هانا آرنت شر را ناشی از عدم تفکر یا ناتوانی در اندیشیدن می داند.

“Evil comes from a failure to think”

و تفاوت خیر و شر را در عمیق بودن خیر می داند، یعنی خیر عملی است برآمده از تعقل و به ژرفا رفتن؛ شر گرچه می تواند شدید و مخرب باشد ولی سطحی و بی عمق است.

Good can be radical; evil can never be radical, it can be only extreme

او وحشتناکی شر را در همین خصلت می داند، نه بعد اهریمنی دارد نه عمق. از این روست که می تواند مانند قارچ در سطوح تکثیر شود و آن را نابود کند.

It can spread like a fungus over the surface of the earth and lay waste the entire world

آرنت پیش پا‎افتادگی شر را در این خصلت سطحی بودن آن می داند و می گوید وقتی فکر می خواهد ریشه های این شر را بشناسد ناامید می شود چرا که اساسا ریشه ای وجود ندارد

it defies thought for as soon as thought tries to engage itself with evil and examine the premises and principles from which it originates, it is frustrated becuse it finds nothing there, that is the banality of evil

امروز فرصتی فراهم شد تا مستند بی‌بی‌سی به نام The 5G Conspiracy Theory را ببینم، مستندی در مورد نظریه‎های توطئه شکل گرفته شده حول رابطه نسل جدید اینترنت های ۵G و ویروس کرونا و اینکه چگونه این نظریات همچون قارچ به سرعت فراگیر شدند و رشد کردند.

بنا به گفته مستند،۸ درصد مردم انگلیس این نظریات توطئه را قبول دارند و معتقدند رابطه‌ای بین این دو وجود دارد و چیزی به نام ویروس کرونا واقعیت ندارد.این آمار در بین جوانان ۱۶ تا ۲۴ سال ۲۲ درصد است بالاترین آمار در گروه های سنی مختلف.

مسئله قابل توجه در اینجاست که با تمام امکانات موجود برای تحقیق و در دسترس بودن شبکه های اجتماعی آگاهی بخش، گروهی از مردم رفتاری را در پیش گرفته‎اند که تنها از توده هایی که اسیر حکومت های بسته و توتالیتر هستند انتظار می رود. این گروه به گفته‎ی هیچ یک از کارشناسان باور ندارند چرا که آنها را بازیچه دست قدرت ها می دانند.

آنها بی توجه به انسان های دیگر قوانین را زیرپا می گذارند، تجمع می کنند و بعضا به کارمندان شرکت های اینترنت و مخابرات یورش می برند. توصیف آرنت از شر کاملا با رفتار این گروه انطباق دارد، رفتار آنها اگرچه هنوز به خسارتی بزرگ تبدیل نشده ولی تمام خصلت های شر را دارا ست. این که نمی‎اندیشند و قادر نیستند خود را جای دیگری قرار دهند و از منظر او به شرایط بنگرند و در توجیه رفتار خود فقط از کلیشه ها استفاده می کنند.

آرنت گفتگو با آیشمن را ممکن نمی دانست نه بخاطر اینکه دروغ می گوید،بلکه او محصور شده در کلیشه های می دید که او را از واقعیت و حضور دیگران دور نگه داشته بود.

No communication was possible with him, not because he lied but because he was surrounded by the most reliable of all safeguards against the words and the presence of others, and hence against reality as such…

Eichmann had the horrible gift of consoling himself with cliches

بنظر می رسد بحران های ناشناخته همان قدر می توانند انسان را از تفکر و واقعیت دور کنند که نظام های تمامیت خواه می توانند.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)