در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ ،بخش گسترده ای از مردم که از ناتوانی سیاسی اصلاح طلبان به ستوه آمده بودند به
انفعال گرائیده و در شرایط عدم حضور فعال توده ها ، محافظه کاران تازه وارد به عرصه قدرت سیاسی ، با وعده بهبود وضعیت اقتصادی،قوه مجریه را تصرف کردند. اینان که از بدنه حاکمیت به قله های آن راه یافته بودند، نقش مستقیم را در سرکوب آزادی های سیاسی و اجتماعی و کشتارهای دهه شصت ایفا نموده بودند.
نیروهای فعال جنگ که به جهت توانایی های فردی، موقعیت خود را ارتقاء بخشیده و از هیچ کاری جهت رشداین موقعیت فرو گذار نبودند . هر صدایی که از بالا میآمد، به گوش جان در پائین به آن عمل میکردند ، در کنار و برای حاکمان جنگیده بودند، جهت تثبیت قدرت سیاسی و جنگ آن هزینه بسیاری پرداخته، ولی اکنون به آنها گفته میشد دهه شما پایان یافته است. جنگ پایان یافته ،نیروهای مخالف به وحشیانه ترین شکل ممکن از طریق آنان حذف شده بودند، نسل و به همراه آن نگرش و پنداشتهایشان تغییر کرده و حکومت دوران سازندگی و تثبیت موقعیتهای جدید خود راطی میکرد ،دیگربه آنان احتیاجی نبود،طلبکارانی که جامعه خودرا از وجودشان برحذر میداشت و همواره با نگاهی انتقادی به امتیازات اجتماعی ، سیاسی و موقعیت ویژه آنها در دستگاه های مختلف حکومتی مینگریست.
اگر در سالهای اولیه پس از انقلاب کسانی که در رأس قدرت سیاسی قرار گرفتند خود را خدمت گذار مینامیدند، اینان بی شک طلبکاران قدرت بودند،نیروهایی که بهای خدمت خود را طلب میکردند؛ هر چند در جنگ فتحی به دست نیاورده بودند اما دعاوی فاتحان را داشتند . سهمی از قله های قدرت سیاسی را میخواستند که قبلأ تقسیم شده بود و پشت درهای بسته آن میکوبیدند . انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴راه ورود آنان را گشود، بخشهایی ازفرمانبران و بازی کنان صحنه های جنگ و کشتارهای دهه شصت و سرکوبگران مستقیم آزادیهای اجتماعی و سیاسی ، اکنون در قامت فرماندهان و بازی گران اصلی صحنه های قدرت سیاسی ظاهر شده بودند. اولین وظیفه آنها عقب راندن فرماندهان و سیاست گذاران سابق خود و تصاحب کانونهای قدرت کسانی بود که اکنون اصلاح طلب شده بودند.
در گذشته زمانی که دیگران در حال تقسیم قدرت بین خود بودند به اندازه کافی برای آرمانها جنگیده بودند ، بنابراین به راحتی بر سر هر چیز دروغ میگویند و فریب میدهند تا قدرت خود را حفظ نموده و یا قدرت بیشتری به دست آورند، از فریب جوانان بر سر آزادیهای اجتماعی و فردی و نوع پوشش آنان آغاز میکنند و با تطمیع توده های زحمتکش شهری و روستایی به طرق مختلف و همچنین یارانه های نقدی که همواره سعی میکنند با فریب توده ها بود و نبود آنرا با بود و نبود خود پیوند بزنند، وازیک سیاست کلان اقتصادی بهره برداری پوپولیستی سیاسی نمایند. و با مکتب ایرانی ، مفاخرتاریخی و ملی ایرانیان را به بازی می گیرند.
. قدرت طلبی آنان با حذف اصلاح طلبان آغاز شد اما هرگز پایان آن نبود.
نقطه اشتراک عملی وحدت کلیه محافظه کاران ، سرکوب مخالفین و دشمنان مشترک است به همین جهت با وجود وحدت اصولی ، بیشترین جدال داخلی را از خود بروز داده اند، زیراهمواره این اختلاف بین آنان وجود دارد که چگونه از آن اصول در جهت منافع خود استفاده کنند.
منازعه آنان بر سر تجدید تقسیم قدرت است
نه ماهیت قدرت که اصلاح طلبان خواستار اصلاح آن بودند. آنها وقتی به برخورد با منافع نامشروع دیگران می پردازند درواقع می خواهند مشروعیت آن منافع را برای خود به دست آورند.
در نتیجه یا تهدید به افشاء گیری میکنند و یا در مقاطعی که اختلافات بالا گرفته از نیروهای رده بالای سپاه که ارتباط قدیمی تر و نزدیکتری با کانونهای قدرت ، روحانیت و رهبری دارند، به عنوان برادران قاچاقچی نام برده و به افشاء گری در مورد اسکله های غیر قانونی سپاه در مبادی ورودی کالا دست میزنند و دیگری نیز در عملی تلافی جویانه به افشاءدر مورد تصاحب بخش بزرگی از زمینهای منابع ملی ، انحصار وارد ات میوه از جانب اطرافیان دولت ، اختلاس معاون اول رئیس جمهور، و اختلاس سه هزار میلیارد تومانی میپردازد. هر چند که همواره سعی میشود قضایأ زیاد “کش”
نیاید زیرا ادامه آن اولا ممکن است موجب دخالت اعتراضی توده های مردم در میانه این فساد عظیم حکومتی شده و کنترل حوادث از دست آنها خارج شود و ثانیأ از بازتابهای بین المللی آن هراسانند.
ابعاد ایدئولوژیک برخورد محافظه کاران سنتی که ارتباط قدیمی تر و نزدیکتری با رهبری و روحانیت دارند، با محافظه کاران جدید که از آن به عنوان جریان انحرافی نام میبرند، عمدتأ حنبه تبلیغی داشته ؛ تا هم به لحاظ اجتماعی و هم نزد نیروهای بسیج و بدنه سپاه و حاکمیت ، آزمندی موجود در منازعات قدرت را پنهان داشته و بار ایدئولوژیک به آن بدهند و به این طریق آنان را هر چه راحت تر از کانونهای قدرت عقب رانند؛ بنابر این سهم و نقش در قدرت الویت تعیین کننده در منازعات محافظه کاران میباشد و مواردی همچون مکتب ایرانی بی رمق آنها، صرفأ در خدمت آن میباشد . یک روز از آن به عنوان ابزار تحمیق توده ها استفاده میکنند و روز دیگر موضوع جدال خود قرار میدهند ؛ و اشکال سیاسی مختلف بروز آن را باید در ماهیت فریبکارانه آن جستجو کرد، که به نوبه خود به علت وجودی محافظه کاران جدید و یا جریان موسوم به انحراقی باز میگردد،و آن مشخصات ویژه ای است که آنها را از جنبش توده ها متمایز میکند؛ در صورتی که علت وجودی اصلاح طلبان حکومتی در بیان اشتراکاتی بود که با مطا لبات سیاسی عمومی جنبش توده ای برقرار کرده بودند . بنابر این مکتب ایرانی صرفأ بیان عوام فریبانه جاه طلبی دسته بندی های مختلف درون قدرت سیاسی میباشد.
در این میان ولی فقیه و یا رهبری نطام سیاسی با گشودن درهای قوه مجریه به روی محافظه کاران جدید وآزادکردن نیروهای به جا مانده در پشت آن جهت بیرون راندن اصلاح طلبان از حکومت ،که به استفاده و ورود برخی از افراد سپاه در حاکمیت انجامید به معنای میلیتاریزه شدن قدرت نمیباشد زیرا چنین درکی ،تحولات موجود در ساختار و مناسبات قدرت سیاسی را بیان نمیکند؛بلکه صرفأ ناشی از سیاستی است که سعی داشته با فرقه گرایی در قدرت ،جامعه را به دهه اول انقلاب واصول گرایی متحجرآن برگرداند.برای روشن شدن ماهیت موضوع آنرا نمیتوان صرفأ با اعمال سیاست های سرکوبگرانه حاکمیت توضیح داد، هر چند که چنین رویکردی را در پیش داشته است . بلکه علت آنرا باید در شرایط تاریخی حاکم بر جامعه جستجو نمود. برای روشن شدن مطلب به مقایسه دو دوره از حاکمیت حمهوری اسلامی میپردازیم.
در سالهای اولیه پس از انقلاب، هنگامی که حاکمیت در حال عقب راندن رقبای لیبرال از کانونهای قدرت و در هم شکستن و نابودی مخالقین خود بود، این عمل را با اتکا به پایه اجتماعی توده ای متوهم خود، یعنی نیروهای برآمده در جریان انقلاب انجام داد؛ و نظام سیاسی حاکم بر جامعه نتیجه انطباق و پیوند تاریخی با حرکت آن نیروهای اجتماعی بوده است ، که به لحاظ شعور سیاسی در آن سطح از رشد قرار داشته اند . پدیده ای که در ماهیت خود صرفأ به نوعی دیکتاتوری منتهی گردید.اما در وضعیت موجود، رهبری نظام سعی دارد، نیروهای اجتماعی برآمده از تکامل تاریخی جامعه را که در شرایط مختلف به صورت جنبش های اعتراضی توده ای خود را آشکار نموده ، محدود در چارچوب های سیاسی مورد نظر خود نماید؛ که هیچگونه مشخصات ویژه ای که بازتاب مشترکات حاکمیت با جنبش توده ای باشد ، پوشش نداده و القاء نمیکند.هرچند که نتیجه هر دو دوره حاکمیت جمهوری اسلامی شکل بخشیدن به دیکتاتوری و سرکوب در قدرت سیاسی میباشد؛ اما اولی نتیجه و برآیند مشترکات حاکمیت و عمل ناآگاهانه نیروهای اجتماعی بوده است و دومی جدایی از نیروهای اجتماعی موجود و سرکوب عمل آگاهانه آنها میباشد که نوعی بحران ساختاری را در ماهیت قدرت حاکمه ایجاد کرده است.
همچنین جدال موجود بین محافظه کاران، در بین زیر مجموعه رهبری و نه در مقابل آن انجام میگیرد؛ و بسیاری از منازعات امروز ریشه در اختلافات گذشته داشته و امری خلق الساعه نبوده است و تبدیل اختلافات به رویارویی در قدرت، نتیجه سرکوب و فروکش نمودن جنبش های توده ای و حذف اصلاح طلبان میباشد که این فرصت را در اختیار آنها گذاشته است.
آن پدیده ای که محافظه کاران سنتی به عنوان جریان انحرافی نام میبرند، رهبری نظام آن را جریان اشتباهی میداند؛ اشتباهاتی در درون نظام که ابعاد ایدئولوژیک مطروحه و منتسب به آن رااز ناحیه محافظه کاران سنتی باور ندارد و آنرا حاشیه پردازی میداند؛ که به نوبه خود باعث حواشی دیگری همچون برخوردها و رفتارهای غیر اخلاقی رئیس جمهور در صحن علنی مجلس میگردد. در موضوعاتی همچون عزل و نصب وزیر اطلاعات ، این جریان محافظه کاری جدید نیست که در مقابل رهبری قرار میگیرد بلکه رهبری در مقابل آن قرار میگیرد زیرا این رهبری است که در حدود اختیارات رئیس قوه مجریه دخالت میکند و به عنوان یک مصلح و میانجی واز موضع قدرت ، عمل میکند. تا تعادل لازم را بین زیر مجموعه های خود برقرار نماید. هرچند که این کار باعث ناخشنودی رئیس قوه مجریه و دخالت در حدود اختیارات وی است ؛ اما در عین حال ناشی از تناقضات ذاتی جمهوری فقاهتی مطلقه و خصلت وجودی و نتیحه منطقی و غیر ارادی حکومتهای خودکامه میباشد که باعث میکرددازهمان ابزارهایی که بر علیه توده های تحت فرمان خود استفاده میکنند در منازعات داخلی نیز استفاده شود. و آن نیز بر علیه یکی اعمال زورعریان و علیه دیگری اعمال زورپنهان ،در روابط پدر سالارانه میباشد؛ که در ماهیت خود یکی و در شکل تغییر میکند.
رهبری با توجه به اشتباهات و جاه طلبی لجام گسیخته محافظه کاران جدید که همواره موقعیت اطرافیان و نزدیکان وی را تهدید میکنند، در یک امر اساسی به اشتراک نظر با محافظه کاران سنتی رسیده است؛ او خواستار عقب راندن و نه بیرون راندن آنها از کانونهای قدرت سیاسی میباشد، تا در عین حال نتیجه موفقیتهای آنان را خود تصاحب کنند ؛ نتایحی همچون بیرون راندن اصلاح طلبان از قدرت ، پیشبرد انرژی هسته ای ، سرکوب آزادیهای سیاسی و اجتماعی و اجرای طرح حذف یارانه ها و مورد آخر نیز دو برابر نمودن قیمت ارزاز جانب دولت میباشد ؛ اقداماتی که خود به تنهایی توانایی انجام آن را نداشته و در عین حال از آنها به عنوان سپر بلای ناشی از اقدامات فوق در شرایط بحرانی استفاده نمایند، سیاستی که از هم اکنون نیز با توجه به رویکردهای متفاوت رفتار محافظه کاران سنتی قابل مشاهده میباشد.
هنگامی که نمایندگان مجلس در هیبت قوه مقننه با طرح سئوال از رئیس جمهور ظاهر میشوند او نیز به عنوان تجسم قوه مجریه در مقابل آنها میایستد؛ و قدرت این ایستادگی در مقابل قوه مقننه نه از شخصیت ؛
خصائل و قدرت فردی آن ، بلکه ناشی از توافقات پنهانی و حمایت پشت پرده رهبری میباشد و این. وضعیت محصول ساختار سیاسی حکومتی است که نه تنها مجلس در رأس امور نیست بلکه به خاطر موقعیت آن که از نظارت استصوابی و انتصابی زیر مجموعه رهبری گذار میکند، میباشد . و در این شرایط تنها این رهبری است که در رأس امور قرار دارد و با تقسیم قدرت در شرایط مختلف بین ارکان مختلف حاکمیت، تعادل موجود را میان آنها برقرار میکند. حال آنکه موفقیت تدبیر ولی فقیه در برقراری و ایجاد تعادل بین زیر مجموعه خود چقدر و چگونه خواهد بود نمیتوان از هم اکنون آن را پیش بینی نمود زیرا بسیاری از اعمال ارادی رهبری نظام به جهت وجود بحرانهای اجتماعی، وسیاسی در ساختار قدرت، نتایجی غیرارادی را نیز به دنبال دارد.
.در این مورد میتوان از پاسخهای غیراخلاقی رئیس جمهور و به سخره گرفتن سئوالهای نمایندگان نام برد که به شخصیت ،خصائل فردی و خواستگاه طبقاتی و رویکرد اجتماعی آن برمیگردد تا در این خشم و کینه توده ای نسبت به حاکمیت وجهه اجتماعی به جنگ قدرت خود دهد.
ادبیات مورد استفاده او ادبیاتی نوظهور نبوده است، بلکه تا کنون با تکیه بر حاکمیت بر علیه نیروهای اجتماعی استفاده نموده است و اکنون بر علیه نیروهای رقیب در حاکمیت، میخواهد تکیه اجتماعی پیدا کند؛ تا در عین حال احساس سرخوردگی و سرکوب و خلاء سیاسی حاکم برجامعه را با وجود خود پر کنند و به آن نشاط و سرزندگی سیاسی دهند !؟ و آنرا موضوع محافل سیاسی گردانند.
و در این همه تبلیغ و هیاهو بر سرانجام یک اتفاق تاریخی میان محاقظه کاران تنها چیزی که براستی فراموش میشود، خود ملت ؛ مطالبات وی و جنبش توده ای است که تبدیل به رویدادی فرعی میکردد؛ که به معنای تقلیل دادن شکاف و تضاد موجود بین توده های مردم از یکسو و حاکمیت از سوی دیگر به عرصه درگیری های درون جناحی میباشد.
در حقیقت احمدی نژاد صحنه گردان حاکمیت نیست ، بلکه صرفأ یک بازیگر در معادلات سیاسی قدرت میباشد و بر اثر اتفاقی تاریخی نقش اول نیز به او رسیده است . نقشی که به راستی آن را به خوبی بازی میکند، به طوری که بین فریب ،خیال و واقعیت و شوخی و جدی بیننده را بین زمین و آسمان نگاه میداردو موضوعی برای ماهها سرگرمی به دست میدهد؛ در نتیجه از ملت تماشاچیانی منفعل ساخته میشود که همواره باید در انتظار نتایجی باشند که کدام یک از متحدین سرکوبگر، در غارت منابع و منافع ملت ایران در اولویت قرار خواهد گرفت.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دمکراتیک ایران
کاوه ۱۳۹۱/۱/۲۰
جدال محافظهکاران و نقش رهبری نظام حاکم (کاوه) فروردین ۹۱
یکشنبه, 11ام آبان, 1399
منبع این مطلب فیس بوک kave sahand
نویسنده مطلب: کاوهمطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.

هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.