روز هفتم اکتبر ۲۰۲۰ این خبر که رهبر حزب “چپ رادیکال” (Radikale Venstre) از سمت خود کناره گیری کرد سر خط خبرهای رسانه های دانمارکی بود. قبل از اینکه این متن را تکمیل کنم لازم است در مورد این حزب و نام آن توضیح مختصری داده شود. در دانمارک حزبی وجود داردبه نام (Venstre) که ترجمه فارسی آن “چپ” است. این حزب که در سال ۱۸۷۰ تشکیل شده است چپ به معنی حزب مخالف سرمایه داری نبوده و نیست. این حزب در آغاز نماینده زمینداران و کشاورزان بوده است و امروز نمایندگی سرمایه های بزرگ مالی و از طرفداران سر سخت اقتصاد بازار آزاد است. در زمان جنگ عراق این حزب به رهبری آندرس فو راسموسن دانمارک را وارد جنگ کرد. در سال ۱۹۰۵ بخشی از این حزب منشعب شدند و خود را چپ رادیکال نامیدند که امروز خود را یک حزب میانه رو مایل به چپ معرفی میکند. این حزب در دوره های مختلف حامی مشروط سوسیال دموکراتها بوده است و گاهی حامی احزاب محافظه کار. این توضیح را از آن رو لازم دانستم که نام این حزب خواننده را دچار شبهه نکند.
کناره گیری رهبر یک حزب مساله ای است که اتفاق می افتد اما آنچه که این کناره گیری را متمایز میکند این است که گروه پارلمانی حزب جلسه ای تشکیل میدهد بدون اینکه دستور جلسه مشخصی وجود داشته باشد و در آن جلسه رهبر حزب “مورتن اوسته گورد”(Morten Østergaard) را مورد شماتت قرار میدهند که ده سال پیش در یک مهمانی دستش را روی ران یکی از زنان عضو حزب گذاشته است. اینکه در جلسه گروه پارلمانی چه گذشته است در این رابطه از اهمیت ثانوی برخوردار باشد ست ولی اینکه بعد از این جلسه رهبر حزب از کاری که ده سال پیش انجام داده است از سمت خود کناره گیری میکند جای حرف دارد. هدف این نوشته بررسی مسائل درون حزبی و جنگ قدرت نیست بلکه نتایج بعدی این کناره گیری است. روز ۱۹ اکتبر خبر داغ دیگری در رسانه های دانمارک همه نگاه ها را به سوی خود جلب میکند. این بار شهردار کپنهاک سوسیال دموکرات قدرت مندی از جناح چپ این حزب ضمن اعتراف به اینکه در زمان های مختلف رفتار مناسبی نسبت به زنان در محیط کارخود نداشته است از سمت خود استعفا میدهد. دو روز بعد سخنگوی پارلمانی حزب محافظه کار دانمارک به خاطر رفتار ناشایست خود و آزار جنسی زنان از سمت خود کناره گیری میکند. مساله آزارهای جنسی موضوع داغ روزنامه ها و تلویزیون میشود. به نظر می آید که احزاب در افشای آزار جنسی در محیط حزبی با یکدیگر مسابقه گذاشته اند و هر روز زنان دیگری دست به افشاگری میزنند و این مساله به محیطهای کاری نیز گسترش پیدا میکند تا اینکه چند تن از پزشکان مرد دست به افشاء گری میزنند که از طرف زنان در محل کار خود مورد آزار جنسی قرار گرفته اند و به مساله آزار جنسی بعد دیگری میدهند و آن اینکه آزار جنسی جنسیت ندارد. در یک برنامه تلویزیونی خانمی که استاد دانشگاه حقوق است مساله را از جنبه حقوقی زیر سوال میبرد و مساله اصل برائت مطرح میشود. به تدریج مساله آزار جنسی به سوء استفاده از قدرت در جهت امیال جنسی تغییر شکل میدهد. شهردار در جایگاه قدرت به خود این اجازه را میدهد که که دیگران را مورد تعرض قرار دهد و خانم پزشک دانشجوی پزشکی را تهدید میکند که اگر خواسته های او را بر آورده نکند نباید انتظار داشته باشد که دوره آموزشی او مورد تائید قرار گیرد، او از جایگاه قدرت قادر به انجام این کار است. با ادامه گفتگو ها و طرح نظرات مختلف ابعاد دیگری از مساله مورد توجه قرار میگیرد و مساله فرهنگی به میان کشیده میشود و طرح این مساله که ما باید با این ساختار فرهنگی که آزار جنسی را می پذیرد مبارزه کنیم. پرسش این است که از کدام فرهنگ سخن میگویند.
سی و پنج سال پیش من وارد دانمارک شدم، کشوری که هیچ شناختی ازآن نداشتم و اقامت من در این کشور انتخابی آزاد بین صد ها انتخاب دیگر نبود. میتوان گفت یک اتفاق بود. روزی که وارد دانمارک شدم آنچه از این کشور می دانستم بسیار ناچیز بود که می توانم آن را در داستان جوجه اردک زشت از هانس کریستین آندرسن که در کتاب دبستان خوانده بودم، نام کارل درایر (Carl Theodor Dreyer) کارگردان دانمارکی که در تاریخ سینما چند صفحه ای در باره او خوانده بودم، نام آستا نیلسن(Asta Nielsen) بازیگر دانمارکی را نیز در تاریخ سینما خوانده بودم، پنیر دانمارکی که به وفور به ایران صادر می شد و یک خبر کوتاه که در دوران نوجوانی در مجله اطلاعات هفتگی یا جوانان باعنوان تخت خواب سه نفره که اشاره به روابط آزاد جنسی در دانمارک داشت مجموع اطلاعاتی بود که من از دانمارک داشتم.شناخت امروز من از دانمارک مجموع تجربیات شخصی من از زندگی در این کشور است که این امکان را به من داد که در عمل با فرهنگ این کشور آشنا شوم. حضور زنان در همه مشاغل در دانمارک یکی از تفاوتهای عمده این جامعه نه تنها با ایران بلکه با بعضی از کشور های اروپائی نیز هست. زنان در همه جا هستند، در اداره در سیاست در کارخانه در مدرسه در بیمارستان در رستوران در مزرعه در خدمات راه آهن و در شغلهای مختلف. زنان پزشک، پژوهشگر، وزیر، کشیش،قاضی،نماینده مجلس، راننده اتوبوس، نظافت چی، استاد دانشگاه، پلیس و غیره در دانمارک حضوری تقریبا برابر با مردان دارند. استقلال اقتصادی به زنان این آزادی را داده است که خود را در تملک مردان ندانند.این دستاوردهای اجتماعی نتیجه مبارزات زنان در سالهای شصت و هفتاد میلادی است. سالهائی که رشد اقتصادی و نیاز به نیروی کار این امکان را برای زنان به وجود آورد که جذب بازار کار شوند با حقوقی کمتر از همکاران مرد در همان حرفه. جنبش زنان در دانمارک یک جنبش همگن با یک خواست مشترک نبود، جنبشی بود خود جوش که در مسیر مبارزه شکل گرفت و خواستهای متفاوتی را در مراحل مختلف مطرح کرد.اگر امروز زنان دانمارک در هر شغلی که باشند همان حقوقی را دریافت میکنند که همکاران مرد آنها یکی از دستا وردهای بزرگ جنبش زنان است. اینکه امروز نخست وزیر دانمارک زن است و چندین وزیر زن در کابینه حضور دارند ثمره همان مبارزه ای است که در دهه شصت و هفتاد زنان دانمارکی در خیابانها به راه انداختند. مبارزه زنان تنها به برابری در بازار کار محدود نشد و آزادی های شخصی و حق تملک و آزادی بر جسم خود را نیز در بر گرفت. جنبش جوراب قرمزها در این راه پیش آهنگ بود. در سال ۱۹۶۵ یکی از اعضای پارلمان دانمارک از حزب چپ رادیکال از وزیر دادگستری که سوسیال دموکرات بود خواست که لغو قانون مجازات در باره پورنوگرافی را بر رسی کند. چهار سال یعد در سال ۱۹۶۹ دانمارک اولین کشوری بود که تولید پورنوگرافی را آزاد اعلام کرد و کپنهاک را به یک جاذبه توریستی برای بقیه اروپا تبدیل میکند.بسیاری از دانمارکی ها که در این سالها با آنها معا شرت داشته ام همیشه این آزادی را نمادی از مدارا در فرهنگ دانمارک میدانند.بارها از دوستان دانمارکی ام شنیده ام که دانمارک بریتانیا نیست که زندگی خصوصی سیاستمداران را با سیاست آنها پیوند دهد که اگر سیاستمداری معشوقه داشت از سیاست کنارش بگذارند.اینکه قانونی شدن پورنو گرافی برای جلوگیری از تعمیق جنبش اجتماعی بوده است فرضیه ای است که نمیتوان آن را ثابت کرد ولی میتوان به آن فکر کرد. قانونی شدن پورنوگرافیک این پرسش را پیش روی ما میگذارد که مرزآزادی فردی کجاست؟ آیا فرد حق دارد آزادانه جسم خود را همچون کالا برای چند ساعتی به اجاره بگذارد؟ جنبش جوراب قزمزها که در سال ۱۹۷۰ شکل گرفت ریشه در جنبش دانشجوئی داشت و جنبشی بود کاملا زنانه. آزادی سقط جنین و راه های مختلف جلوگیری از بارداری این امکان را به وجود آورد که زنان بر علیه برداشتهای سنتی از نقش زنان نیز شورش کنند.آنها به خیابان آمدند تا در عمل ثابت کنند زنان “زن زاده نمی شوند، به صورت زن در می آیند” (جنس دوم سیمون دوبوار) در چنین شرایطی دیگر دستمزد برابر برای کار مساوی با مردان مهم نبود بلکه تعریف دیگری از زن بودن در دستور روز این جنبش قرار گرفت. آنان دیگر نمی خواستند “ضعیفه” باشند و این امکان نداشت مگر با ایجاد تحولی فرهنگی.ساحلهای دانمارک به زودی انباشته شد از زنانی که بدون سینه بند حمام آفتاب میگرفتند تا به جامعه بقبولانند که این حق آنان است که در مورد بدن خودشان تصمیم بگیرند.بسیاری از مسائل در حوزه جنسیتی که در محدوده مسائل خصوصی تعریف می شدند و صحبت از آنها بر خلاف اخلاقیات حاکم به حساب می آمد به حوزه عمومی منتقل شدند. از آن جمله برابری طلبی زنان در رابطه جنسی و حق برخورداری از لذت جنسی و تجربه ارگاسم. در دهه هشتاد میلادی تحول فرهنگی مورد نظر جنبش زنان به مقدار زیادی در جامعه پذیرفته شده بود و به تدریج در دهه نود نهادینه شد.فرزندان نسل شورشی دهه شصت و هفتاد دیگر دغدغه مبارزه برای برابری حقوقی نداشتند و در جامعه ای رشد کردند که زنان در تمامی عرصه های اجتماعی حضوری پر رنگ داشتند و می توانستند در هر زمینه ای که مایل باشند تحصیل کنند و از نظر اقتصادی خود کفا باشند.جامعه رفاه مدل اسکاندیناوی با ایجاد سیستم تامین اجتماعی زندگی مادی کسانی را که به هر دلیلی جذب بازار کار نمی شدند و توان مالی برای تامین مایحتاج خود را نداشتند را به عهده گرفت تا کسی به خاطر فقر تن به انجام هر کاری به دلیل نیاز مالی نزند، در این زمینه دفاع از حقوق کودکان و تامین امنیت و رفاه کودکان جای ویژه ای دارد.تامین رفاه و امنیت اجتماعی به نسل جوان دانمارک این امکان را داد که فارغ از غم نان و مسکن پس از اتمام دوران دبیرستان یک سال به خود مرخصی بدهند و با چند ماه کار در رستوران ها و یا مغازه ها و پس انداز کافی به کشورهای دیگر سفر کنند تا با فرهنگ های دیگر کشور ها آشنا شوند.فرزندان نسل شورشی به گونه ای پا جای والدین خود گذاشتند و با سفر به کشور های آمریکای لاتین و آفریقا و شرکت داوطلبانه در انجمن هائی همانند حمایت از کودکان خیابانی و یا زنان بی سرپرست و دیگر انجمن هائی از این دست به اندوختن تجربه های عملی در کار اجتماعی پرداختند و با کوله باری که از این سفر ها کسب کرده بودند به دانمارک باز میگشتند تا رشته تحصیلی مورد علاقه خود را انتخاب کنند. سالهای جوانی سالهای تجربه های لذت جویانه و عشق ورزی آزادانه بود.سالهای جشن و خوش باشی بود.مرحله بعد ورود به بازار کار و احتمالا تشکیل خانواده و به احتمال زیاد جدائی و بازگشت به زندگی انفرادی این بار در شکل مادر تنها بود. یکی از ویژگی های این تحول فرهنگی این است که همه یکدیگر را “تو” خطاب می کنند و سلسله مراتب اداری و شغلی در زبان روزمره بازتابی ندارد. تنها کسانی که “شما” خطاب می شوند خانواده سلطنتی هستند. دیگران از نخست وزیر تا رئیس کارخانه ،پزشک متخصص، استاد دانشگاه، رئیس مدرسه و معلم همگی “تو” خطاب میشوند چرا که همه شهروند هستند.برای بسیاری از ایرانیان زبان روزمره دانمارکی زبانی عاری از ادب به نظر می آید و در میان ایرانیان کم نیستند کسانی که رفتار بدون تعارف دانمارکی ها را حمل بر بی ادبی و بی فرهنگی آنان میکنند.ترویج هم زمان فرهنگ خوش باشی و لذت جوئی فردی در برابر فرهنگ همبستگی،همدلی و هم دردی با انسانها در رسانه های مختلف نمایانگر دو نگرش متفاوت به زندگی و در نهایت دو سیاست مختلف در جهت رشد فرهنگی جامعه در دهه های ۶۰ تا ۸۰ میلادی بوده است.پر فروش ترین روزنامه دانمارک هر روز عکس عریان دختر جوانی را منتشر میکرد که به دختر صفحه ۹ مشهور بود. روزنامه ای هوچی گر با عنوانهای تحریک کننده در صفحه اول و دختری عریان در صفحه ۹ که شهروندان عادی دانمارک را مخاطب قرار می داد و در جذب آنها نیز موفق بود.در رختکن شرکتهائی که اکثر کارگران آن مرد بودند تصویر دختر صفحه ۹ و یا زنان عریان نشانگر جهت مند علاقه مندی های این مردان جوان بود. شرکت گردشگری “سپایس” (spies) با ارائه سفر های یک هفته ای به جزایر قناری برای نوش خواری، رقص و خوش باشی نقش مهمی در ترویج فرهنگ”خوش باش و بی خیال بقیه” در جامعه دانمارک ایفا کرده است. صاحب این شرکت(Simon Spies) که از این راه یکی از ثروتمند ترین مردان دانمارک شد، خود نماد مجسم این فرهنگ بود. خوش باشی او نه یک خوش باشی خیامی که شکل بارز حرمسرای مدرن ونمایش آزادی نرینه سالاری بود که لذت جوئی تنانه از دختران جوان را در ازای پرداخت بهای آن حق خود می دانست. او مروج فرهنگ خود محور بینی و لذت جوئی از دیگران بود. اگر جنبش زنان برای تساوی حقوق و ارج گذاشتن به آزادی فردی به میدان آمد رسانه های دست راستی تفسیر دیگری بر آزادی گذاشتند و آن را به آزادی برای لذت جوئی و ارضاء نیازهای غریزی تعبیر کردند.دردانمارک سنتی وجود دارد که تقریبا یک ماه قبل از کریسمس آغاز میشود. این سنت در واقع به پیشواز رفتن کریسمس است که همکاران در محل کار، دوستان نزدیک ،اعضای انجمن ها، همکلاسی ها یا اعضای باشگاه ورزشی شبی دور هم جمع میشوند. غذای فراوان، نوش خواری،موزیک و رقص و پایکوبی سنت این مهمانی ها است و معمولا تا پاسی از شب و گاهی تا صبح به درازا میکشد. در این مهمانی ها یک قانون نا نوشته وجود دارد و آن رها کردن خود از قید و بندهای جاری در روابط اجتماع است. این جشنها را میتوان نوعی سوپاپ اطمینان به حساب آورد که به هر کس این اجازه را میدهد تا خودش باشد و آرزو ها و تمناهای سرکوب شده خود را بیرون بریزد.در این مهمانی ها نه تنها آنچه که در روابط اجتماعی آزار جنسی خوانده میشود آزاد است بلکه پذیرفته است.حال این پرسش پیش روی ما قرار میگیرد که چه شده است که در فرهنگی با این سطح از مدارا رهبر یک حزب به خاطر اینکه ده سال پیش دستش را روی ران یکی از اعضای حزب آن هم در یک مهمانی گذاشته است از سمت خود کناره گیری میکند؟ و این کناره گیری آغاز گر مسلسل وار استعفا ها و کناره گیری های دیگر سیاستمداران به گناه آزار جنسی میشود. در اینجا واژه گناه را آگاهانه به کار می برم چرا که هیچ یک از این افراد در هیچ دادگاهی محکوم نشده اند وهیچ قاضی ئی حکم کناره گیری و استعفا را در این موارد صادر نکرده است.آنها ظاهرا داوطلبانه انتخاب کردند که کناره گیری کنند.اینکه در پشت درهای بسته جلسات احزاب چه می گذرد مساله ای است که شاید هیچ وقت علنی نشود، اینکه مساله جنگ قدرت است یا اختلافات شخصی در این احزاب هیچ سندی در دست نیست. در روند مناظره های تلویزیونی رادیوئی و نوشتاری و رو درروئی نظرات مختلف به تدریج ابعاد مختلفی از آزار جنسی نمایان شد که سوء استفاده از قدرت و نهادینه شدن فرهنگی ناشایست در احزاب و محل های کار از جمله علتهائی عنوان شدند که مانع برخورد و نادیده گرفتن آن شده است. به عبارت دیگر همگان از وجود آن با خبرند ولی آن را نادیده میگیرند. سوء استفاده از قدرت تا حدی تعریف مشخصی دارد ولی فرهنگ ناشایست را چگونه باید تعریف کرد؟ کسانی که از نیاز به تغییر فرهنگی صحبت میکنند چگونه تغییری را مد نظر دارند؟ شاید پاسخ را باید در تحول اقتصادی دانمارک در دو دهه گذشته جستجو کرد. در این سالها احزاب لیبرال تا آنجا که توانستند جامعه را به این سو سوق دادند که هر کس مسئول خوشبختی خود است و خواستن توانستن است. نسل امروز سوسیال دموکراسی فرزندان کارگرانی نیستند که شرکت در مراسم اول ماه مه برای آنان فریضه ای طبقاتی بود. نسل جدید سوسیال دموکرات ها فرزندان سوسیال دموکرات هائی هستند که از مزایای جامعه مرفه بهره مند شدند و به جای کار یدی به کار فکری پرداختند و بسیاری از آنان فارغ التحصیل دانشگاه هستند.آنها این توان مالی را دارند که به جای مسافرت به جزایر قناری و نوشیدن آبجوی ارزان، تور فرهنگی تاریخی به ماداگاسکار،آفریقای جنوبی و یا نیوزیلند را برگزینند. برای این نسل برابری زنان در جامعه امری بدیهی است و خود را ملزم به این نمیدانند که در برابر تعرض به حریم شخصی خود سکوت کنند. آینده نشان خواهد داد که آیا تحولی فرهنگی در دانمارک رخ خواهد داد یا نه. شاید در آینده ای نه چندان دور به کار بردن “شما” در سلسله مراتب اجتماعی جایگزین “تو” شود و دانمارکی ها نیز یاد بگیرند که ادب ظاهری را رعایت کنند. شاید هم یاد بگیرند تعارف کنند و چون به خلوت میروند آن کار دیگر کنند. شاید!

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)