شاید حتا برای مبارزه با این موضوع، یه دورهای از زندگیم بیشتر از تمایلات خودم آرایش میکردم و سر و وضع به شدت خانومانهای به خودم میگرفتم. اما قلبا حسم هیچ تغییری نمیکرد. تا اینکه چند سال پیش با یه دختری دوست شدم که کلا مسیر زندگی منو عوض کرد. اونم مثل من بود. هیچ کدوم فکر نمیکردیم که این حسمون مشترک باشه. اونم به هیچ عنوان از ظاهرش نمیشد حدس زد که همجنسگراس.
واقعیت قضیه اینه که ما عاشق هم شدیم و رابطهٔ ما به عنوان دو دوست خیلی صمیمی ادامه پیدا کرد. خانوادههامون با هم آشنا شدن خلاصه همه ما رو دوستای صمیمی میدونستن و میدونن. من هیچ وقت به کامینگ آوت فکر نکردم. اما اون به چند تا از دوستاش گفت و برخوردشون خیلی خوب بود. و یه جورایی حامی ما هستن.
تا اینکه چند وقت پیش مادر من که به گفته خودش من عزیزترین و بهترین دوستش و باوفاترین فرزندش هستم، به رابطهٔ ما شک کرد! هنوز وقتی یادم میاد چه حرفایی بهم زد باورم نمیشه. مادر من که یه زمانی پیش خودم میگفتم میتونم از حسم براش بگم، که حتما منو ساپورت میکنه، که وقتی به هر بهونهای حرف گیها رو پیش میکشیدم که ببینم نظرش چیه، خیلی خونسرد میگفت به نظر من نباید ایران بمونن اینجا اذیتشون میکنن…
خلاصه همه جوره قبولش داشتم و عاشقانه دوستش داشتم، منو کثیفترین و چندش آورترین موجود روی زمین خطاب کرد! از اینکه من دخترشم حالش به هم میخورد، دیگه نمیخواست ریخت منو ببینه!
من هرگز حرف مادرم رو مبنی بر اینکه همجنسگرام تایید نکردم. اما هیچ تلاشیم برای انکارش نکردم. چون من از آدمی که هستم راضیم. خوشحالم که کوچکترین آزاری به کسی نرسوندم و همیشه مایه افتخار خانوادهام بودم. برای همین وقتی با اون حرفا مواجه شدم فقط سعی کردم همجنسگرا بودن دوستم رو انکار کنم و بگم اون همجنسگرا نیست و بیخود بهش مارک نچسبونین!
مامانم تهدیدم میکرد که میره دم خونه اونا و آبروریزی راه میندازه. منم همه کار کردم که جلو این فاجعه رو بگیرم. میدونستم اگه خانواده اون بفهمند چه بلاهایی که سرش نمیارن! به مامانم اصرار کردم که دست از سر اون برداره که اگه دلش شورمیزنه مشکل ازمنه. این حرف باعث میشد که مادرم هی بگه: پس تو مریضی، پس تو مشکل داری، منم تو جواب فقط میگفتم من همینم که میبینی، اگه خوشت نمیاد من کاری نمیتونم بکنم!
بماند که مامانم همون روز میخواست از خونه بره و به من گفت یا اینجا جای توئه یا من! که البته چارهای جز موندن نداشت. از اون روز چند ماهی میگذره نه دیگه من اون دختر سابقم نه اون مادر گذشته. همیشه فکر میکنم من چقدر خر بودم که میخواستم برای مامانم از احساسم حرف بزنم.
خواهرام یه چیزایی میدونن اما از اونجایی که من همیشه تو زندگی به نوع کمک حالشون بودم و همه جوره و تو سختترین شرایط کمکشون کردم روشون نمیشه حرفی بهم بزنن. گاه گاهی متلکی میشنوم که کاملا نادیده میگیرم. یه وقتا با خودم میگم، اینا که نزدیکترین آدمای زندگی من بودن و جز خوبی و رفاقت بینمون چیزی نبود، الان اینطوری سرد و بیروح شدن باهام، دیگه چه توقّعی از دیگران میشه داشت؟!
من دیر یا زود از این مملکت میرم اما این زخمی که مادرم رو دلم کاشت تا ابد باهام میمونه…
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
امان از این مدرنیزم، امان از این سنت.
سه شنبه, ۳۱ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
نمی دونم چرا باورم نمیشه که چرا باید این داستانها واقعیت باشه!؟
به نظرم یک مرد لطیف، تنها چیزیه که خانومهای حساس و ظریف نمی تونن پیداش کنند و به لطافت زنانه دیگری پناه می برند و فکر می کنند که همجنسگرا باید باشند.
آدمهای مذکر لطیف زیادی هستند این اطراف
یکیش من. هرچند ببخشید که وقت ندارم براتون
سه شنبه, ۳۱ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
من احساست رو درک میکنم. اما من جرات تو رو نداشتم و تحمیلات زندگی رو پذیرفتم.
الانم یکی از غمگینترین آدمای روزگارم.
اونی هم که میگه مرد لطیف کم هست باید بگم شوهر خودم اتفاقا خیلی مهربونه. اما نمی دونم چرا یه بغض سنگین، یه کمبود خاص تو زندگیم هست. زندگیم میگذره اما بسختی…
جمعه, ۱۷ام آبان, ۱۳۹۲
من احساس شما را درک می کنم و کاملا به آن احترام قایلم و حاضرم با شما ازدواج کنم و با هم از ایران بریم
پنجشنبه, ۲۳ام آبان, ۱۳۹۲
خجالت داره این حرفا دین ما دین کاملیه برای همه چی ما برنامه داره شنا به روش خودتون عمل کردید و غمگین شدید ایندفعه باروش قرآن عمل کنید ببینید اگه شاد نشدید
چهارشنبه, ۱۳ام آذر, ۱۳۹۲
جناب علی آقا. بهتر بود کمی توضیح میدادید ما هم بفهمیم قران چگونه ایشونو شاد میکنه.و الا شعاری تو خالی بیش نیست.
چهارشنبه, ۲۷ام آذر, ۱۳۹۲
توی دین این حس باطله! البته تا اون جایی که من اطلاع دارم!
شنبه, ۳۰ام آذر, ۱۳۹۲
من نه برای راهنمایی به دین مراجعه میکنم و نه دین اسلام رو انکار . اما باید به تصمیمات هر شخص احترام گذاشت . یک سوال دارم و این هست که ایا وقتی گرسنه میشوید با خواندن قران سیر میگردید ……. باید به هر افکاری با دید باز نگاه کرد …. ایشان کمک روحی خواستند نه شوهر و توسل به قرآن ( منکر اثرات دین نیستم ۹ فقط کمی منطقی باشید …… امیدوارم این هموطن من هر چه سریعتر بتوانند بر مشکلات و سختی های زندگی شان غلبه کنند و بتوانند به آزادی رفتاری و فکریشان برسند …. به امید رفع همه مشکلات سرزمین پارسی ام ایران زمین ….. آمین
یکشنبه, ۱ام دی, ۱۳۹۲
مشکل شما یا به تعبیر احساس شما ارادی نیست بلکهیه ریشه ژنتیکی داره. خیلی هم نباید تو عمقش بری. مشاوره کمک بزرگی به شما خواهد کرد.
شنبه, ۷ام دی, ۱۳۹۲
بنظرمن مشکل ازاینجاست.چرا حس میکنن همجنسگراها مث سگ میمونن.چه لزها چه گی ها.متاسفم.من برای تغییر عقاید مردم خیلی کارها کردم . توی خیلی ازسایتها حمایت کردم ازهمجنسگراها.توی ویچت اما فقط دوستام رو از دست دادم.نمیدونم چی بگم…
سه شنبه, ۱۰ام دی, ۱۳۹۲
اصلا مشکل خاصی ندارید شما حق شماست ان طوریکه فیزیک بدنی شما هست ودر وجودت حس میشود به ان برسی چه بهتر از ایران بیای بیرون ودر جای دیگری خودت را پیدا کنی تا اینکه تحقیر بشی وتحمل کنی ….
چهارشنبه, ۱۱ام دی, ۱۳۹۲
خانوم محترم
از این که این شرایط رو دارید متاسفم و منم تقریبا مثل شما بودم.
من فقط استقامت کردم و صبر و همه چیز درست شد .
صبور باشید.
چهارشنبه, ۱۸ام دی, ۱۳۹۲
سلام به نظر من کار مامانت خیلی بد بوده ولی شمام فک نمیکنی اگه ازدواج کنی مشکلت حل بشه تلاش کن انشالله حل میشه مشکلت
شنبه, ۵ام بهمن, ۱۳۹۲
چرا تغییر جنسیت نمیدید؟
از نظر برخی مراجع تغییر جنسیت از طریق روشهای پزشکی اشکالی نداره و جایز هست.
یه سری مراحل اداری هم داری یعنی بر اساس مشاوره های روانشناختی از طریق پزشکی قانونی انجام میشه و بعد قوه قضائیه حکم تغییر جنسیت هم میده تا یک پزشک این کار رو انجام بده.
یکشنبه, ۶ام بهمن, ۱۳۹۲
سلام/منم کاملا درکتون میکنم/هرکسی هم جنس گرا بود باید تغیر جنسیت بده/من یکی و میشناسم که میل شدیدی به هم جنس خودش داره/چیکار میشه کرد
پنجشنبه, ۱۰ام بهمن, ۱۳۹۲
من ۱۸سالمه و خیلی حدودا مدت زیادی ک گرفتار شدم
با خیلیا بودم و هستم ولی هنوز نه خانواده فهمید ن دوستان اطراف(ک فردی عادی تلقی میشن) ولی فقط تنها مشکلی ک دارم اینه ک عذاب وجدان اینو دارم ک خیلی ها رو کشیدم ب خاطر خودم تو این خط …
ب نظر من اگ شما چیزی ب مادر گرام نمیگفتید اتفاقی نمیافتاد و شما هم خانوادتونو داشتید هم کار خودتونو پیش میبردید و…
پنجشنبه, ۸ام اسفند, ۱۳۹۲
سلام خانم ۲۸ ساله عزیز
من فکر میکنم تو بهترین کار ممکن روکردی.چون از مادری صحبت میکنی که واقعبین بوده.و بهترین تصمیم رو گرفتی که با دوستت از ایران خارج بشی.
یکشنبه, ۲۵ام اسفند, ۱۳۹۲
🙁
سه شنبه, ۵ام فروردین, ۱۳۹۳
لز بودن کار درستی نیست چرا که عقل هم به ان فکر کند به جایی یا تکاملی نمیرسد ادامه حیات به ان است که دو جنس مخالف یک دیگر را دوس داشته باشن
چهارشنبه, ۲۷ام فروردین, ۱۳۹۳
حالا اون مادره یه چیزی گفته تقصیر خودش هم نیست تقصیر این جامعه و او ن ارزش های عسلامیه!!! شما به دل نگیر امیدوارم بتونی بزودی از ایران بری و اونجور که دوس داری زندگی کنی………
جمعه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۳
اگه نخوام کلاس ادای روشنفکری دربیارم باید به اطلاع برسونم که هموسکچوآلی یه بیماری روانپزشکی است که امروزه بدلیل شیوع بیش از حد بجای درمان،از آن حمایت میکنن
جمعه, ۵ام اردیبهشت, ۱۳۹۳
داستان تخیلی مزخرفی بود
جمعه, ۵ام اردیبهشت, ۱۳۹۳
ها ها ها داستان تخیلی مزخرف بود ؟شمسی خانم دمت کرم با این کامنت گذاشتنت شادمون کردی .متاسفانه ازین داستانهااینقدر توی شهرو کشورمون و تو کل دنیا زیاد شده که بعضی وقتا فکر میکنم خود من با این باورها تخیلی ام .این یک مریضی روانیه و دلایل زیادی داره شاید وقتی کوچیک بوده پدرو مادرشو تو حالت زناشویی دیده شاید جلوی روش چیزایی که برای سنش مناسب نبوده انجام گرفته به نظر من چندین دلیل اینطوری باعث به وجوداومدن این طور اختلالات هست
دوشنبه, ۱۲ام خرداد, ۱۳۹۳
امیدوارم که بتوانید از ایران بروید و در سرزمینی ازاد زندگی کنید
پنجشنبه, ۲۲ام خرداد, ۱۳۹۳
خیال خوبیهادرمان بدیهانیست بلکه صدچندان بر زشتی ان می افزاید
پنجشنبه, ۲۳ام مرداد, ۱۳۹۳
من میدونم چی میگی،البته به غیر چندتا از دوستام هیشکی نمیدونه. خدا میدونه که چقدر حمایتشون بهم کمک کرد،بزرگترین آرزوی من اینه که از ایران برم و آزاد باشم. واست دعا میکنم.
و به حرف دیگران که میگن لزبین بودن مریضیه توجه نکن،اینا خودشون مریضن
شنبه, ۹ام آبان, ۱۳۹۴
من هم لزبین هستم واقعا حسی رو که در هم آغوشی با دختر دارم با پسر ندارم، سرشت منه و ربطی به اعتقادات نداره اینجوری خلق شدم
جمعه, ۸ام اردیبهشت, ۱۳۹۶
به حرف های ایرانی های جهان سومی ای که میگن همجنسگرایی مشکل ذانی و روحیه توجه نکن. تو اینجوری خلق شدی مثل کسایی که چپ دستن. یه مدتیم میگفتن چپ دست ها شیطانین. بر اساس تحقیقات جدید این تمایلات کاملا ژنتیکی و طبیعین پس بیخودی آروغ جفنگیات نزنین. دوست عزیزم امیدوارم شما هم بتونی در یک کشور آزاد و با خوشحالی به زندگی طبیعیت ادامه بدی.
دوشنبه, ۹ام بهمن, ۱۳۹۶
سلام خانوم محترم
دقیقاا منم حس و حال شمارا دارم ولی با این تفاوت که هنوز هیشکی از حس
بین ما خبر نداره حتی جرئت نکردم به مادر یا خواهرم بگم فقط با این حسم به دوستم میسوزم حالا نمیدونم چیکار کنم وقتی هم به دوستم درباره حسم و قصدم گفتم گفت ازت انتظار نداشتم و برای همییشه ترکم کرد .
سه شنبه, ۲۹ام خرداد, ۱۳۹۷
مشکل ما اینه نه جامعه درکمون می کنه نه خانواده. نه پسرها تحویلمون می گیرند نه دخترها. پسرها می گند لزبین هستند و دخترها هم بدونند فرار می کنند. کم پیش میاد عاشق دختری بشی و جراتشو داشته باشی بهش بگی. مگر اینکه شانس بیاری و بدونی اونم لزه که یک در هزاره. هیچ عشقی مثل عشق اول نمیشه. من ۳۷ سالمه و ۲۵ ساله که عاشق دوست دوران راهنماییم هستم .اون ازدواج کرده و دو تا بچه داره ولی من هنوز مجردم و عاشقانه دوستش دارم. متاسفانه جنس دوست داشتنم رو نفهمیده و نخواهد فهمید. چون بفهمه از دستش می دم.
پنجشنبه, ۶ام دی, ۱۳۹۷