سخنی در باب جهت گیری نظری داشتن
در اکثر فضاهای آکادمیک کشور به طور سنتی مناقشات پارادایمی و موضعگیری های تئوریک افراد از روششناسی پژوهش جدا شده و در ساحت فلسفه دنبال میشود.این امر موجب شده تا جمع کثیری از محققان و دانشجویان در «علوم انسانی» قادر به ادراک روابط میان مواضع پارادایمی با بینشها و روشهای مبتنی بر آن نباشند.لذا تحقیق در علوم انسانی به طور معمول در قالب طرحها و فنون مورد نظر در پژوهشهای اجتماعی و رفتاری شناخته شده و هیچ نسبتی میان محقق و مبانی فکری و فلسفی آن روش (روش های معمول و مورد استفاده) برقرار نیست. به گونه ای که تصور میشود تضاد روشهای کمی و کیفی و در سالهای اخیر همگرایی نسبی آنها در روشهای ترکیبی تنها در سطح همین روش های معمول گردآوری و تحلیل دادههاست. پژوهشهای موجود و روش های متعارف آن غالبا با غفلت از منطق پارادایمی به ترکیبهای نظری و حتی یافتههای ضد و نقیض و انتخاب یک پارادایم یا چشم انداز نظری پرداخته اند. راه دیگر نیز که در سالهای اخیر پی گرفته شده انتخاب موضعی التقاطی بوده که بر اساس آن قطعات و تکههای رهیافتهای گوناگون به شیوههای مختلف و گاه متضاد با هم ترکیب شدهاند. هر چند این موضع در گذشته معمول بوده اکنون اما دیگر قابل اتکا نیست. در علوم انسانی معاصر ترکیب و تلفیق میان رویکردها و روشها با تکیه بر بنیان های فلسفی پراگماتیسم صورت میگیرد. این موضع سعی کرده تا با ترکیب ابعاد فلسفی و روش شناختی پارادایمهای مسلط راهی میانه را برای حل تقابلهای روشی و نظری بگشاید که به تحقیق با روشهای ترکیبی معروف شده است.
بنا به تعریف کوهن در کتاب «ساختار انقلاب های علمی» پارادایم به چهار معنا به کار رفته است. این چهار تعریف عبارتند از : پارادایم به مثابهی جهان بینی، پارادایم به معنای موضع معرفت شناختی، پارادایم به معنای باورداشت های مشترک در یک حوزه پژوهشی و پارادایم به مثابه نمونه های مدل باید گفت از میان این چهار تعریف از پارادایم، در نظر گرفتن آن به معنای جهان بینی،وسیع ترین تعریف را شکل میدهد چرا که شامل: باورها،ارزشها، اخلاق، روش ها و … است. پارادایم بیان گر جهان بینی است که برای فرد معتقد به آن ماهیت جهان،جایگاه فرد در آن، دامنه روابط ممکن با آن، و بخش های آن نظیر کیهان شناسی ها و الهیات ها را تعریف میکند.(بایبر و لوی،۲۰۰۴). به طور کلی هیچ شیوه ای وجود ندارد که از طریق آن حقانیت غایی یک پارادایم را تایید کنیم که اگر وجود داشت در سده های پیش از این مساله به طور کلی حل شده بود. پارادایم را در تعریفی دیگر به عنوان یک چهارچوب سامان بخش در نظریه و تحقیق به حساب می آورند.که در این تعریف پارادایم در برگیرندهی فرضهای بنیادی،مسائل کلیدی، رویه های کیفیت تحقیق و روش های دستیابی به پاسخ است. همچنین پارادایم تحقیق برای محقق مشخص می کند که به دنبال چه چیزی است و در داخل و خارج از محدودههای بررسی آن پارادایم چه چیزی رخ میدهد؟
در ادامه باید اشاره کرد که اصول بنیادی که بر مبنای آن پارادایم پژوهش تعریف میشود و پاسخ های داده شده به طور کلی حول سه پرسش بنیادی در چرخش است. ۱- پرسش هستی شناسانه: شکل و ماهیت واقعیت چیست؟ و چه چیزی وجود دارد که می توان در مورد آن شناخت حاصل کرد؟ ۲- پرسش معرفت شناختی: ماهیت رابطه بین سوژه و ابژه یا شناسا و شناخته چیست؟پاسخ به این پرسش تحت تاثیر پاسخ به پرسش هستی شناختی است و هر رابطهای نمی تواند مورد تامل قرار گیرد. ۳- پرسش های روش شناختی: پژوهشگر چطور میتواند به یافتن و شناسایی پدیدههایی بپردازد که باور دارد می توانند شناخته شوند؟ پاسخ به این پرسش نیز با ارجاع به پاسخ های داده شده به دو پرسش نخست امکان پذیر است. به این ترتیب محقق باید در نظر داشته باشد که هر سوال، موضوع یا تحقیق باید از نظر مواضع سه گانه ی معرفت شناختی، هستی شناختی و روش شناختی دارای انسجام ، هماهنگی و همگرایی باشد چرا که در غیر این صورت تحقیق یا سوال وی با اختلال پارادایمی روبرو شده و نمیتواند به نتایج معتبری دست یابد. و در حالت کلی می توان گفت غیرعلمی است. فضای روان شناسی در ایران از سالهای پیش از انقلاب که با تلاشهای اساتید بزرگ این حوزه از جمله دکتر شاملو، دکتر منصور، دکتر ثنایی ذاکر، دکتر فرزاد، هومن، کیامنش، براهنی، شهرآرای و دیگران رونق یافت. تحت تاثیر متدهای پژوهشی کمی بوده است. پارادایم مسلط بر این رویکرد ، پراگماتیسم بوده و به طور معمول از تکنیک هایی که کمابیش با آنها آشنایی داریم استفاده میکند. در اینجا قصد ما نقد این روش ها نیست. و قرار نوشتار حاضر نیز بر بررسی فلسفی این رویکردها نیست. نکته حائز اهمیت اما این است که بسیاری از پژوهشگران در ایران چنان که شرح آن رفت، از ارتباط روش شناسی پژوهش خود با مبانی فکری و فلسفی آن آگاهی ندارند. این اتفاق تحت تاثیر چند عامل بوده، سازوکارهای آموزشی و سیستم تدریس روش شناسی در کشور و دانشگاه های ایران، بی علاقگی اساتید روش شناسی به رویکردهای دیگر، جدایی سنتی میان نظریه و روش که باعث شده تا در فضای پژوهشی روان شناسی در ایران تمام تلاش ها در حوزه روش بوده و به نظریه ارجی داده نشود. بررسی مختصر نگارنده مشخص می کند که تقریبا ۹۰ نشریات علمی – پژوهشی در ایران هیچ گونه جهت گیری پارادایمی خاصی نداشته و به هیچ عنوان در این مورد حساسیتی به خرج نمیدهند. با ذکر یک مثال به بررسی دقیق تر موضوع پرداخته میشود. تصور کنید به عنوان درمانگر روان شناسی مشغول به کار هستید و مراجع شما با مسالهی افسردگی روبروی شما نشسته است و برای شما توضیح می دهد که از چه زمانی افسرده شده و …. پس از شرح ماوقع درمانگر تلاش میکند تا با یک جهت گیری خاص به بررسی موضوع بپردازد. در این لحظه چند انتخاب پیش روی شماست: می توانید بر اساس هر یک از پروتکل هایی که مناسب تر میدانید به ادامه جلسات بپردازید. اما سوال اینجاست که آیا شما به عنوان درمانگر به پارادایمهای موجود در پس هر یک از پروتکل ها نیز آگاهی دارید؟ آیا زمانی که از رفتاردرمانی دیالکتیکی استفاده میکنید آگاهید که رفتارگرایی چگونه جهان بینی است؟ پرسش های سه گانه پیش گفته را از منظر رفتارگرایی میتوانید پاسخ دهید؟ در اینجا شما به عنوان تکنسین روان شناسی و مشاوره مطرح هستید نه متخصص علوم انسانی و تلاشهای شما به هر میزان که منسجم باشد اما آگاهانه نیست.
به طور کلی ساز و کار آکادمی در ایران بخصوص در رشته های روان شناسی و مشاوره قائل به هیچ جهان بینی خاصی نبوده و فارغ التحصیلان دانشگاه های ما نیز همین گونه تنها به میانجی کسب مهارت در اجرای پروتکلهای مختلف به کار مشغول میشوند. در حوزه ی پژوهشی نیز اوضاع به مراتب از این آشفته تر است. نشریات هیچ گونه موضع گیری ندارند، اساتید و روش شناسان تنها به تاکید در پرسش سوم یعنی پرسش روش شناختی اکتفا میکنند و در دانشگاه ها هیچ گونه جهت گیری خاصی در رفتار و کردار اساتید مشاهده نمیشود. به همین سبب میتوان گفت که در روان شناسی ایران ما با یک اختلاط پارادایمی گسترده مواجهیم. جهت گیری های نظری خاص به هیچ عنوان مشاهده نشده و دانشجویان نیز دچار سردرگمی ناشی از این تنها به فکر کسب مدارک بیشتر و شرکت در سمینارها برای کسب رزومه هستند. رفتارگرایی، روان کاوی، شناخت گرایی، پردازش اطلاعات، رویکردهای وجود نگرانه هر کدام در پاسخ به سوال های سه گانه ی پیش گفته توضیحاتی دارند که نه تنها مغفول مانده که افرادی که خارج از فضای آکادمی به این پرسش ها می پردازند از طرف دانشگاهیان طرد میشوند. این مناقشات چه زمانی و به چه شکلی باید در فضای دانشگاهی جاری شده و جهت گیری های نظری در حوزه روان شناسی چه زمانی باید از صاحب کرسی های این رشته دیده شود؟
قاسم قاسمی اصل
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.