هویت و تبعیض مضاعف

هویت ترکیبی از خاطرات، تجربیات، روابط، عقاید و ارزش‌هایی است که احساس «خود» را در فرد ایجاد می‌کند. این ترکیب باعث می‌شود که فرد به مرور زمان یک احساس پایدار نسبت به خود کسب کند. هر هویتی شامل چندین لایه است؛ مثلا یک مرد مسلمان که در شهر مشهد معلم است، ممکن است هویت خود را اینگونه معرفی کند: یک معلم مردِ مسلمانِ ایرانیِ ساکنِ مشهد. لایه‌های هویتی که فرد انتخاب می‌کند ممکن است در ذهنش الویت‌بندی داشته باشند. مثلا ممکن است در همین مثال، این فرد خود را در درجه اول یک مرد بداند که معلم است یا در درجه اول یک ایرانی بداند که در مشهد زندگی می‌کند، یا اینکه خود را در درجه اول یک مسلمان بداند که ایرانی است. همان‌طور که در این مثال مشهود است، هویتی که یک انسان‌ برای خود تعریف می‌کند بسیار پیچیده، چند لایه، شخصی و ذهنی است. تعریف انسان‌ها از هویت‌شان باعث به وجود آمدن اشتراکات، تفاوت‌ها و تنوع بین آن‌ها می‌شود. شاید به دلیل همین اشتراکات هویتی است که برای مثال، دو سال پیش فدراسیون بین‌المللی کارگران حمل و نقل (ITF) از اعتصابات کامیون‌داران در ایران حمایت کرد؛ زیرا که هر دو قشر خودشان را کارگران حمل و نقل تعریف می‌کنند.

یکی از پایه‌های تبعیض بر روی تفاوت‌های هویتی بنا می‌شود. سازوکار این تبعیض‌ها بدین صورت است که حاکمیت و قانون طبق ایدئولوژی و منافع خود، یک معیار و نُرم برای هویت افراد جامعه تعریف می‌کنند و هر کسی را که خارج از این معیار باشد سرکوب می‌کنند؛ هر اندازه که هویت یک فرد تفاوت بیشتری با معیار تعریف شده داشته باشد، شدت تبعیض نیز بیشتر می‌شود. در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، تبعیض‌های متفاوتی وجود دارند: جنسیتی، دینی، اتنیکی، اقتصادی، عقیدتی، فرهنگی و زبانی. هر فردی که «مرد، دگرجنس‌گرا، فارس و شیعه دوازده امامیِ معتقد به ولایت فقیه» نباشد، مورد تبعیض قرار می‌گیرد. نکته مهم اما این است که شدت تبعیض علیه افراد متفاوت است. برای مثال یک زنِ شیعه فارس به دلیل زن بودنش مورد تبعیض قرار می‌گیرد اما یک زنِ سُنی کُرد، به دلیل زن، سُنی و کُرد بودنش مورد «تبعیض مضاعف» قرار می‌گیرد.

گسل اجتماعی و همبستگی

یکی از اثرات مخرب تبعیض‌، ایجاد شکاف و گسل اجتماعی بین افراد جامعه است: شکاف بین طبقه متوسط و ضعیف اقتصادی، بین زنان و مردان، بین دگرجنس‌گرایان و همجنس‌گرایان و غیره. دیکتاتورها از به وجود آمدن این شکاف‌ها استقبال می‌کنند چون آن‌ها می‌دانند که اگر مردم یکدیگر را درک نکنند، نمی‌توانند با هم متحد ‌شوند. اما آزادیخواهان مانند دیکتاتورها فکر نمی‌کنند و از گسل‌های اجتماعی می‌ترسند. آن‌ها به دنبال هم صدایی مردم علیه دیکتاتور هستند و لازمه این کار این است که مردم در درجه اول یکدیگر را درک کنند و از درد و رنج هم باخبر باشند. احساس «همبستگی» زمانی رشد می‌کند که اقشار مختلف یک جامعه از انواع تبعیض‌ها علیه «دیگری» با خبر باشند و برای رفع این تبعیض‌ها هم صدا می‌شوند. پس نادیده گرفتن و انکار وجود تبعیض‌های مضاعف، کمکی به جنبش آزادیخواهانه ایرانیان نخواهد کرد.

از نمونه‌های اخیر همبستگی در ایران، دفاع از حقوق کارگران فولاد اهواز در اعتراضات دانشجویی بود که در جواب آن کارگران نیز از حقوق دانشجویان دفاع کردند. همراهی سفید پوستان با جنبش «جان سیاهان اهمیت دارد» نمونه موفق دیگری از همبستگی علیه تبعیض است. اینکه قشر ستم دیده برای احقاق حقوق خود دست به اعتراض بزند، کاملا قابل انتظار است اما اینکه قشر بالا دست (قشری که تبعیض کمتری ‌کشیده) برای حقوق تضییع شده دیگری دست به اعتراض بزند، حاکی از آن است که مفهوم انسانیت و همبستگی را به درستی درک کرده است‌.

جنبش زنان ایران و تبعیض مضاعف

همراهی فعالانه مردان (به عنوان کسانی که به طور مستقیم از تبعیض‌های جنسیتی آسیبی نمی‌بینند) با جنبش‌های رفع تبعیض جنسیتی،‌ باعث ایجاد حس همبستگی بین زنان و مردان می‌شود و شکاف اجتماعی بین آن‌ها را کاهش می‌دهد. به همین تناسب دفاع جنبش زنان از حقوق غیرفارس‌ها، غیر شیعیان، دگرباشان جنسی و همه کسانی که تحت تبعیض مضاعف هستند، می‌تواند به تقویت حس همبستگی کمک کند. شنیدن صدای زنان غیرمرکز و غیرشیعه و بازگو کردن رنج‌ها و خواسته‌های آن‌ها شروع خوبی در این جهت است.

مثلا همه می‌دانیم که یکی از حقوق پایمال شده زنان در ایران، نداشتن حق حضانت فرزند است. برای اینکه یک زن بتواند حضانت فرزندش را طلب کند، ابتدا باید اثبات کند که کودک متعلق به او است و اثبات این امر بدون شناسنامه تقریبا محال است. با این حساب، چند درصد از ما تا به حال به زنان بی‌شناسنامه سیستان و بلوچستان فکر کرده‌ایم؟ این تصادفی نیست که از یک میلیون جمعیت بی‌شناسنامه در ایران، اکثرا ساکن استان‌های مرزی (سیستان و بلوچستان، کردستان و خوزستان) هستند. این مثال یک نمونه از تبعیض مضاعفی است که ساکنان غیرمرکز در ایران متحمل می‌شوند.

به عنوان مثال دیگر همه شنیده‌ایم که آموزش و آگاه‌سازی زنان نسبت به حقوق خود، یکی از راه‌‌های رفع معضلات آنان است. حال تصور کنید که این آموزش به زبانی انجام شود که به آن تسلط کافی نداریم. به دلیل پیچیدگی‌های مفاهیم اجتماعی و حقوقی، این آموزش نمی‌تواند کامل و موثر باشد. تعداد زیادی از زنان ساکن در ایران به زبان فارسی تسلط کافی ندارند؛ زنانی که زبان مادریشان عربی، کردی، ترکی، بلوچی و ترکمنی است. این زنان همان قدر از آموزش به زبان فارسی بهره می‌برند که زنان فارس زبان از آموزش به زبان غیر فارسی! اگر هدف بالا بردن سطح آگاهی همه زنان ایرانی است، این زنان باید این حق را داشته باشند که انجمن‌های آموزشی و توانمند‌سازی را به زبان مادری خودشان برگزار کنند.

این مثال‌ها مشتی هستند از یک خروار تبعیض مضاعف علیه زنان در ایران. باید ترس‌ها، کلیشه‌ها و خطوط قرمز را کنار گذاشت و بدون لکنت زبان از حقیقتی به نام «تبعیض مضاعف» علیه زنان صحبت کرد.  

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)