این بوده که نیروهای انقلابی در فرآیند تلاش برای پاسخگویی به ضرورتهای سیاسی و انسانی بحران، میکوشیدند با بهرهگیری از امکانات نامنتظر گشوده شده، چشمانداز سیاسی رهاییبخش و ملزومات آن را در جامعه تقویت نمایند. از این منظر، جدیگرفتن بحران حاضر و مداخلهگری فعال در وضعیت برآمده از آن بدون شک بخشی از مسئولیتهای بنیادی ماست. اما اهمیت این مداخلهگری صرفا در پیامدهای محتمل بیواسطهاش در بهبود موقعیت مردم رنجدیده نیست (چیزی که بنا به موقعیت فعلی چپ ایران و پیشزمینههای بازدارندهی موجود، متأسفانه امید چندانی برنمیانگیزد)؛ بلکه این مداخلهگریِ فرضیْ پیش از هر چیز محمل یا کاتالیزوری خواهد بود برای بازسازی چپ ایران و ارتقای حضور و نفوذ اجتماعی–سیاسیِ آن در فضای عمومی جامعه. بدینمعنا، این بحران، بستری انضمامی–تاریخی فراهم ساخته است تا چپ رادیکال بتواند برای مواجههی موثر با بحرانهای وخیمتر آتی آمادگی کسب کند. و این همان سویهی «امکان» در دل فجایعِ فرسایندهی بحران کروناست.
۱۰ آذر ۱۳۹۹
پانویسها:
۱. سراسر این کتاب، تلاشیست برای برقراری نوعی دیالوگ انتقادی با نیروهای چپ. بحران کرونا صرفا محمل این دیالوگ است، نه موضوع محوری آن. موضوع اصلی، آن چیزیست که در بسیاری از مقالاتِ این کتاب آن را «بحرانِ درونی چپ» نامیدهام؛ کرونا بار دیگر این بحران را بهتلخی نمایان ساخته است. اما منظورم از «چپ»، نحله و گرایش خاص و مشخصی نیست. بهعمد معنای آن را عام و گسترده درنظر میگیرم: دستکم در این کتاب، این عنوان قابل اطلاق به هر فرد و جریانیست که خود را مخالف نظم سرمایهداری و خواهان ایجاد جامعهای سوسیالیستی یا بدیلی رهاییبخش میداند. طبعا چنین جریانات و گرایشهایی خود را ترجیحاً با نامهای دیگری غیر از لفظ عام و «پیشپاافتادهی» چپ مینامند؛ نامهای مرکبی که بهرغم تفاوتهایشان اغلب با پسوند «انقلابی» یا «کارگری» و غیره (یا تلفیقی از آنها) همراهاند. این کتاب قصد ندارد به داوری بنشیند که چه خطمشی مشخصی اساساً قادر است بهطور بیتناقضی پسوند انقلابی (یا کارگری و …) را با هدف پیکار ضدسرمایهدارانه و جامعهی بدیل پیوند بزند. ولی درعینحال، برای چنین سنجشی معیارهایی انضمامی به معیارهای عام و انتزاعیِ موجود میافزاید و همگان را به داوری فرامیخواند.
۲. از رفقای نشریهی منجنیق سپاسگزارم که با همدلیْ از بازنشر مقالهی نخست در این مجموعه استقبال کردند.
لینک دریافت نسخهی الکترونیکی کتاب
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.