یک نفر را دستبند زده و با شوکر به جانش افتاده اند ، بوی اسپری فلفل هم در فضاست، عجب تیاتر دل انگیزی، دوره نمایش روحوضی گذشته حالا آوانگارد شده ایم و اسمش را گذاشتیم تیاتر خیابانی
همه دور هم داریم میخندیم ، خوش گذشت ، دقایق مفرحی بود !!
تا دیر نشده بروم پست بگذارم و این عمل را محکوم کنم !!
فقط یادم رفت از بغل دستیم بپرسم کی نوبت من است تا دیگران بخندند و او هم فراموش کرد بگوید که نوبتش کی است.
فارس دارد تیاتر نمایهش میدهد، ماله کشان همیشه تاریخ.
فحش داده، درگیر شده، معتاد بوده، پس مردنش بلامانع .
انگار سید رسول گوزنها داد میزند
گور پدر نئشگی بعد از خماری
اما توی آینه تیاتری دیگر است
تکه های خنده هایم لای دندانهای زردم مانده است، آب دهانم کش میاید و از دهانم وقت خندیدن میریزد روی قالی
تقصیر خودش بود که خنده دار بود ، مانند حکاممان ما هم هیچ وقت مقصر نیستیم، ما بی تقصیریم، خودش خنده دار بود
زشت تر از پلیس جانی و خبرنگاری ماله بدست ، خنده من است .
#مهرداد سپهری
#سید ضیا خلیلی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)