” خوب و بد همه جا هست” جمله­ای کلیشه­ ای که همه شنیده ­ایم. طبیعی است که در یک جامعه، افراد با خصوصیات مختلف وجود دارند. اما این بدین معنی نیست که در یک جامعه یک رفتار مشخص دارای فراوانی آماری نیست. رفتار یک فرد، بر اساس تربیت خانواده صورت میپذیرد، اما فراوانی یک رفتار در یک جامعه معین، معلول جهت دهی سازمان یافته نهادهای آموزشی، رسانه­های جمعی، روشنفکران و نهادهای دولتی است. اینکه سیستم حکومتی که خود تا حدود زیادی نماینده طبقه حاکم در جامعه است، چه نوع بینشی را به توده مردم تزریق خواهد کرد، میتواند سرنوشت آن ملت و حتی سایر ملل را تعیین کند. سیستمی که برای منافع عده­ ای محدود از صاحبان قدرت و یا به دلیل نگرشهای ارتجاعی و راسیستی طبقه حاکم، جامعه را طوری تربیت میکنند که بجای فرهنگ همزیستی مسالمت آمیز با سایر ملل، آن ملت، کینه، نفرت و دشمنی با سایر ملل را وارد فرنگ خود میکنند، آن جامعه را خواسته یا ناخواسته در معرض نابودی قرار میدهند. این سیستمها با توسعه فرهنگ توسعه طلبی ارضی و ناسیونالیزم افراطی، مردمان آن جامعه را به بیراه ه­ای خوفناک رهنمون میشوند. ایده­ هایی مثل ارمنستان بزرگ، کردستان بزرگ و ایران بزرگ نمونه این نگرشهای توسعه طلبانه است. این نوع سیستمها با جعل تاریخ و یا بزرگ نمایی و اسطوره سازی افراطی و اشاعه شعارهای ناسیونالیستی، این توهم را نزد ملت خود به وجود آورده­اند که گویی تنها دلیل عدم توسعه این جامعه، همسایگان و ملل دیگر بوده است. این نوع سیستمها با این ترفند، علاوه بر شانه خالی کردن از مسئولیت خود در قبال عدم توسعه جامعه، با اشاعه این احساس کاذب، در پی بقای طبقه حاکم و استفاده ابزاری از مردم برای صاحبان قدرت است. البته در اینجا مقصود کتمان حقایق تاریخی نیست و یا عدم توجه به آن نیست بلکه بحث بر سر استفاده ابزاری از تاریخ و شانه خالی کردن از مسئولیت صاحبان قدرت است. در جوامع دموکراتیک و غربی هیچگاه مشکلات موجود در جامعه را با رخدادهای تاریخی توجیه نمیکنند. در اروپا با وجود صدها سال جنگ و کشمکش بین کشورهای مختلف و حتی دو جنگ جهانی که ده­ها میلیون نفر قربانی گرفت، به جای فرهنگ تنفر از همسایه، فرهنگ زندگی مسالمت آمیز و روابط برد-برد توسعه پیدا کرد و موتور محرکه­ای شد برای رشد رفاه و امنیت پایدار.

طبیعتا اولویت بخشی به توسعه طلبی ارضی به جای توسعه اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در یک جامعه، خود گویای نفع اقلیتی خاص به بهای قربانی شدن اکثریت مردم است. در چنین جوامعی است که میتوان شنید ” چی بودیم، چی شدیم”، بدون آنکه به پشت پرده این اسطوره سازیها و ظلمهای ادعایی که توسط ملل دیگر و همسایگان صورت گرفته است، آگاهی داشته باشد. در چنین جوامعی، ملل دیگر یکسره غارتگر، مهاجم و ددمنش بوده و حق خوریها و ظلمهای فراوانی را تحمیل کرده­اند و همه خوبیها، علوم، هنر و فلسفه نزد ملت خودی بوده است. این حس حقارت و خرد شدگی در یک جامعه، باعث شکل گیری حس انتقام و عمل متقابل شده و سبب میشود تا نوعی خشم درونی بر علیه ملل دیگر در غالب افراد آن جامعه شکل گیرد که نمود آنرا میتوان در بیرحمی­ های موجود در جنگها دید که چگونه حتی به کودکان معصوم هم رحم نمیکنند. چنین ذهنیتی است که باعث میشود یک جامعه نتواند واقعیات موجود را به شکل عملی، تجزیه و تحلیل نموده و بجای گذشته به آینده فکر کند. این جامعه نوعی، لحظه­ای به فکر سیستم حاکمه موجود نبوده و مدام به فکر ساخت همان گذشته اسطوره ه­ای خود و انتقام از دشمنانی است که او را به این روز سیاه نشانده ­اند.

این ذهنیت و فرهنگ باعث میشود تا غالب اشخاص یک جامعه بدون کوچکترین عذاب وجدانی فجایعی مانند خوجالی را رقم بزنند و پزشکانی مثل زوری بالایان با افتخار در کتاب خود، کندن پوست کودکان و لذت بردن از آن را تشریح کنند. صدها هزار نفر را از خانه خود آواره کرده و به راحتی و بدون ذره­ای احساس گناه در خانه­های آنها ساکن شوند. چراکه به آنها گفته شده، عامل وضع فعلی ارمنستان، همسایه است نه صاحبان قدرت و ثروت. مگر میشود شخصی بدون تنفر تاریخی از یک ملت و آگاهی از ریشه ­های حقیقی مشکلات اقتصادی و اجتماعی جامعه خود، به راحتی سر کودک را جلوی چشم مادر از تنش جدا کرده و با آن مادر کودک را کتک بزند؟ همه چیزی که باعث میشود اشخاص حاضر باشند تا اینگونه بیرحمانه جنایت کنند، همان توسعه فرهنگ انتقام جویی و ساخت گذشته ­ای اسطوره ­ای است که همسایگان باعث نابودیش شده­ اند. آیا راهکاری هوشمندانه تر از توجیه عدم توسعه و فقر و انداختن بار مسئولیت به گذشتگان و همسایگان سراغ دارید؟ ایده ایجاد ارمنستان بزرگ توسط دیاسپورای ارمنی صاحب قدرت و ثروت، دقیقا با همین شیوه، ملت ارمنستان را به لبه پرتگاه برده است. اگر به ملتی مدام گفته شود که توسط همسایگان خود مورد تحقیر و ظلم واقع شده، طبیعتا این جامعه مدام احساس تحقیر و شرمساری و مظلومیت خواهد داشت و در پی انتقام از عامل تمام بدبختیهای خود خواهد بود. اما هزینه این فرهنگ غالب را نه دیاسپورای ارمنی صاحب قدرت، بلکه ملت ارمنستان پرداخت خواهند کرد. چراکه کشته شدگان در جنگ قره باغ همان ملت ارمنستان هستند نه اعضای دیاسپورای ارمنی که حاضر به زندگی در ارمنستان نیستند. ایده ارمنستان بزرگ که با تصرف بخش بزرگی از خاک تمامی کشورهای همسایه محقق خواهد شد، طبیعتا غیر معقول و فکری بیهوده است. اما این ذهنیتی را میسازد که ملت ارمنستان حاضر باشند برای تداوم اشغالگری و منافع صاحبان قدرت، جان خود را برای صاحبان قدرت قربانی کنند.  تا زمانی که ذهنیت تحقیر و مظلوم واقع شدن، دشمنی با همسایه و گذشته طلایی و اسطوره ­ای وجود داشته باشد، نه از توسعه خبری خواهد بود و نه آن ملت میتواند رنگ آرامش  به خود ببیند. تا زمانی که صاحبان قدرت بتوانند این تفکر و فرهنگ را در جامعه حاکم کنند و ملتها به جای مطالبه گری از سیستم حکومتی، در جستجوی دشمن خارجی و سیر در گذشته به اصطلاح طلایی خود باشند، همواره آن ملت، قربانی افراطی­گری ها و ایده­ های توسعه طلبانه صاحبان قدرت خواهند شد.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)