حصر و زندگی زیر چشمان ناظران کینهجو، جسم را فرسوده میکند و خاطر را آزرده.
حصر،زندان نیست که با همبندیان بتوان خاطره ساخت و زمان را پشت سرگذاشت، حصر ظلمی مضاعف است.
میرحسین در بین اصلاح طلبان و اصولگرایان و همهی آنهایی که سالهای سخت جنگ تحمیلی را بیاد میآوردند و انصافی در وجود داشتند چهره محبوبی بود، برای او زیستن در آسایش و برخوردار بودن از رانت قدرت سهلتر از هر کاری بود فقط کافی بود اندکی به این مصلحتاندیشیهای رایج تن میداد و از حقیقت چشم میپوشید تا دنیا به کامش میشد. او میتوانست اگر میخواست، اما نخواست چرا که او از نسل آرمانخواهان بود نه فرصتطلبان.
او شور روزهای اول انقلاب را بخاطر می آورد آرمانهای والای انقلاب همچون استقلال و آزادی برایش تنها شعار نبودند عهد و رسالتی بودند که میبایست پاس داشته میشدند آنهم در عمل، نه فقط در کلام و شعار.
روزی که هسته سخت قدرت با تمام قوا در مقابل مردم ایستاد و خود را فصل الخطاب خواند او راه دیگر در پیش گرفت، عهد او با انقلاب بود نه رهبر انقلاب. اصل برای او آرمانها بودند و از این رو ورای ساختارها و نامها میاندیشد و به ناچار در مقابل همه نهادهایی که برآمده از دل انقلاب بودند ایستاد، نهاد ولایت، سپاه و … تا اصل آرمانهای انقلاب به فراموشی سپرده نشوند.
در این سالها که تندروهای داخل و خارج همصدا شدند تا صدای مقاومت نیروهای داخلی به حاشیه رود و خود تک صدای میدان باشند تهمت ها و جفاها به او ناجوانمردانه تر شد.
میرحسین و رهنورد اما رهجویانیاند که راه گم نکردند و اسیر کینه و نفرت نشدند و جز در نفی استبداد زبان نچرخاندند.
اگرچه رنج حصر، قوای جسمشان را به تحلیل برده ولی در ایمان آنها خللی وارد نکرده و امروز که همچون بسیاری از هموطنان ما مبتلا به این ویروس منحوس شدهاند امید است که ایمانشان قوت جانشان باشد و به سلامت از این بلا بگذرند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.