۱۸ ساله مسلمان دارای سو‌ء سابقه اصلا اهل چچن روسیه. او در دفاع از پیامبر مسلمین دست به جنایت هولناکی زد و سپس به دست پلیس کشته شد. چنین تصویری اکنون دیگر به یک کلیشه در فرانسه که از بیشترین اقلیت مسلمان در اروپا برخوردار است، تبدیل شده است. اگرچه غالب این بزه‌کاران از دانش قرانی- مانند هر دانش دیگری- برخوردار نیستند اما به گمان، توجیه قرانی برای کشتن کفار نیز برایشان آماده شده است: فقاتلوا ائمه الکفر -تقریبا اطمینان دارم حتی اگر غالب آنان همین عبارت را از حفظ داشته باشند، قبل و بعد از این عبارت را اصلا نشنیده‌اند-

سوال مهمی در اینجا وجود دارد: آیا جمعیت مسلمین در اینگونه جنایت‌ها متهم هستند؟ متهم به چه چیزی؟ سوال را می‌توان روشن‌تر نمود. آیا جمعیت مسلمین دارای مسئولیت حقوقی در قبال این جنایات هستند؟ آیا مسئولیت آنها فقط اخلاقی است؟ آیا از هرگونه مسئولیتی مبرا هستند؟ آنچه در بادی امر به نظر می‌رسد این است که سوال اساسا مبهم است: جمعیت مسلمین یعنی چه کسانی؟ جمعیت مسلمین فرانسه؟ اروپا؟ کدام دسته و قشر از مسلمین با توجه به تکثر بی‌نهایت این جماعت. چنین مشکلی تبدیل به مهمترین عامل برای مقابله با بنیادگرایی اسلامی شده است. هر راهبرد مقابله با اسلامگرایی در خطر اتهام به نوعی «اسلام‌هراسی» قرار می‌گیرد، که غالبا توسط روشنفکران چپ -اکثریت گوسفندان معصوم خداوند که می‌توانستند دیرنشینان قدیسی باشند اگر می‌توانستیم زمان را به چند قرن قبل برگردانیم!- تبلیغ می‌شود. اما مسئله بنیادی که وجود دارد و الان فرصت پرداختن به آن را ندارم این است که آیا هیچ وجه تمایزی که فراهم آورنده هویت اسلامی برای مومنین است وجود دارد که بتوان این گروه را حداقل دارای مسئولیت اخلاقی در قبال اینگونه جنایت‌ها دانست؟ به گمان من پاسخ مثبت است. در واقع بنیادی‌ترین وجه عام باور اسلامی باور به این امر است که مومن از طریق ایمان به الله از نوعی «برتری وجودی» نسبت به دیگران برخوردار می‌شود که فراتر از «برتری اخلاقی» به او این مجوز را می‌دهد که چنین برتری را در مناسبات خود با جهان و جامعه «برقرار» کند. و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مومنین. معمول بر این است که استفاده از کلام مقدس محدود به شان نزول آن -در این مورد واقعه احد- نمی‌شود بلکه به صورت عجیبی به شئونات دیگر تعمیم پیدا می‌کند. توجه کنیم که ایمان در ضمن به معنی فراخواندن حضرت باری است به ساحت مناسبات این جهانی و در نتیجه رشته ایمان تبدیل به بستری می‌شود که ذات باری از فاعلیت در جهان هستی از طریق فرد مومن برخوردار می‌شود. اساسا مفهوم جهاد بر این مبنا قرار دارد و اینکه فاعل اصلی در میدان جهاد در واقع پروردگار است اگر آیه ما رمیت اذ رمیت و لکن ‌الله رمی را به معنی موسع آن در نظر بگیریم- و توسیع معنایی و قلب معانی از ابزارهایی است که عموم بنیادگرایان از آن استفاده می‌کنند-نمونه‌ای از آن را می‌توان در دریافت و ترجمه عموم از آیه ان هم الا کالانعام بل اضل سبیلا یافت که معنی صریح آیه مبنی بر گمراهی کافرین از راه راست را به «پست‌تر» بودن از حیوانات تاویل می‌کنند، تاویلی که به روشنی «حیثیت وجودی» دارد. اما نتیجه این باور چیست؟ یکی از نتایج سرراست آن است که مسلمین غالبا نتوانستند به مفهومی از «دیگری» دست پیدا کنند تا به کمک آن هویت تمدنی و تاریخی خود را توسعه دهند. دقت کنیم که «من» به مثابه هر هویتی نیازمند است تا در ساخت مفهومی از «دیگری» تلاش کند تا به این وسیله و در ضمن آن بتواند خود را به وجه تاریخی دریافت کند، دریافتی که شرط ضرور خودآگاهی تاریخی است، و آن نیز به نوبه شرط ضرور امکان «نقد» خود و آن نیز شرط ضرور توسعه هویت تاریخی است. برای جامعه مسلمین، «دیگری» غالبا کافرین بودند که از «حیثیت وجودی» پایین‌تری برخوردار بودند – غالبا در شانی کمتر از دیگر آفریدگان پروردگار- و به این ترتیب چنین «دیگری» اساسا نمی‌توانست به کار دریافتی از خود آید که نتیجه آن توسعه هویتی و تاریخی باشد. از طرف دیگر، دریافتی که از «برتری وجودی» نزد مومن وجود دارد، با واقعیت عینی پیشرفت در ممالک غربی از بنیاد مباین است و به این ترتیب فرد مومن مسلمان در یک درهمریختگی به لحاظ ذهنی و عینی قرار می‌گیرد. چنین درهمریختگی یا روان‌گسختگی خود را به شکل عملیات عصبی، رادیکال و افراطی نشان می‌دهد که چه در نوشته‌جات و مکتوبات آنها مشهود است -مثلا نگاه کنید به نوشته‌های سید قطب- و چه در شکل عملی آن نزد گرو‌ه‌های رادیکال شیعه و سنی.

اما برگردم به پرسش نخستین. جماعت مسلمین از چه نوع مسئولیتی در قبال چنین جنایاتی برخوردار است؟ آشکار است که نمی‌توان مسئولیت کیفری را متوجه تمام آحاد مسلمین دانست، اگرچه به جهت تعلق آنها به هویتی به نام جامعه مسلمین از مسئولیت اخلاقی سنگینی برخوردار هستند،‌ مسئولیتی که متاسفانه کمتر مورد توجه آنها قرار گرفته است. اما آیا به راستی شبکه‌هایی که به آموزش بنیادگرایی و ترویج نفرت می‌پردازند نیز از هرگونه تعقیب کیفری مصونیت دارند؟ پاسخ به این پرسش نیز بدون مشکل نیست. غالب امامان جماعتی که گرایش‌های افراطی دارند در دفاع از خود استدلال می‌کنند که آنها صرفا آیات خدا را ترجمه و معنی می‌کنند و آن را به طرفداران خود آموزش می‌دهند. چگونه می‌توان آموزه‌های دینی که بالغ بر یک میلیارد معتقد دارد را محدود کرد و آن را از آموزش بازداشت؟ در واقع به نظر می‌رسد دولت‌های اروپایی در یک موضع مشکلی قرار گرفتند. هرگونه سخت‌گیری در مورد تبلیغ آیینی ممکن است احساسات مسلمینی را که گرایش‌های رادیکال نیز ندارند آنچنان جریحه‌دار کند که آنها را به سمت افراط‌گرایی سوق دهد. از طرف دیگر بی‌عملی نیز در این باره، آنچنان که تاکنون شاهد بودیم، جز تیز کردن این آتش ثمری نداشته است. با توسل به کدام حق بنیادینی، جامعه‌ای مانند فرانسه می‌تواند حق آزادی آموزش‌های دینی را محدود کند؟ به نظر می‌رسد تاکید جناب مکرون بر جامعه‌ستیزی بنیادگراهای اسلامی نکته مهمی را در خود دارد. در واقع هر حقی از حقوق شهروندی به شمول حق آموزش‌های مذهبی، ذیل قرارداد اجتماعی قرار می‌گیرد که حس تعلق به جامعه از ارکان اصلی آن است. اما نکته مهم دیگری نیز وجود دارد که در صحبت‌های رئیس جمهور فرانسه به روشنی دیده می‌شود. انرژی بنیادگرایی اسلامی از خارج- عموما از خاورمیانه و شمال افریقا- به داخل فرانسه پمپاژ می‌شود. ارتقاء روان‌گسیختگی جامعه مسلمین که در بالا به آن اشاره شد به سطح یک گفتمان سیاسی از عوامل اصلی رفتارهای افراطی داخل اروپاست. فرانسه نمی‌تواند صرفا با محدود کردن ورود امامان جماعت از خارج به داخل کشور این گفتمان نظری را مهار کند. اروپا می‌بایست خیلی پیش‌تر متوجه این نکته می‌شد که بی‌عملی آنها درخاورمیانه بهای سنگینی را متوجه‌شان خواهد کرد. ممکن است تصور شود تجربه‌ای مانند نیوزیلند در تعامل با جامعه مسلمین می‌تواند از رشد بنیادگرایی در یک جامعه جلوگیری کند. چنین تصوری بسیار اشتباه است به همان میزان که سیاست دستگاه خارجی اوباما در تشویق اسلام لیبرال در ترکیه اشتباه بوده است. اسلام دینی است که بسیار مستعد پذیرش آموزه‌های افراطی است و انفعال آن در یک جامعه و در یک زمان خاص به معنی خنثی شدن این خاصیت در آن نیست. از طرف دیگر، کم‌عملی روشنفکران مسلمان در ارائه روایت‌هایی از دین که در ضمن حفظ ارکان اصلی اعتقادات اسلامی، بتواند موجب جلوگیری از برداشت‌های رادیکال شود نیز در رشد افراط‌گرایی موثر بوده است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)