برای بسیاری از ما، «نسل پس از انقلاب»، واژه «شاه» به تنهایی کافی بود تا مفهوم اقتدار و پیشرفت را در ذهنمان تداعی کند. نام پهلوی برابر با «مدرنیته و ملی گرایی» بوده است. آن هم در کشوری که تا همین صد سال پیش، شِبهِ بدوی زندگی میکرد.
علیرغم تبلیغات منفی رژیم انقلابی و همفکرانشان در اپوزیسیون برای تخریب «شاه» و «پهلوی»، و تلاشهای بسیار زیاد برای تحریف و سانسور تاریخ، و نادیده گرفتنِ هدفمندِ دستاوردهای «بسیار بزرگ» شاه و رضاشاه برای ایران؛ تعداد بسیار چشمگیری از نسل پس از انقلاب نه تنها از شاه بیزار نشد، که شاه را مایه سربلندی ایران و ایرانی میداند.
انقلابیون هر سال در جشنهای ده روزه ی سالگرد پیروزیشان، تصاویر شاه و خانواده پهلوی را در تلویزیون پخش میکردند؛ و با تلاشی هر چه تمامتر به تحریف تاریخ و تخریب پهلوی میپرداختند. اما هرگز گمان نمیکردند که ستیز ایدئولوژیکی آنها با شاه و دستاوردهایش، به جای ایجاد حس نفرت و انزجار نسبت به شاه؛ در میان بسیاری از مردم حس حسرت، ندامت و افسوس را ایجاد کند.

آنها برای تحریف و تخریب «شاه» و «رضاشاه» از واژه «طاغوت» استفاده می کردند. (واژه طاغوت در دهخدا و فرهنگ معین، بت و شیطان معنی شده است.) اما غافل از اینکه به کار بردن این واژه برای شاه، نه تنها شاه را منفور نکرد؛ که در ادبیات عامیانه ایران، بار معنایی منفی را نیز از واژه «طاغوت» گرفت. واژگان طاغوت و طاغوتیان نه تنها در میان بخش بزرگی از جامعه ایران منفی و منفور نبودند، که معادل دوران طلایی ایران معاصر نیز به حساب می آمدند.

آنها برای تحریف و تخریب «شاه» و «رضاشاه» از واژه «طاغوت» استفاده می کردند. (واژه طاغوت در دهخدا و فرهنگ معین، بت و شیطان معنی شده است.) اما غافل از اینکه به کار بردن این واژه برای شاه، نه تنها شاه را منفور نکرد؛ که در ادبیات عامیانه ایران، بار معنایی منفی را نیز از واژه «طاغوت» گرفت. واژگان طاغوت و طاغوتیان نه تنها در میان بخش بزرگی از جامعه ایران منفی و منفور نبودند، که معادل دوران طلایی ایران معاصر نیز به حساب می آمدند.

دیدن عکسهای گذشته پدرها و مادرها، حسرت روزهای کودکیِ بسیاری از کودکانِ نسلِ پس از انقلاب شد. در همان روزها، خمینی و انقلابیون بازنده ی اصلی افکارِ نسل جدید ایران بودند و «شاه»، قهرمانِ فکر و ذهن این کودکان. تفاوت دستاوردهای دو حاکمیت و شرایط زندگیها انقدر محسوس بود، که حتی کودکان نیز متوجه این همه عقبگرد عجیب میشدند.

هرچه بیشتر برای تخریب شاه تلاش میکردند، بیشتر از پیش منفور میشدند. چرا که حقیقت آن تفاوتهای فاحش، و عقبگردهای شدیدی بود که دیده میشد. پسرفتهایی که تا به آن اندازه آشکار بود، که حتی از نگاه کودکان نیز پنهان نمی ماند.

علیرغم اینکه شاه در پنجم مرداد سال ۱۳۵۹ چشم از جهان فروبسته بود، اما هنوز در میان بسیاری از مردم ایران بود. حتی در افکار خیلی از کودکانی که به اصطلاح «فرزندان انقلاب» خوانده میشدند. تعداد بسیار زیادی از نسلی که هرگز شاه را ندیده بود و در دوران پس از «انقلابِ علیه شاه» به دنیا آمده بود. به جای خمینی ای که «کبیر» مینامیدنش، به بزرگی «شاه» باور داشت. و «رضا شاه» را «کبیر» میدانست.

به همین سبب حکومت حتی امروز هم، پس از گذشت بیش از ۴۰ سال از انقلاب ۵۷، از «شاه» و نام «پهلوی» هراس دارد. انگار همین دیروز بود که انقلاب کردند و عکسها و مجسمه های شاه را پایین کشاندند و خُرد کردند. شاه حتی در ذهن انقلابیون و سران جمهوری اسلامی نیز هنوز نمرده و «زنده است». هنوز می توان حضور «شاه» را در همه جای ایران حس کرد.

شعارهای مردم در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ به خوبی نشان دهنده دیدگاهها نسبت به شاه، و خواست بسیاری از مردم ایران است. شعارهایی همچون «ای شاه ایران، برگرد به ایران» و یا «رضاشاه روحت شاد»، «شاهشنشاه روحت شاد»، و … به خوبی نشان داد که «شاه» نه تنها نرفته بود که هرگز پادشاهی اش هم «پایان» نیافته بود. هرچند که در ظاهر «انقلابِ علیه شاه» حکومتش را سرنگون کرد؛ اما در باطن، این انقلابیون و مخالفین شاه هستند که منفور نگاه بسیاری از ایرانیان بویژه «نسل پس از انقلاب» شده اند.

خدمات و دستاوردهای «پهلوی» برای ایران و ایرانیان آنقدر زیاد بود که تعابیری همچون «سقوط سلطنت» «آخرین شاه» ایران، هیچ تاثیری بر جایگاه شاه فقید در اذهان ایرانیان نداشته باشد. «شاه» از دنیا رفته، اما نسلی که حتی او را ندیده است، امروزه در خیابانهای جمهوری اسلامی او را فرا می خواند.

دستاوردهایی همچون حقوق زنان، آزادی‌های فردی، پیشرفتهای صنعتی و اقتصادی، و موقعیت بین‌المللی ایران -به عنوان قدرت منطقه‌ای، متحد عرب در منطقه و هم پیمان قدرتهای بزرگ جهانی بودن، آن هم برای کشوری عقب مانده از پیشرفتهای جهان معاصر و پیرامونش- در دوران شاه آنقدر بزرگ بودند که بتوان سرنگون کنندگان حکومت «شاه» را ترمزی در مسیر پیشرفت و ترقی ایران دانست. و آنها را عاملان عقبگرد و پسرفتی بزرگ برای ایران نامید.

واقعیت انکارناپذیر این است که «ایرانِ نوین هر چه دارد از پهلوی دارد.» اگر رضاشاه و محمدرضا شاه نبودند، پس از قاجار، و با حکومت اسلامی، علمای بیسواد و دعانویسانی که واکسن را راه ورود «جن» به خون میدانستند، و آخوندهایی که آب لوله کشی از نظرشان حرام بود و گرفتن شناسنامه برای زنها حرام و نشانِ بی غیرتی مردان، اکنون ایران ویرانه ای بود در قعر جدول غیرمتمدنترین کشورهای جهان. خدمات پهلوی اول و دوم به رشد و اعتلای ایران «انکارناپذیر» است.

آنچه که واضح و آشکار است اینست که «پهلوی» کشوری ناامن، با مردمانی اسب و قاطرسوار، شِبهِ بدوی، و عقب افتاده از تکاپو و پیشرفتِ آن دوران را به جایی رساند که فهمیدند آنها نیز چیزی کم از باقی جهان ندارند. ایرانِ آن دوران از شپش، جذام، وبا، طاعون، جاده های خاکی و مال رو، خزینه های کثیف و بد بو، راهزن، بی سوادی فراگیر، و …*؛ به جاده های آسفالت، پلیس، ارتش، کارخانه، دانشگاه، بیمارستان چند صد تختخوابی، استادیوم ورزشی، تئاتر، ماشین، هواپیما و غیره رسید. حقیقت غیر قابل انکار این است که «پهلوی»، ایرانِ عقب افتاده قاجاریه را به ایرانی مدرن تبدیل کرد.

در دوران پهلوی بود که زن ایرانی از پستوی خانه به وزارتخانه رسید. از همپایه بهایم و وحوش بودن به حق رای رسید. زن از ضعیفه بودن، به نایب السلطنگی، قضاوت، خلبانی، فرماندهی، مدیریت، استادی، و … رسید. از زنِ حرم سرای شاه بودن، به شهبانویی رسید.

«پهلوی» از ایران عقب مانده‌ قاجاری، ایرانی مدرن ساخت. کودکان ایرانی دیگر از آبله، وبا، طاعون و انواع بلایا و بیماریها تلف نمیشدند. با طرحهایی مانند واکسیناسیون، تغذیه رایگان، آموزش رایگان و … رشد میکردند و بزرگ میشدند.

فارغ از دستاوردهای غیرقابل انکار پهلوی، این حقیقت و واقعیت که، مخالفان و منتقدان «شاه» حتی در جایگاه یک منتقد و مخالفِ بدون قدرت، و بی پشتوانه مردمی و قانونی، کمترین پایبندی به اصول اولیه دموکراسی ندارند؛ از مهمترین دلایل انزجار بخش بزرگی از جامعه امروز ایران نسبت به شعارهای بی پشتوانه آنها است.

از نگاه بسیاری از ایرانیان و «نسل پس از انقلاب»، «انقلابیون» مسببان ترمزِ موتورِ پیشرفت؛ و عامل پسرفت بزرگ ایران هستند. انقلابیونی که چشمانشان را بر روی آنهمه دستاورد غیرقابل تصور برای ایرانِ آن روزگار، بسته بودند. و تنها به اندک کاستی‎هایی که رفع آنها نیاز به زمان و اصلاح داشت؛ کشور را در مسیر سقوطی بزرگ قرار دادند. روشنفکرانی که جان و مال میلیونها نفر را به نابودی کشاندند، «برای رسیدن به قدرت».

عملکرد انقلابیون، هم پیش از انقلاب و هم پس از انقلاب، نشان داد که دغدغه آنها مساله «حقوق بشر» نبوده است. مخالفان شاه که گاها حتی در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز قرار دارند، اغلب فاقد روح دموکراتیک و پایبندی به اصول اولیه دموکراسی و باورهای آزاد و برابری خواهانه هستند. هنوز به قدرت نرسیده تحریف می کنند، سانسور میکنند، صدای غیر موافق را قطع و حذف میکنند. طبیعی است که از اساس، باورمندی آنها به اصول دموکراسی زیر سوال برده شود. و نتوان باور کرد که آنها همانهایی باشند که می توانند ایران را به دموکراسی برسانند، و یا دوباره در مسیر پیشرفت و ترقی قرار دهند.

منتقدان پادشاهی، موروثی بودن سلطنت را جنبه منفی آن میدانند. حال آنکه، جمهوریت نیز حکومت یک عده ای اندک از الیت و وابستگان، بر اکثریت جامعه است. ملاک خوب یا بد بودن حکومت از نگاه شهروندان، میزان آزادی، دموکراسی و پیشرفتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. و بویژه در این مورد ویژه، یعنی جمهوری برای ایران، هنوز آلترناتیو یا آلترناتیوهایی که بتوانند در میان مردم حس اطمینان از آینده ای روشن و آزاد را ایجاد کنند، دیده نمی شود. و در میان بسیاری از مردم، نگرانی ها از بازتولید یک جمهوری دیکتاتوریِ دیگر به مراتب بسیار بیشتر است.

تمامی شواهد، نشان از پیشرفت و ترقی ایران دوران پهلوی دارد، و از سوی مقابل، واکنشها و عملکردهای مخالفان شاه حکایت از عدم پایبندی آنها به دموکراسی و حقوق بشر.

عباس میلانی، در بخشی از کتاب «نگاهی به شاه» می‌نویسد: «شاخص های اقتصادی هم همه مؤید این واقعیت بودند که ایران با سرعتی کم نظیر در جهت صنعتی شدن گام بر می‌دارد.»

همچنین در ادامه همین قسمت آمده است که: «ابعاد تغییری که در وضع ایران پدید آمده بود به راستی شگفت بود. برای مثال ایران در سال ۱۹۶۴ محتاج وامی پنج میلیون دلاری بود. و یازده سال بعد، «شاه»، به گزارش سیا، نزدیک به دو میلیارد دلار به کشورهای گوناگون کمک کرد و گاه وام داد. حتی انگلستان هم در آن روزها از ایران وام دریافت کرد.». آن چه که نسل پس از انقلاب دید این حقیقت است که آنهمه تغییر تنها در فاصله «یازده» سال روی داده بود.

آنچه که مسلم است، برای شناخت «شاه» از یک سو دستاوردهای عینی و ملموس پهلوی اول و دوم را می بینیم. و از سوی دیگر رفتارها و سخنان کاملا متناقض مخالفان و منتقدان شاه را.

فارغ از هرگونه مقایسه، در تاریخ معاصر ایران، از امیرکبیر گرفته تا پهلوی؛ هرکه در راستای پیشرفت و اعتلای ایران تلاش کرد، سرانجامی ناخوشایند برایش رقم زدند. تنها تاریخ و آیندگان به عظمت تلاشهایشان پی بردند. همانگونه که «محمدرضا شاه پهلوی» نیز گفته بود «تاریخ و آیندگان در مورد کارهایش قضاوت خواهند کرد.»

سعدیا! مرد نکــونـــام نمیـــرد هرگــز                مرده «آن» است که نامش به نکویی نبرند

 

 

 

 

 

*ارجاع شود به کتاب سیاحت نامه ابراهیم بیک، نوشته حاج زین العابدین مراغه ای.

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)