جامعه ایران که امروز با بحران فزاینده درعرصه اقتصادی و اجتماعی مواجه است به رهبری و گفتمانی نیازمند است که از نزدیک و با درکی درست از فضای درونی جامعه حرکتی هماهنگ و منطبق با نیازهای واقعی جامعه را شکل دهد و نه با نگاهی از خارج تنها به تشریح آرمان های حزبی و شعارهای کلیشه ای بپردازد.  

نگاهی گذرا به تاریخ انقلاب ها وجنبش های اعتراضی در سراسر جهان و نقش و جایگاه رهبران آن بیان گر این واقعیت است که همواره نخستین خیزش های اعتراضی در جوامع براساس موجودیت یک یا چند هستهء شکل دهنده این تحولات و حول یک فرد یا یک گروه داخلی شکل گرفته است.

از آنجا که شکل دهی یک انقلاب نیازمند درک درستی از مشکلات درونی و تحولات سیاسی -اجتماعی یک جامعه است، براین اساس نقش رهبری آن به عنوان یک عنصر هدایت کننده از اهمیت ویژه ای برخورداراست. رهبری که با نگاهی همه جانبه به وضعیت موجود و تحولات در جامعه و خواست های آن یک جنبش را طرح ریزی می کند، بیش از هرچیز نیازمند آن است که مورد پذیرش و مقبولیت جامعه خود قرارگیرد و کسب این امتیازات نه بر اساس تکیه بر شعارهای حزبی بلکه با ایجاد و اثبات حس میهن پرستی و از خودگذشتگی، پذیرش مخاطرات، زیستن در بطن جامعه و درک درستی از آلام  یک ملت محقّق می شود.

می توان گفت رهبرانی می توانند توده های عظیم اجتماع را با خود همراه سازند که پیش از آن که جامعه را با اهداف و نیات حزبی خود همراه سازند توانسته اند با ایفای نقشی کاریزماتیک ابتدا محبوبیت سیاسی و سپس مقبولیت سیاسی را کسب کنند. هرچه فاصله میان رهبر یک جنبش با توده مردم بیشتر باشد کسب محبوبیت سیاسی و پیشبرد اهداف نیز دور از دسترس خواهد بود.

تاریخچه رهبری انقلاب ها در جهان گواه آن است که رهبرانی توانسته اند در جوامع خود منشا تحول شوند که در میان مردم خود زیسته و جایگاه  سیاسی خود را در طول زمان و بتدریج کسب نموده اند. فیدل کاسترو در کوبا، لنین رهبر انقلاب بلشویک روسیه، نلسون ماندلا، آدولف هیتلر و سایر رهبران سیاسی هر یک به نوعی با ایفای نقشی حقیقی در رهبری یک انقلاب توانسته اند به خوبی جامعه را با خود همراه سازند. هرچند که نوع نظام سیاسی حاکم بر هرکشوری در نحوه فعالیت رهبران انقلابی آن و میزان فعالیت آنان تاثیر فراوان داشته و بقای آنان در یک نظام سیاسی دموکراتیک در مقایسه با یک نظام دیکتاتوری کاملا متفاوت است اما یک رهبرسیاسی نیازمند آن است تا حرکت خود را از درون جامعه خود آغاز نماید یعنی جایی که در آن زیسته و از معضلات ساختاری آن بخوبی آگاه است و با طرح این معضلات درمیان جامعه و ارائه راه حل از همراهی کامل جامعه نیز برخورداراست. چنین رهبری که درمیان مردم است حتی اگر درکمترین زمان هم توسط نظام حاکم محدود شود، محبوبیت سیاسی خود را از دست نمی دهد و با انتشار اهداف مبارزه توسط سایر فعالان سیاسی حرکت خود را تداوم بخشیده و هر زمان که امکان فعالیت مجدد را کسب کند خواهد توانست با محبوبیتی دو چندان آرمان های سیاسی خود را پیش برد.

اما یک گروه یا رهبر سیاسی که در بطن جامعه حضور ندارد براحتی و در کوتاه مدت نخواهد توانست توده اجتماعی مورد نیاز برای آغاز یک جنبش را با خود همراه سازد. بررسی کارنامه سیاسی رهبران انقلاب های پیروز، نشان می دهد که حرکت از درون جامعه و هم عرض با آن، نتایج مطلوبتری را به همراه داشته است.

با نگاهی به سیر تحولات اعتراضات سیاسی دهه گذشته درایران که نقطه آغازین آن مخالفت توده ای از جامعه با خواست سیاسی حکومت جمهوری اسلامی در سال ۸۸ و در پی آن دی ماه ۹۶ و حوادث آبان ۹۸ بود، جایگاه  رهبری در این سه جنبش قابل بررسی است. اگربا نگاهی واقع بینانه به وقایع این سه خیزش اجتماعی بنگریم در می یابیم که حرکت جامعه درسال ۸۸ با رهبری و هدایت رهبران داخلی خود از موفقیت های نسبی بیشتری نسبت به خیزش های سال های آتی برخورداربود، این خود گواهی براین است که جامعه ایران با رهبرانی که درعرصه داخلی شناخته شده تر بوده و دارای کارنامه سیاسی روشن تری نزد ملت هستند همراهی بیشتری نشان می دهد. درشرایطی که درسال ۸۸ اعتراضات و مطالبات سیاسی تحت هدایت رهبران داخلی فشار روزافزونی بر حکومت تحمیل کرد، شاهد بودیم که اعتراضات ۹۶ و آبان ۹۸ با حمایت ضمنی برخی ازگروه های اپوزسیون در خارج همراه شد و از همین رو در نبود رهبرانی در داخل به راحتی توسط حکومت مهار و سرکوب شد.

فرجام این وقایع نشان می دهد که احزاب و گروه های مخالف جمهوری اسلامی اعم از شورای مدیریت دوران گذار، گروه های چپ، مشروطه خواهان، سلطنت طلبان وسایر گروههای اپوزیسیون که به نوعی در تلاشند تا ازخارج ایران بر خیزش های داخلی اثرگذار باشند تا زمانی که نتوانند از داخل کشور رهبران و حامیانی برای خط مشی سیاسی خود معرفی نمایند از اقبال چندانی در نزد مردم برخوردار نخواهند بود. ضمن این که گاهی موج سواری ها و بهره برداری های احزاب خارج از کشور از حرکت ها و شعارهای اعتراضی مردم داخل کشور به این بی اعتمادی و دل سردی مردم دامن می زند.

جامعه ایران که امروز با بحران گسترده درعرصه اقتصادی و اجتماعی مواجه است به رهبری و گفتمانی نیازمند است که از نزدیک و با درکی درست از فضای درونی جامعه حرکتی هماهنگ و منطبق با نیازهای واقعی جامعه را شکل دهد و نه با نگاهی از خارج تنها به تشریح آرمان های حزبی و شعارهای کلیشه ای بپردازد.

 وجود اپوزسیونی که از گروه ها و احزاب متعدد تشکیل شده و هر یک به تنهایی اهداف و مشی سیاسی مورد نظرخود را دنبال می کنند و با گذشت ۴۰ سال از عمر جمهوری اسلامی هنوز نتوانسته است در میان خود یک وحدت و انسجام را شکل دهد و یک فرد یا گروه را به عنوان رهبر به مردم داخل کشور معرفی کند چگونه خواهد توانست اعتماد مردم داخل کشور را به خود جلب کند؟

به گواهی تاریخ مبارزات سیاسی مردم ایران تنها خیزش هایی که تحت هدایت رهبران و گروه های داخلی شکل و سازمان یافته و از بطن جامعه برخواسته  توانسته اند منشا تحول بوده وتغییرات بنیادین در ساختارسیاسی کشور ایجاد کنند. نهضت تنباکو، مشروطیت، ملی شدن نفت ایران  و انقلاب ۵۷ همگی شواهدی انکار ناپذیری هستند که میزان قدرت و جایگاه رهبران داخلی را به خوبی آشکار می کنند.

درانتها بایستی یادآورشد که  تدوین استراتژی مبارزاتی، شکل دهی و هدایت جامعه ایران در مسیرصحیح مبارزه و پذیرش مسئولیت سنگین مبارزات،  بیش از آنکه از عهده اپوزیسیون نا هماهنگ خارج کشور برآید تحققش توسط نخبگان سیاسی داخل کشور باورپذیرتراست.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)