“انسانها تاریخ خود را می سازند ولی نه آن گونه که دلشان می خواهد،
یا در شرایطی که خود انتخاب کرده باشند،بلکه در شرایط داده شده ای
که میراث گذشته است وآنان خود به طور مستقیم با آن درگیرند.”
(هیجدهم برومر)
حرکت بر بستر یک جنبش سیاسی پیش از همه صحنه تغییرات است وهیچ اصل مطلق واز پیش تعیین شده ای برای آن وجود ندارد که خود را برآن اساس منطبق نموده و توضیح دهد وهنگامی رفتار سیاسی حاکم براین تغییرات ازمشروعیت وحقانیت برخوردارخواهد بود که اصول دموکراسی برآن حاکم بوده ومعیار سنجش آن قرار گیرد؛ به عبارت دیگر انتقادات مرتبط برآن به گونه ای نباشد که حذف قهری نیروی رقیب رابه ذهن متبادر نماید بلکه تنها از طریق نقد سیاسی، بستراجتماعی لازم را با تنویرافکارعمومی فراهم نماید. با توجه وتکیه برموارد فوق نظرات ابرازی در این نوشته را ارائه داده تا شاید با در نظر داشت آن با گام هایی روشنتربه جلو قدم برداریم و از تکرار تجربیات تلخی که بازنده آن همگان خواهیم بود جلوگیری نموده وچراغ راهنمایی برای آینده روشن فردا باشیم ؛ وبرای ترسیم و رسیدن به آن نیز یک جنبش سیاسی باید پیش ازهرچیز بتواند بیان و نقد درستی از موجودیت خود ارائه نماید؛ بنا براین نظرات ابرازی ودیدگاه حاضر تلاشی جهت وسعت نظردرشناخت جنبش سرنگونی طلبی ایران است ودرپایان این مردم هستند که تعیین کننده سرنوشت خود وتصمیم گیرنده نهایی خواهند بود؛ وبرای آنکه مردم بتوانند تصمیم منطقی نسبت به سرنوشت خود داشته باشند این وظیفه نیروی پیش آهنگ است که درک وتحلیل درستی ازشرایط سیاسی موجود و نیروهای شرکت کننده درآن ارائه نماید ؛ زیرا دردموکراتیک ترین کشورها مادامی که شناخت روشنی ازوضعیت و رویدادهای موجود نباشد همواره احتمال حرکت قهقرایی در جامعه به صورت یک جنبش پوپولیستی واپسگرا وجود دارد ؛ دراین ارتباط می توان از حاکمیت سیاسی برآمده از انقلاب ۵۷ نام برد و نمونه دورترآن پیدایش فاشیسم هیتلری در آلمان ونمونه بسیار نزدیک آن مسئله برگزیت وخروج بریتانیا از اتحادیه اروپا می باشد که بسترو زمینه های ذهنی آن ناشی ازعدم تشخیص شرایط از جانب نیروهای دموکرات وپیشرو در آن کشور بوده است که نتوانستند کارکردهای تحلیلی و تبلیغی به موقع و درستی را ارائه دهند زیرا برگزیت نقطه ای از احتضار بریتانیا ونیروهای برآمده از آن نمایندگان عقب ماندگی ونژادپرستی هستند . در چنین شرایطی برگزاری رفراندم برضد اصل خود عمل می کند وماهیت وجودی خود را به زیر سئوال می برد ؛ با این وجود درپیدایش شرایط ایجادی جدید انگشت اتهام متوجه رفراندم نیست بلکه متوجه آن احزب وسازمانهایی هست که با وجود داشتن تمامی امکانات وآزادیهای سیاسی و اجتماعی نتوانستند ملت خود را به درستی رهنمون گردند؛ حقیقت تلخی که امروزجنبش آزدی خواهی ایران از جانب سلطنت طلبان با آن مواجه است ونوعی ناتوانی وسستی در برخورد با آن از سوی دیگر نیروهای اپوزسیون دیده می شود.
اکنون جریان سیاسی سلطنت طلبی به دو شکل خود را نشان می دهد که به علت عمل پنهان کارانه ودوگانه رضا پهلوی در صحنه سیاسی ایران می باشد ؛ اوکه پس از کناره گیری از ریاست شورای ملی برای انتخابات آزاد به ظاهر بدون وابستگی گروهی ومستقلاً می خواهد به ایفاء نقش در صحنه سیاسی ایران بپردازد در واقع حوزه عمل سلطنت طلبان وخودرا به عنوان رهبر، نماینده ومظهر وجودی سلطنت طلبانه به دو گونه متفاوت ودرعین حال مکمل یکدیگر تقسیم نموده است ؛ از یکسو اودرظاهر و به صورت رسمی می تواند در عین حال که ازخود چهره ای دموکرات نشان می دهد سرنوشت سیاسی آینده مردم ایران را به انتخابات آزاد وبرگزاری رفرندوم واگذار نماید ؛ واز دیگرسو به صورت غیررسمی از طریق حامیان خود در رسانه های خارج از کشور وخصوصا به راه انداختن سایبری های سلطنت طلبانه درفضای مجازی با دشمنی، توهین واتهام زنی به دیگر جریانات سیاسی اپوزسیون، به تبلیغات سلطنت طلبانه پرداخته وآن را به عنوان تنها انتخاب ممکن قرار داده وبا مغا لطه وفرافکنی سعی در ایدئولوژی سازی از آن تحت عنوان “پهلویسم” دارند؛ که مفاهیم بسیار خطرناکی را با خود حمل کرده وآینده تیره وتاری را برای جنبش آزادی خواهی مردم ایران رقم می زند؛در چنین شرایطی رضا پهلوی بدون آنکه مسئولیتی ازجانب خود بپذیرد ودرمقابل آن پاسخگو باشد ازطریق عوامل وحامیان خود که به صورت بازوان غیر رسمی وپنهان اوعمل میکنند آنچه را که او آشکارا نمی تواند بگوید از زبان آنها بیان می شود ؛ با توجه به این وضعیت هر زمان می تواند خود را در ارتباط و یا بی ارتباط با آنها نشان دهد بدون آنکه بتوان اورامورد نقد سیستماتیک درنزد افکارعمومی قرارداد بنابراین عدم تشکیل یک گروه یا جریان سیاسی ازجانب رضا پهلوی که خود ریاست آن را به عهده داشته باشد کاملا عملی آگاهانه است زیرا با تشکیل چنین گروهی می توان به صورت روشن افکار وبرنامه های او را اشکارا مورد شناسایی قرار داد وآن را به نقد کشید تا مردم در انتخاب خود همچون انقلاب ۵۷ دچار درکی متوهمانه نگردند ؛ در نتیجه اولا بدون آنکه رسمیتی داشته ومسئولیت افکار ابرازی را پذیرفته واعتبار خود را خدشه دار نماید می توان از موقعیت های ایجادی وضعیت حاضر به سود خود استفاده و بهره برداری کرده ودیگران را به استبداد رای متهم نمود وثانیا خود را به عنوان یک فرد مستقل ودارای جایگاه سیاسی در قد وقواره رهبر جنبش سرنگونی طلبی اپوزسیون ایران مطرح نمود. در این میان با تشکیل جریان سیاسی فرشگرد که به گفته یکی از اعضای آن در”استراتژیهای کلان ازرهنمودهای ایشان استفاده می کند” که در واقع نوعی ریاست غیر رسمی را بر آن دارد و در بیانیه اعلامی خود از رضا پهلوی به عنوان عامل” اتحاد مخالفان” و”همبستگی ملی” نام می برد با توجه به مواضع کینه توزانه وتوهین آمیز آنها نسبت به دیکر نیروهای اپوزسیون روشن میشود نظرات فوق تا جایی برای آنها از اهمیت واعتبار برخوردار است که متضمن پذیرش رهبری رضا پهلوی ونظام پا دشاهی بوده ویا حداقل به بهانه اینکه مردم در آینده تصمیم گیرنده اصلی ونهایی هستند در مقابل آن رقبای سیاسی خود را وادار به سکوت برای تبلیغ جمهوری ویا دیگر اشکال سیاسی حکومت آینده کرده تا خود بدون هر گونه رقیبی “همبستگی ملی”را براساس سلطنت برپا دارند ؛ در صورتی که از هم اکنون همگان باید بدون آنکه اندیشه ونظری را از دید مردم پنهان نمایند آشکارا مطرح نموده تا آنها باشناخت درست نسبت به هر یک بتوانند درآینده تصمیم گیری نمایند . با توجه به مطالب فوق ، اینکه رضا پهلوی انتخاب بین پادشاهی وجمهوری را به پس از سرنگونی می سپارد صرفاً یک تعارف بی محتوا نسبت به دستیابی حریصانه سلطنت از دست رفته می باشد تا واقعیت نهفته در پشت افکار خود را که همانا قربانی نمودن تاریخ ومردم ایران در پیش پای مصالح و منافع خانوادگی وشخصی با عبارت پردازی های دموکراتیک عامه پسند پنهان نماید. بنا براین آنها هرگز نمی توانند برای آینده ایران نیروهایی قابل اعتماد باشند آنچه راکه سلطنت طلبان به عنوان پهلویسم سعی در اشاعه وتبلیغ آن دارند نگاهی عامیانه ، مبتذل وسطحی به تاریخ ایران وشبحی غبار آلود ازآن است که درون مایه آن دنیای تاریکی از گذشته ودورنمای آینده را ترسیم نموده و در پی دارد که نتایج حاصل ازآن عقب ماندگی سیاسی،اجتماعی وفرهنگی مردم ایران است . دراین هنگام سلطنت طلبی درمانی برای یک بیماری نیست بلکه همچون نتایج حاصل از انقلاب ۵۷ بیماری برآمده از بطن یک بیماری دیگرو یک هلاکت سیاسی و اجتماعی در مقابل وضعیت موجود است.
واما سلطنت طلبان چه می گویند؟چگونه می گویند؟ وچه اهدافی را ازبیان این گفته ها دنبال می کنند؟ وپیامدهای ناشی از آن عبارت ازچیست ؟آنها می خواهند جنبش پوپولیستی حاکم برانقلاب ۵۷ را به گونه ای دیگراحیا نمایند پوپولیسم آنها همچون حاکمیت دیکتاتوری مذهبی کنونی الزاما پاسخی ارتجاعی به مدرنیته نیست بلکه می تواند بربستر آن حرکت نماید ودر نتایج حاصله دریافتهای ارتجاعی را بر جامعه حاکم نماید؛ زیرا بستر ساز بسیاری از فجایع صورت گرفته پس از انقلاب باور یا عدم باور به انتخابات یا رفراندوم نبود بلکه تفکرات پوپولیستی متوهمانه حاکم بر جامعه و مردم بوده است که با حضور ونفوذ در مناسبات دموکراتیک آنها را درجهت سیاستهای پوپولیستی تغییر مسیرداده است . نیروی عمده اجتماعی پوپولیسم اتکا به فرودست ترین افراد جامعه ونیروی فکری ومعنوی آن سرخوردگان سیاسی کسانی که دچارفقرسیاسی وفرهنگی بوده که درعین حال می توانند از دیگر طبقات جامعه برخواسته باشند کسانی که درکی سطحی از پدیده های تاریخی داشته واز طریق دم دست ترین مبانی استدلالی استفاده نموده بدون آنکه عمقی در استدلال آنها وجود داشته باشد واساسا ، هم ، نسبت به آن بی توجه هستند ، هم، نمی خواهند به آن توجه ای شود.عامیانه بودن مبنای اصلی حرکت سیاسی واجتماعی پوپولیسم را تشکیل می دهد ؛ در چنین شرایطی عدم توجه به آن همچون یک بیماری مزمن وخطرناک می تواند بالندگی هر جنبش سیاسی واجتماعی را گرفته وبا فرو بردن آن دراغما به جای آن عمل کند؛ و هنگامی جامعه از حالت اغما خارج می شود که هزینه ها وصدمات بسیاری را تحمل نموده است و زمینه ها و بستر آن در هنگامی گسترش می یابد که جامعه همچون وضعیت کنونی با خطر فرو پاشی اخلاقی دست به گریبان است . درایران کانون اصلی آرمانی پوپولیسم سلطنت طلبانه بازگشت به گذشته است ؛ حال برای جامعیت بخشیدن به آن چگونه می اندیشند وعمل میکنند؟ آنها دلایل پیدایش انقلاب را درشرایط اقتصادی، سیاسی ، اجتماعی وفرهنگی دوران پهلوی جستجو نمی کنند بلکه علت آن را در ناسپاسی ملتی درمقابل پادشاه وولی نعمت خود می دانند وبا نشان دادن تصاویری از روزهای پایانی زندگی شاه واشک ریزی در هنگام خروج از کشورمی خواهند احساس ندامت وسرافکندگی در مردم ایجاد نمایند بدون آنکه توضیح دهند که پیدایش این وضعیت نتیجه اعمال خود او بوده است سرنوشت شاه به دست خود او نوشته شده بود ومردم تنها آن چیزی را که او نوشته بود برای او خواندند وبه آن عمل کردند ؛ پایانی تراژیک ، اندوهبار وعبرت انگیز که برای همیشه درحافظه تاریخی ملت ایران ثبت خواهد شد و به عنوان تجربه ای تلخ به یادگار خواهد ماند.
ویا برای توجیه وکسب اعتباربرای خود وتجدید واحیای سلطنت، به صورت فرصت طلبانه ای همواره سعی دارند با دستاویز قرار دادن صدمات ورنجهایی که توده های مختلف مردم متحمل گشته اند و با سوء استفاده از شرایط دشوار، دردناک و تجربه تلخی که درآن گرفتارآمده ازتمایلات احساسی مردم درمقابل وضعیت موجود بهره برداری نموده تا آنان را با نوعی ابتذال تاریخی به گذشته باز گردانند زیرا بازگشت به گذشته تکراری ناامید کننده از مبارز ات وتلاش ملت ایران برای دست یابی به اهداف وآرمانهای خود وکسب هویت مستقل است ؛ در نتیجه آنها تمامی تجربیات مبارزاتی پدران وگذشتگان را خوار شمرده و باطل اعلام می کنند و بیشرمانه آنان را افرادی نادان وحقیر وناسپاس معرفی کرده وبیان می کنند که باید کنار گذاشته شوند وبه این طریق یک شکاف و انقطاع تاریخی بین تجربیات مبارزاتی نسلهای گذشته ونسل جوان ایران ایجاد کرده و موجب جلوگیری در انتقال تجربیات گرانقدری به آنها می شوند که خون آزادیخواهان بسیاری درراه آن بر زمین ریخته است ؛ زیرا تاریخ آنها تاریخ وارونه وروایت و”پاسخ” حاکمان است واین نقطه آغاز زوال یک ملت است حقیقت تلخی که به گونه ای هراس انگیز و به صورت پنهان وآشکار در حال پیشروی می باشد واگر اهمیت آن را درک نکنیم وبه صورتی منطقی در مقابل آن نایستیم و برای نسل جوان ایران روشن نسازیم آینده تیره وتاری رقم خواهد خورد وهمگی در مقابل آن مسئولیم ؛ اگر ما گذشته خود را به درستی بشناسیم با مقایسه دونظام سلطنتی ومذهبی حاکم متوجه خواهیم شد که در کجا اقدامات درست یا نادرست انجام داده ایم درنتیجه می توانیم با درس گرفتن از آن آینده روشنی را برای خود بسازیم .عدم شناخت گذشته که سلطنت طلبان با روایتی پوپولیستی وعامیانه از تاریخ سعی درایجاد آن دارند جامعه را درآینده دچارخطاهایی خواهد کرد که هزینه های بسیار سنگینی را برای ملت رنجدیده ومغموم ایران پدید خواهد آورد . گذشته ؛ پایان وسرانجام آینده ما نیست که سلطنت طلبان سعی دارند با یک پرش ازتجربه تلخ چهل ساله مردم را به آن بازگردانند بلکه ما باید با درس آموزی از آن پلی برای گذار به آینده بسازیم . بازگشت به گذشته سیر قهقرایی جامعه ایران و چشم فرو بستن بر روی تمام تجربیاتی است که از زمان مشروطه تاکنون ملت ایران از مسیرآن عبورکرده وپشت سر گذاشته است.
نوع وماهیت برخورد سلطنت طلبان مملو از کینه توزی و دشمنی وفاقد هرگونه آموزش سازنده از تمام وقایع دردناکی است که مردم در طول یکصد سال گذشته تجربه نموده اند ؛ زیرا تاریخ انها به خون انسانهای بسیاری آلوده است که در مقابل استبداد حاکم برخواسته بودند و همواره با تحقیر مردم ، علت جنبش های مبارزاتی را فریب مردم و رهبرانی فریبکار میدانند وآن را در ظلم دستگاه حاکمه نمی جویند تا بتوانند خود را از هرگونه اتهامی مبرا نمایند. سلطنت طلبان چون سعی در به ابتذال کشاندن تاریخی مبارزات مردم ایران دارند حلقه بی حرمتی و توهین را به تمام جنبش های مبارزاتی گسترش می دهند وآنها را عامل بد بختی وخود را تنها امکان خوشبختی وبهشت موعود به مردم معرفی می کنند افکاری که در ذات آن چیزی به جز دیکتاتوری و سرکوب وجود ندارد . سلطنت طلبان به جهت روحیه قدرت طلبانه و اعتقادات انحصار طلبانه ومستبدانه خود با توهین خواستار حذف همگان تحت عنوان تجزیه طلب ، مجاهد ، کمونیست ومصدقی هستند حقیقتی که نشان می دهد که آنها هیچ چیز از گذشته نیاموخته اند وخواستار انجام دوری باطل هستند که سرنوشت اندوهباری را برای آینده رقم می زند . اما درس ما از گذشته وتصویر ما از آینده چه خواهد بود ؟ درحکومت آینده معیار ومبنای هر گونه ابراز عقیده دموکراسی خواهد بود نه تمایلات ایدئولوژیک گروهی وفردی وهمچون حاکمان گذشته ، شرایطی ایجاد نخواهد شد که مخالفین وفرزندان شجاع این ملت در مقابل استبداد حاکم بگویند هیچ راهی برای ابراز عقیده باقی نمانده وسلاح به دست گیرند . درحکومت آینده دیگر کسی را به جرم ملی ، مجاهد و کمونیست بودن به زندان نمی برند وزندگیشان را از آنها نخواهند گرفت. آنها بخشی از موجودیت سیاسی جامعه هستند زیرا همیشه انسانهای آزاده ای وجود خواهند داشت که برای منافع ملی به پا خیزند وتا موقعی که مذهب وجود دارد مجاهدتی پدید خواهد آمد ؛ اما محتوای آنها بسیار متفاوت ازآن چیزی می باشد که تاکنون شاهد بوده ایم ؛ کمونیستها جناح چپ سوسیال دموکراتها ی عدالت جو وسوسیال دموکراتها بخشی از حزب طبقه کارگراست ودیگر مجاهدت بر اساس مذهب نیست بلکه سازوکارهای دموکراسی و سکولاریسم مضمون آن را تشکیل می دهد وحکومت خود در مواقع بحرانی آنها را طرف مشورت قرار خواهد داد ودرد آنها رنج حاکمان خواهد بود.
آنها انفلاب را شورش می نامند تا مردم را تحقیرکنند و از بار مسئولیت اعمال و رفتارهای ظالمانه ای که نظام سلطنتی با اتخاذ و یا درپیش گرفتن آن موجب گردید تا یک ملت برای دست یابی به مطالبات خود دست به انقلاب زنند شانه خالی کنند و سعی میکنند از ملت ایران چهره ای منفور، ناشکر، مطیع و نادم بسازند که برعلیه ولی نعمت خود شورش کرده اند تا به موجودیت خود در مقابل پیدایش انقلاب مشروعیت بخشند؛ انقلاب ۵۷ به عنوان یک حقیقت تاریخی فارغ از نتایجی که به همراه داشته است یک انقلاب سیاسی با تمامی تعاریف ومشخصه های یک انقلاب بوده است چه آن را انکار یا باور کنیم . سلطنت طلبان با بیشرمانه ترین عبارات در تقسیم بندی مردم ، پا را بسیار فراتر از جمهوری اسلامی گذاشته و مردم را به شورشیان ۵۷ و پس از آن تقسیم می کنند ؛ چنین پوشش سیاسی و اجتماعی با ایجاد دودستگی در مردم حس بی اعتمادی ، کینه ودشمنی واتهام زنی را درمیان آنها دامن می زند که در آینده می تواند آبستن حوادث دردناکی برای ملت رنجدیده ایران باشد تا حضرات بتوانند با شکوه وعظمت به قدرت ازکف رفته دست یابند. تاریخ آنها تاریخی مخدوش ، مغرضانه و تحریف شده است وباید آن را جدی گرفت وازآن ترسید و برای آنکه مسئولیت هیچ یک از اعمال خود را نپذیرند واز زیربار آن شانه خالی کنند و خود را از هر گونه اتهامی مبرا نمایند با فرافکنی مردم را مجرم معرفی می کنند و همه گونه توهینی را نسبت به مردم روا می دارندآنها نمایندگان ظلمت و تاریکی هستند که سعی دارند قامت خود را با قبایی نورانی بپوشانند. بدون شک مردم هنگامی که انقلاب کردند هیچگونه چشم انداز روشنی نسبت به آینده نداشتند وفریب روحانیت حاکم را خوردند اما این مسئله به این معنا نبود که نسبت به شرایطی که درآن زندگی می کردند نیز شناخت نداشتند ؛سلطنت طلبان از انقلاب سفید که با اعمال فشار آمریکا صورت گرفت میگویند اما نمی گویند در نتیجه آن چه تعداد از روستائیان بی خانمان گردیدن ودر حاشیه شهرها ،زاغه ها وحلبی آبادها زندگی می کردند که امروز نسل جوان ایران تصوری نیز از آن ندارد وازدلار هفت تومانی می گویند اما نمی گویند سطح دستمزدها چه مقدار بوده است وبسیاری از مردم با امکانات رفاهی اندک وبا شکم گرسنه شب را سر برزمین می گذاشتند؛ امروز بخش زیادی از آن انسانها دیگرزنده نیستند تا با آن سادگی وصمیمیت به شرح زندگی ومصائب خود بپردازد.ازجشنهای دوهزاوپانصد ساله وشکوه وعظمت آن می گویند اما نمی گویند بسیاری از انسانهایی که آن را مشاهده می کرند در حسرت خریدن یک جفت چکمه پلاستیکی برای زمستان سرد فرزندانشان آه می کشیدند ونمی گویند که چگونه یک پاسبان می توانست ازمردم باج بگیرد وشاهانه به آنها زور بگوید با توجه به چنین وضعیتی وبا به رخ کشیدن زرق وبرق دربار سلطنتی وفساد حاکم برآن بود که گفته شد “وقتی که دختر رحمان با یک تب دو ساعته می میرد باید که دوست بداریم یاران باید یکی شویم باید که چون خزر بخروشیم”واز آن بزرگتر دیکتاتوری مطلقه شاه بود که هرگونه امکان شناخت سیاسی را نسبت به آینده ازمردم میگرفت؛ نتایج حاصل از انقلاب۵۷ میراث این شرایط در گذشته بود که مردم با آن درگیر شدند وآنها را در دامی که بر سر راهشان بوسیله روحانیت ونیروهای خارجی پهن شده بود گرفتارساخته است. سلطنت طلبان همانند جمهوری اسلامی تاریخ حاکمیت خود را وارونه می نویسند وجای ظالم ومظلوم را عوض می کنند تا بتوانند گذشته خود راتطهیر نمایند و در این ارتباط مردم ونیروهای برخواسته از دل ملت که شجاعترین وپاکترین فرزندان این ملت بودند وبه صورت دهها هزارنفری درمقابل دیکتاتوری مذهبی حاکم ایستادند وجان عزیزخودرا از دست دادند تااز حقوق حقه ملت خود دفاع نمایند متهمین درجه اول آن هستند؛ درنتیجه نه تنها هیچ نگاه انتقادی نسبت به رفتارهای سیاسی دیکتاتور منشانه رژیم گذشته ندارند بلکه با هر گونه انتقادی با شنیع ترین عبارات برخورد میکنند وتمام آن گذشته را به عنوان یک امتیاز وتکیه گاه سیاسی برای خود قرار می دهند. امروز سلطنت طلبی به عنوان بیان یک شکل سیاسی ازکشورداری عمل نمی کند بلکه به جهت گذشته سیاسی و وقایع وحوادث حاصل از آن به عنوان یک ایدئولوژی هراس انگیز عمل می کند که دربطن خود نیروهای واپسگرای بالقوه ای را پرورانده وازاعماق جامعه فرا می خواند تا ازآنها هم درمقابل رژیم دیکتاوری مذهبی کنونی دفاع نماید وهم دیگر نیروهای اپوزسیون وهر گونه نیروی روشنفکری وپیش آهنگان مستقل جامعه را سرکوب نماید؛ در نتیجه آنها توانایی اعمالی هم سنگ دیکتاتورترین رژیم های تاریخ را بالقوه داشته در خود پرورانده و به منصه ظهور خواهند رساند.بی جهت نیست که امروزاز عطوفت شاه می گویندوبا کراهت بارترین عبارات ضمن تائید جنایات صورت گرفته درگذشته حتی مبارزانی را که در دوران شاه در زندانها به قتل نرسیدند وبه دست جمهوری اسلامی کشته شدند با شادی از آن یاد می کنندومجازاتهای آن زمان را کافی ندانسته وخود جنایات جدیدی را کشف می کنند که باید در آن هنگام اعمال می شد.آنها از محکوم کردن انقلاب ۵۷ وانقلابیون آغاز می کنند وبا ادامه آن به توجیه کردن تمام جنایات صورت گرفته می رسندوبا این سیاست بدون آنکه هزینه ای متوجه آنان باشدونقشی ایفا نموده باشندتمامی مبارزاتی که فرزندان قهرمان این ملت بی دریغ وشجاعانه در زیر بار سیاهترین شکنجه های قرون وسطایی ایستادندو جان خود را از دست دادندنادیده می گیرند.
به راستی چه تعداد از طرفداران نظام پادشاهی پس از انقلاب در میدان مبارزه با نظام سیاسی حاکم به ایفا نقش پرداختند ویا جان خود را از دست دادند؟ آنهااشخاصی منافع طلب بودند که منافعشان بالاتر ازهرچیزی قرار داشت چه رسد به جانشان، در نتیجه همگی فرار را برماندن ترجیح دادند وکسانی که کشته شدند مبارزینی برآمده از میدان نبرد نبودند بلکه قربانیانی بودند که برای فرو نشاندن آتش برآمده از انقلاب براثراشتنباه در محاسبه نسبت به وضعیت ایجادی جدید به صورت رقت باری گرفتار شدند ودر شرایط تهیج همگانی که نتیجه بلافصل یک انقلاب است جان خود را از دست دادند؛وامروزبیان این پدیده نیزیکی از پرده های محکومیت انقلاب وحقانیت سلطنت طلبان گشته است؛که باید به آنها گفت حضرات متمدن و با روح لطیف، وقتی مقاوت حکومت در مقابل مطالبات مردم کار را به انقلاب بکشاند دیگر در این میان شاخه های زیتون تقسیم نمی کنند بلکه این نتیجه طبیعی ،اولیه وگریزناپذیرهر انقلابی است، سرنوشتی که حاکمان کنونی نیزآن را انتظار می کشند؛ وبرای جلوگیری ازآن باید در سالهایی پیشتر،در آن زمانی که شاه گوشهای خود را بسته بود وبا خودخواهی وغرور می گفت ما تنها یک حزب به نام رستاخیز داریم فکری اندیشیده می شد. هم اکنون به شما می گوییم، با گوشهای ناشنوایی تان این طرفه بشنوید :انقلاب یک جنگ ونام دیگرآن است؛ جنگ توده ها برعلیه ظلم حاکمان وحوادث و وقایع حاصل از آن راتنها برچنین بستری می توان درک نمود وتوضیح داد ومظلوم نمایی ،ایجاد حس ندامت در مردم وایجاد شکاف در آنها نه تنها هیچ چیزی را حل نمی کند بلکه جراهات وارده برجامعه را هر چه عمیقتر می کندوبا بی مسئولیتی تنها وسیله ای برای سو استفاده و بهره برداری سلطنت طلبان جهت کسب قدرت سیاسی گردیده است. امروز آنها به جای آنکه به نقد اعمال ورفتارهای خود بپردازند که چگونه موجب پیدایش یک انقلاب شده است ودر نتیجه آن یک استبداد مذهبی به غیرانسانی ترین شکل آن پدایدار گشته که ده ها هزار تن ازجوانان و بهترین فرزندان ایران راقتل عام نموده است؛ انقلاب را مورد لعن ونفرین قرارداده وخود را درمقام قربانی می گذارند.
اگر تاریخ باز هم وبکرات تکرار شود وخود را در موقعیت انقلاب سال ۵۷ بیابیم نتیجه همان خواهد شد که در آن زمان پیش آمد چرا که بسترها وزمینه های آن در سالهایی بسیار دورتر که نقطه عطف آن کودتای مرداد ۳۲ بود ایجاد شده است، حقیقت تلخی که از طریق انگلیس وآمریکا و با مشارکت نیروهای مذهبی همچون کاشانی واراذل واوباشی همچون شعبا ن بی مخ صورت گرفت؛در این ارتباط سه محوردر اهداف عمده اختلافی سه گانه مابین دولت ملی مصدق وشاه وجود داشته است که تمامی دشمنان سیاستهای دموکراتیک و ملی مصدق را هم قسم نمود وآنان را در یک پیمان واتحاد واحد به مقابله و سرنگونی دولت ملی مصدق فرا خوانده است، که عبارت بودند از یکم محدود نمودن قدرت مستبدانه شاه. دوم دموکراسی دولت مصدق بود که همواره تهدیدی برای قدرت مطلقه شاه ودولتهای خارجی از طریق قدرت یافتن احزاب محسوب می شد وسوم سیاستهای ملی مصدق بود که موجب گردید ، شاه، دشمنان بیگانه ونیروهای مذهبی در اتحاد با یکدیگردر سرنگونی دولت مصدق هم پیمان شوند؛ دیگر موارد ابرازی ازجانب سلطنت طلبان در مورد سیاستها و عملکرد مصدق در شرایطی که برای رسیدن به اهداف فوق با آن درگیربوده است همچون انحلال مجلس فارغ از آنکه آنرا قبول داشته یا نداشته باشیم که در نفس آن از دیدگاه دموکراسی برای حکومت خودکامه شاه از ارزش واهمیتی برخوردار نبود صرفا وسیله ای جهت ایجاد موضوع بحث ومسیر انحرافی در چگونگی پرداختن به اهداف ومحورهای اصلی که نام برده شد می باشد وهمواره سعی دارند بدین گونه حقایق موجود در نتایج حاصل از کودتا را درایجاد حکومت خودکامه شاه مکتوم نمایند ضمن آنکه باید گفت همیشه در سیاست احتمال اشتباه در چگونگی اقدامات عملی در رسیدن به هدف می تواند وجود داشته باشد اما مسئله اصلی این است که درپشت هرسیاست یا اقدامی چه اهدافی دنبال می شود.آنچه که مسلم است اگردکتر محمد مصدق اشتباهی در رسیدن به اهداف فوق کرده باشد تنها وسیله ای در دست شاه برای سرنگونی دولت ملی ودموکراتیک او واز جانب سلطنت طلبان وسیله ای جهت انحراف افکار عمومی ، بهره برداری سیاسی و سو استفاده از آن گردیده است تا به تاریخ وابستگی و مستبدانه خود مشروعیت بخشند. بنا بر این چون پیدایش این واقعه دردناک تاریخی با موجودیت حکومت شاه پیوند خورده است هرگز نمی توان با سلطنت طلبان برسر آن همچون وصل شدن دو خط موازی به یک نقطه اشتراک واحد دست یافت و تنها هدف و انتظار ممکن از رویکرد به این رویداد تاریخی باید پاسخگویی و روشن نمودن پرسش های نسل جوان ایران درمقابل” پاسخ” وتاریخ نگاری سلطنتی باشد؛ لکه ننگی که سلطنت طلبان کاملا آگاهانه همواره سعی دارند از آن دفاع نموده و تحت عنوان مفاهیمی بی محتوا ومسخره همچون قیام ملی نام می برند واین نقطه آغازی تاریک درسقوط شاه است؛وآنقدراعمال سرکوبگرانه دوران پهلوی تداوم یافت که هنگامی شاه وعده اصلاحات را میداد حتی با نخست وزیری بختیارسیرحوادث ازچنان سرعتی برخوردار
بود که نمی توانست از حرکت آن جلوگیری نماید و دیگربسیار دیر شده بود بنا براین حتی اگر شاه کشتار وسیعی را انجام می داد، به صورتی اجتناب نا پذیر تنها اتفاق ممکن این بود که انقلاب با نتایجی بسیار خونبارتربرای هر دوسمت آن یعنی انقلاب وضد انقلاب به پیش می رفت ودر این پروسه می توانست جابجایی در نیروهای رهبری کننده انقلاب صورت گیردونتایجی متفاوت ازآنچه گذشت پدید آید؛ فرآیندقابل پیش بینی که باوجود جنبشهای قدرتمند سوسیالیستی در سطح جهان، با وحشت کشورهای خارجی را برآن داشت تا نقش خمینی را برای رهبری انقلاب بپذیرندوبه اوکمک کنند وشاه را از بکار بردن خشونت در ابعادی بسیار وسیعتر از آنچه اتفاق افتاد بر حذر دارند.
سلطنت طلبان سعی دارند با تهمت ،افترا،تهدیدوتطمیع دیگر نیروهای اپوزسیون را که در طول چهل سال گذشته اساسی ترین نقش را در مبارزه با نظام سیاسی حاکم داشته اند به عقب رانده وبه انزوا بکشانند بنا براین امروز هرگونه عقب نشینی در مقابل آنها هر گونه خالی نمودن صحنه سیاسی برای آنها، بی تفاوتی نسبت به آینده ومردم ایران است؛ تمامی نیروهای اپوزسیون هریک با توجه به حوزه عمل ومعلومات خود باید به عنوان یک ضرورت و وظیفه تاریخی با درک صحیح از ادعاها،دروغ پردازیها،توهم آفرینی ها ،هدف وچگونگی بهره برداری از آنها را برای عموم مردم به گونه ای مورد نقد قرار دهند که برایشان قابل در ک وملموس باشد. اگر از هم اکنون تمامی نیروهای دموکرات وآزادیخواه ایران در مقابل رشد این پدیده سیاسی– ایدئولوژیک هوشیاری خود را حفظ نکنند وبه دور از بی تفاوتی وبه طریقی آگاهانه با آن روبرو نگردند وسمت وسوی حرکت جامعه را به دست خود نگیرند به یکباره چنان درمقابل حوادث آینده غافلگیر خواهند شد، مردم را در شرایطی خواهند یافت، فجایعی ازانتقام کشی را شاهد خواهند بود وچنان هزینه هایی را برجامعه تحمیل خواهد کرد که وقایع انقلاب ۵۷ ودهه های پس از آن خصوصا دهه شصت بازی کودکانه ای خواهد بود. واین پدیده در شرایطی کار راسخت ترمی کند که در این وظیفه جابجایی مردم بین جمهوری اسلامی وسلطنت پهلوی رسانه هایی همچون من وتو وایران اینترنشنال به کمک آن آمده ؛ آنها بر بستر نوعی پنهان کاری تاریخی چیزهایی را ازگذشته وبه گونه ای به مردم نشان می دهند تا بتوانند نادیده ها را درمقابل نسل امروز انکارویا توجیه کنند ودرکی سطحی ودروغین ازآن ارائه می دهند و به جای ارائه دیدگاهی بی طرفانه وتحلیلی از دوران پهلوی وانقلاب ۵۷ باقصه پردازی نوعی واقعه نگاری سطحی ورمانتیک از تاریخ ارائه داده تا آه وفغان نسل جوان را در آورده و این دعوت به دشمنی را بین آنها وپدران ومادرانشان برسرحکومت پهلوی هرچه بیشتر جامعیت بخشند.بنابراین آنها نقشی روشنگر را نسبت به آن ایفا نمی کنند بلکه بادیدگاه سطحی ویکسویه خود هرچه بیشتر آینده را در پرده ای از ابهام وتاریکی فرو می برند که از هم اکنون با کمی دقت می توان نتایج حاصل از آن را به صورت هراسناکی مشاهده نمود.اینکه این رسانه ها خصوصا “من وتو” همانند بی بی سی فارسی که بخش بزرگی از اعتباررسانه ای خود بر سرحمایت از اصلاح طلبان حکومتی از دست داد چه مقدار ازاعتبارخود را در دفاع ازحکومت پهلوی قرار دهند چالش غیر قابل پیش بینی درسرنوشت سیاسی ومنازعات آینده خواهد بود.با توجه به موارد فوق و درشرایطی که هنوز درک درستی از انقلاب پیشین وجود ندارد چگونه می توان مردم را برای انقلابی دیگرآماده نمود ویا نتایجی بهتررا انتظارکشید؟
آقای رضا پهلوی از شما می پرسیم پس از این همه تجربه خون بار که ملت ایران پشت سر گذاشته است به راستی چرا مردم باید به سلطنت شما برگردند؟رهبری جامعه امتیازی موروثی نیست بلکه مجموعه ای از توانایی ها حاصل می شود که درشما یافت نمی شود؛ البته شما می توانید به تلاش خود ادامه دهید؛ چرا که این حق شما ،اصول وحکم دموکراسی است.در سال ۵۷ تاریخ پادشاهی وسلطنت در ایران چنان زائده ای باقی مانده از اعصار پیشین بسته شد امروز باید تاریخ پس ازآن ساخته ونوشته شود؛چرا باید خود را این بار درگیر سلطنت طلبان دیکتاتور،دموکرات ،لیبرال،با مشروطه وبی مشروطه کنیم؟ آیا پس از چهل سال مردم ایران هنوز به آن درجه از بلوغ سیاسی دست نیا فته اندکه خود سرنوشتشان را به دست گرفته ورقم زنند؟بی جهت نیست که پادشاهان خود را به عنوان پدر ملت نام می برندزیرا آنها ملتها را صغیر دانسته وخود را قیم آنها وقدرت تصمیم گیری را در ملتها نمی بینند؛هر چند سلطنت دست نشانده پهلوی هرگز نماینده واقعی و راستین تاریخ پادشاهان ایران نبوده است بلکه کاریکاتوری ناتوان از آن بوده که به وسیله دوکودتا وبه دست کشورهای خارجی خصوصا انگلستان ساخته شده وبر ملت ایران با زرق وبرق تحمیل گشته است.سلطنت طلبان که طیف گسترده ای از نیرو های اپوزسیون را به جهت شرکت در انقلاب ۵۷ گناهکار ومجرم دانسته نه تنها آنها را از اعطای دموکراسی مورد ادعای ملوکانه محروم دانسته بلکه با ایجاد سرفصل جدیدی ازپرونده سازی مجرمیت تحت عنوان شورشیان ۵۷ مستوجب مجازات نیزمی دانند؛ در نتیجه یا مشروطیت سلطنتشان اساسا وجود خارجی نخواهد داشت وسلطنتی قائم به شخص رضا پهلوی می خواهند ویا مشروطیتی است که نه توسط دیگر نیروهای اپوزسیون بلکه طیف گسترده ای از سلطنت طلبان که نام برده شد مشروط می شود؛ چنانکه ملاحظه می شود مشروطیتشان نیز امری پوشالی است واین نتیجه ایدئولوژی سازی پوپولیسم سلطنتی تحت عنوان “پهلویسم”است که تابع هیچ یک از اصول دموکراسی وآزادی نیست؛ بنا بر این نوع نگاه آنها به گذشته معیار سنجش میزان باور به وجود عناصر دموکراتیک درنظام سیاسی آینده است.وقتی که آنها تمام آن گذشته را به عنوان یک امتیاز وتکیه گاه سیاسی مورد استفاده قرارمی دهند؛ دراینجا دیگر مسئله تنها سلطنت یا جمهوری نیست بلکه موضوع تاریخ وگذشته مردم این سرزمین است و آنها را تبدیل به دشمنان آزادیخواهی وتاریخ مردم می کند چون تهاجم به گذشته مردم بخشی ازپی ریزی و ساختن آینده نظام پادشاهی است در نتیجه تاریخ آنها به گونه ای دیگر نوشته می شود، سلطنت برای آنها نوعی اعاده حیثیت از گذشته ظالمانه ومستبدانه خود وبرای اثبات این پدیده همچون اثبات یک ایدئولوژی مطرود دست به هر اقدامی می زنند آنها ازتمامی جنبشهای آزادیخواهانه دوران پهلوی با توهین به کشتگان راه آزادی همانند نظام سیاسی حاکم روایت و تفاسیری مرتجعانه ارائه می دهند؛ واین آغازراه است.
زنده باد آزادی زنده باد جمهوری ۱۳۹۹/۶/۵ کاوه

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)