وقتی اصلاحات تزاری روسیه شکست خورد و نتیجه اصلاحات ظهور یک طبقه نورسیده‎ی فاسد شد، امید و انگیزه برای کار و تولید در جامعه روسیه از بین رفت. رشوه و قمار دو خصلت بارز طبقه متوسط شهری و زمین داران روسی شد و نهیلیسم ویژگی بسیاری از روشنفکران. رمان «نفوس مرده» نیکلای گوگول و «جن زدگان» داستایوفسکی توصیفی است از روسیه آن دوران.

گسترش فساد و نا امیدی از اصلاحات حکومتی باعث شد اسلاویست‎ها -که برای تغییر بیشتر تکیه به میراث فرهنگی و سنت های کهن روسی داشتند-در مقابل غرب‌گراها سپر انداختند و غرب گرایان بعد از چندین دهه فاتح این جدال گفتمانی شدند. در غیاب جنبش ها و نیروهای عینی اسلاویست در عرصه سیاست روسیه، غرب‎گرایان با روحیه رمانتیک و آرمان شهری مسیحیان ارتدوکس روسی به سرعت گره خوردند و پیکره اجتماعی عجیبی از دل جامعه روسیه سر برآورد، عقل انقلابی مدرن با روح کهن روسی، لویاتان سرکشی به جهان عرضه کرد که علی رغم خشونت عریان اش الگوی مطلوب ملل بسیاری گشت. سالها زمان سپری شد تا آشکار شود این لویاتان سرکش، ثمره معیوب فرشگردی است که استبداد تزاریسم کهن را تنها در قالب حزب کمونیسم جدیدی دوباره باز‎آفریده.

انقلاب برای موفقیت همیشه نیاز به روحی انقلابی دارد که از دل داشته های فرهنگی پیشین ظهور می کند،گرچه انقلاب عقل مدرن دارد ولی در کالبد سنت و فرهنگ های کهنه است که می تواند جان بگیرد. آرمان و عقل مدرن ایرانی نیز در دو انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ از این کالبد کهن تغذیه کرد و نتیجه آن شد که یکی از قدیمی ترین نهادهای ایرانی، یعنی نهاد روحانیت در کالبد دولتی مدرن جان دوباره‌ای بگیرد و قدرت سیاسی را تصاحب کند.

سلطنت طلبان اما تلاش دارند بار دیگر آرمان عقل مدرن را در کالبد نهاد کهن سلطنت، به شکل انقلابی احیا کنند و امروز این جدال کهن الگوهای ایرانی یعنی سلطنت و روحانیت، چنان در حال تغذیه و به تملک ‎درآوردن میراث‎هاست که ناگزیر نیروهای دموکراسی خواه را مجاب کرده در کالبدی دیگر خانه گزینند، کالبدی مدرن ولی کم جان، بدون روحی به ارث رسیده از گذشته ای دور.

باز اندیشی در مفهوم سیاست، جامعه مدنی، سلطه، تبعیض و بسیاری از کلید‎واژه های مدرن نشانه ای ست از فهم ضرورت استقرار و تحکیم باورهای مشترک جمعی جدید برای ساخت آینده ای روشن؛ اگرچه نمی توان و نباید از گذشته تماما گسست، ولی می توان بین رویکرد معطوف به گذشته دور و نزدیک تفاوت قائل شد. گذشته در نظر نیروهای دموکراسی خواه امروز، چندان معطوف به گذشته ای دور نیست و به‎عنوان مثال برای بازشناسی هویت خود همچون نیروهای انقلابی ۵۷ تکیه بر بازخوانی و باز‎تعریف قیام عاشورا دیگر ندارند.

تکیه گاه نیروهای دموکراسی خواه امروز بیش از پیش، پرسش از اکنونیت است و چگونگی خروج از وضع فعلی، نه چگونگی بازگشت به عصری شکوهمند. دشواری مسئله دموکراسی خواهان امروز و تمایز‎شان با دو جریان دولت-محور روحانیت در قدرت و سلطنت طلبان جویای قدرت، دقیقا بر سر همین تکیه گاه هاست. پاسخ به پرسش از اکنونیت، مستلزم احیا فضای است که در آن همه نیروهای موجود، بازشناسی و به‎ رسمیت شناخته شوند،همه مطرودین امکان سخن بیایند و به‎روی همه حفره های تاریک نور افکنده شود تا «اکنونیت» بر ما شناخته شود.

«سنت» های فکری فلسفی امروز بازخوانی می شوند نه برای برساختن هویت، بلکه برای شناخت ریشه های سلطه، تبعیض و خشونت در آنها. به مدد رویکردهای انتقادی عصر جدید دیگر گذشته نیز در انحصار بازنمایی های سنت از آن نیست و این رویکردی است که توان پالایش زبان و گفتمان ها را در جامعه مدنی قوت بخشیده است.

خواندن کتاب رستگاری در خیابان از این جهت برای ما ضرورت می یابد که متنی است که ما را فرا می خواند تا سیاست را به مدد تجربه ارزشمند جنبش سبز به صورت انضمامی دوباره باز شناسیم و درهیاهوی این کهن الگوها و پدران اقتدارگرا سپرنیاندازیم. در شرایطی که اقتدار‎گرایان در پوزیسیون و اپوزیسیون به مدد پول و رسانه به دنبال حذف و طرد گروه های دیگر هستند تا بتوانند در قامت یگانه منجی جلوه کنند، بازخوانی تجربه جنبش سبز فرصتی است برای احیا یک اخلاق مدنی و حفظ همبستگی اجتماعی برای خلق امکان های سیاسی جدید.

کتاب می کوشد با انضمامی کردن معنا ها از خلال مواجه با این رخداد و بازتعریف سیاست،شگردهای اقتدارگرایان در مواجهه غیر سیاسی با سیاست را آشکار کند و مردم را از خطر تبدیل شدن به یک شبه دولت برهاند تا آلترناتیو وضع موجود را دراحقاق حقوق عموی جامعه و آن چیزی که، برآینده افکارعمومی است بجویند، نه در شخص و جریان سیاسی خاصی.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)