استمرارتبانی سکوت!
(بازخوانی تعطیلی روزنامه سلام و زندانی شدنم در عصر پنج شنبه ۱۷تیر۱۳۷۸)
اینجا وآنجا بلندگو دست گرفته اند و از حقوق «روح الله زم»به عنوان یک روزنامه نگار و مدیر شبکه خبری آمد نیوز دفاع می کنند!! و خواستار عدم مجازات اعدام برای وی شده اند!!
و یا تعدادی از همین فعالان سیاسی و فعال حقوق بشر و نهادهای باصطلاح حقوق بشری و خبرنگاران بدون مرز و چه و چه… از همان سال ۱۳۷۸ در واقعه ۱۸تیر،ازفردی به نام «احمد باطبی» که صرفا بخاطر چاپ عکس وی با لباس خونین!در مجله ای در خارج از کشور و داستانی که برای وی ساختند و محکوم به اعدام شد، و سرانجام هم سر از آمریکا درآورد!! و…و… حمایت شد. در حالی که این دو نفر و برخی دیگر سوغات نهادهای امنیتی به خارج از کشور هستند که در آنجا نقش اپوزیسیون را بازی می کنند،اما همین افراد فعال سیاسی و مدافع حقوق بشر و به اصطلاح نهادهای حقوق بشر از خانم شیرین عبادی گرفته تا رها بحرینی و قائمی و غیره!!و ایضاروزنامه های اصلاح طلب زندانی شدن مرا(با وجود انتشار یک خبر در ذیل صفحه اول روزنامه خرداد۱۹تیر ۱۳۷۸)ندیدند و بابایکوت خبری و سکوت-که تا الان هم آنرا ادامه داده اند- نشان دادند:که «سگ زرد برادر شغال است»!
استمرار و تبانی در سکوت تا همین الان که ۲۱سال از آن واقعه می گذرد و مرا از شغل خود (مطبوعات) محروم ساخته اند،ادامه دارد. این سکوت باعث شده که دیکتاتوری ولایت فقیه در این سال ها بدون آن که رسما مسئولیت بپذیرد،هر نوع آزار و اذیت و محرومیت از حقوق شهروندی و فشار معیشتی و اقتصادی را که می توانست(به کمک سکوت و یاری دیگران) برمن تحمیل کرد. بخشی از این وضعیت متوجه همین سکوت مدعیان بوده و هست. آن ها که به خدا و قیامت اعتقاد دارند می دانند که این از حقوق حق الناس است. و من هم نخواهم بخشید. و آن هایی هم که اعتقاد ندارند،و ادعای آزادیخواهی و حقوق بشری شان چاک آسمان را پاره کرده،روزی چهره ی بی نقاب آنان برهمگان رویت خواهد شد و خود تا حد توان و امکانات این کار را خواهم کرد!
هرسال که تاریخ سالگرد تعطیلی روزنامه سلام فرامی رسد، زندانی شدن خودم را و تبانی سکوت مدعیان را یادآوری می کنم!(تاسیه روی شود هرکه در او غش باشد).
به غیراز چاپ خبر دستگیری ام در روزنامه خرداد۱۹تیر۱۳۷۸در صفحه اول،و یک یادداشتی که بعدها انصافعلی هدایت (همکارم در روزنامه سلام)در سایت «ایران امروز»منتشر کرد، هرچه تاکنون منتشر شده از جانب خودم بوده است.
هرسال که واقعه ۱۸ تیر و روزنامه سلام می شود،از سیر و پیاز و گوشت و گربه بنگاه های خبری و افراد متنوع در بیان رویدادها و در مصاحبه ها، حرف و حدیث های ناگفته ای !! را گفته اند و می گویند، جز آن که از فردی بنام «محمد شوری» که در روزنامه سلام کار می کرده و ده ها مطلب نوشته است! و اینکه روز بعد از تعطیلی سلام توسط دادگاه ویژه روحانیت بازداشت و زندانی شده است!
حتی بعدها درحالیکه صدای آمریکا داشت با جناب شمس الواعظین(که اینک دوران بازنشستگی اش را می گذراندو مشغول رسیدگی به املاک شمال و غیره است و البته هر از گاهی برای اینکه از یاد نرود و تاریخ مصرف داشته باشد، یک خبری برایش درست می شود!!)مصاحبه زنده می کرد، همانجا زنگ زدم به صدای آمریکا،وعلت اینکه چرا انجمن صنفی روزنامه نگاران هیچ عکس العملی نشان نداد؟ سوال کردم،شمس الواعظین که انتظار این تلفن را نداشت، شروع کرد به توجیه و بیان این سخن که بله…پرونده ایشان در حال پیگیری و رسیدگی است!! خب جناب شمس پیگیری تان تا الان که سال ها از آن گذشته به کجا انجامید؟!!(شاهدم دراین تلفن خانم الهه ایکس بود که در آن مصاحبه حضور داشت).
یا در اتفاقی دیگر، و در محل انجمن صنفی روزنامه نگاران که به مناسبت روزخبرنگار مراسمی گرفته شده بود،من در مقابل این انجمن با چسباندن پلاکاردی به وضعیت خودم اعتراض کردم. و از عجایب اینکه بنگاه خبر پراکنی بی.بی.سی در حالیکه داشت باانصافعلی هدایت(هنوز آن زمان ایشان نتوانسته بود از ایران خارج شود!)مصاحبه می کرد و وی از من سخن گفت، باوجود آن که خودم درآنجا حی و حاضر بودم،حاضر نشد باخودم حتی مصاحبه کوتاهی انجام دهد!
انجمن باصطلاح صنفی روزنامه نگاران نه تنها رسما به خاطر سکوت خود از من عذرخواهی نکرد، بلکه خوب می داند اگر بخواهد پاسخ مرا بدهد آنوقت آن یک ذره وجاهت که به کمک رسانه ها و بلندگوها کسب کرده را هم از دست می دهد.
دراین میان فقط خانم بدرالسادات مفیدی که موقعی دبیرانجمن صنفی روزنامه نگاران و جزو هیات مدیره بود،در یک پیام تلگرامی عذرخواهی کرد.
وقتی پس از دوماه آزاد شدم به محل انجمن صنفی روزنامه نگاران رفتم و علت عدم واکنش آن هابه دستگیری خودم را جویا شدم.
انجمن صنفی رونامه نگاران به ریاست رجبعلی مزروعی حتی از اطلاعیه ای که برای باصطلاح خبرنگاران روزنامه جبهه(از انصار حزب الله و نیروهای خودسر) صادر کرد، در مورد من دریغ کرد!
روزنامه۱۲نشاط مرداد۱۳۷۸دوره جدید،ش۱۲۲نوشت:
«انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران از بازداشت چند تن از خبرنگاران از جمله خبرنگاران روزنامه جبهه و روزنامه توقیف شده زن ابراز نگرانی کرد. این انجمن در جلسه هفتگی خود از مراکز مسئول خواست چنانچه موضوع بازداشت این افراد به فعالیت و شغل آن ها مربوط نیست هر چه زودتر افکار عمومی را نسبت به این امر مطلع سازند».
این اطلاعیه زمانی چاپ شدکه من هنوز در زندان بودم.
وقتی علت را از علی مزروعی (که الان خود و خانواده اش خارج نشین شده و نقش اپوزیسیون صادراتی را بازی می کنند)، پرسیدم،گفت:«شما را به خاطر فعالیت روزنامه نگاری زندانی نکرده اند».
نمی دانم ایشان چگونه قبل از محاکمه من، و در حالی که خودم هنوز متن کیفرخواست خودم را ندیده ام و دوماه را به خاطر نوشته هایم در روزنامه سلام و دیگر مطبوعات در توحید یا «موزه عبرت»!! تجت بازجویی شبانه روزی بودم،و در زمانی که به قید وثیقه آزاد شدم،با ضرس قاطع می آید و می گوید: که شما را به دلیل کار مطبوعاتی نگرفته اند! (بی شرم ها).
اما همین مطبوعات به اصطلاح اصلاح طلب در حالی که من در همان ایام در انفرادی توحید بودم، بارها از زندانی شدن محمدعلی نژادالحسینی(که دادگاه ویژه روحانیت وی را به عنوان متهم اول به پرونده من الصاق کرده بود!ٍ)نوشتند.برای نمونه:
[هفته نامه آبان،سال دوم،شماره۷۸،۱۵خرداد۱۳۷۸
«شنیده شده که سید محمد علی نژاد الحسینی را که بیش از دو ماه از بازداشت وی می گذرد از بندی که محسن کدیور هم در آن جا بوده خارج کرده و به جای دیگر انتقال داده اند و از سرنوشت او اطلاعاتی در دست نیست». گفتنی است چندی پیش سید محمد علی نژاد الحسینی در نامه ای به سازمان حقوق بشر اسلامی به بازداشت خود اعتراض کرد. نژاد الحسینی یکی از طرفداران آیت الله منتظری است.
روزنامه نشاط ۷ مرداد۱۳۷۸،دوره جدید. شماره ۴۱۸
از نژاد الحسینی خبری نیست.
از وضعیت سید محمد علی نژاد الحسینی که در روزهای پابانی سال گذشته با حکم دادگاه ویژه روحانیت در اصفهان بازداشت و به تهران منتقل شده است اطلاعاتی در دست نیست تماس های مکرر همسر وی با این دادگاه برای گرفتن ملاقاتی موفق آمیز نبوده است. و وی تنها پس از اصرار زیاد برای ملاقاتی با دادستان توانسته است هفته گذشته با محسنی اژه ای دادستان دادگاه ویژه روحانیت ملاقات کند.
روزنامه نشاط ۱۳مرداد۱۳۷۸دوره جدید. شماره ۱۲۳
خانواده سید محمد علی نژاد الحسینی دیروز موفق شدند با وی در زندان اوین ملاقات کنند. دو فرزند وی نیز در نامه ای دیگر به رئیس جمهوری از این که پدرشان را به مدت چهارماه است ندیده اند و بی اطلاع هستند ابراز نارضایتی کرده بودند].
من خودجعبه سیاه هستم و پر از حرف های ناگفته،که بایستی گفته شود.حرف هایی که چنانچه بیان شود،چهره هایی را بی نقاب، نفاق آنان را آشکار و به تاریخ معرفی خواهد کرد!(ایضا در مورد خاطراتم در روزنامه سلام).
با محدودیت هایی که در این سال ها برایم اعمال کرده اند،که بامحرومیت های شدید اقتصادی و معیشتی و شغلی مواجه بوده ام ، سعی کرده اندمانع آن شوند تا صدا و نوشته هایم در دسترس همگان قرار گیرد.ولی علیرغم همه ی فشارها و ناامنی و آزارهای بی وقفه دراین سال ها،مرحله به مرحله تلاش کرده ام نکاتی را در اختیار دیگران قرار بدهم.برای دیگر انی که راه توجیه و سکوت شان را ببندد و نگویند ما مطلع نبوده و نمی دانستیم!
زمانی که متن حکم محکومیت اینجانب توسط دادگاه ویژه روحانیت صادر شد به یک دلیل واهی نگذاشتند حتی از آن کپی بگیرم و صرفا حق رونوشت آن راداشتم،متن آن حکم چنین است:
« رای دادگاه:
[متهم در جلسات دادگاه در مورد توزیع دستخط مجهول منتسب به مقام معظم رهبری اظهار داشت نامه را از طریق فاکس به روزنامه سلام ارسال شده و من نسخه ای از آن را به آقای نژادالحسینی دادم. ولی تکثیر آن را نکار نموده و از ارائه نسخه فاکس شده نیز اظهار ناتوانی کرد.
هم چنین درمورد نوشتن مقالاتی علیه مسئولین نظام با نام های مستعار اغتراف نمود در نوشته های خود مظالبی علیه جمهوری اسلامی را درج کرده است.
طبق ماده ۵۷ قانون مجازات به یک سال حبس قظعی که به ۵ سال حبس تعلیقی تبدیل شد].
که اولا تنها یک جلسه رسمی دادگاه تشکیل شد. همانطور که نوشته ام کیفر خواست مرا به کیفر خواست آن سه نفر چسبانده بودند که ربطی به من نداشت و با هزار من سریش هم نمی توانستند آنرا بچسبانند. ولی در کیفر خواست خودخواسته بالاخره آن را آوردند،و صرفا یک دادگاه سرپایی در چند دقیقه(طبق معمول) به ریاست علی رازینی تشکیل و این حکم صادرشد.
و ثانیا این فاکس در همان ایامی به روزنامه سلام صادر شد که نژادالحسینی به هم روزنامه آمده بود! و طبق جو آن زمان که زمان افشا شدن راز قتل های زنجیره ای یود،احتمالا نسخه هایی به سردبیران و یا برخی افراد حاضر در سلام هم داده ام . و احتمالا ایشان هم رویت کرده است!
اینکه ایشان در اصفهان به کمک دیگرانی که من نمی شناختم و یا سال ها آن ها را ندیده ام و آن هم در شهر اصفهان تکثیر و توزیع کرده و آن هم به همراه دیگر اعلامیه ها،از جمله اتهامی بود که می خواستند مرا به این پرونده بچسبانند. آنچه دراین دوماه انفرادی در زندان توحید گذشت فقط تفتیش عقاید بود که برای هر کدام از مطالبی که انگشت گذاشته بودندباید توضیح می دادم!
و ثالثا نام مستعار هم اجباری بود. مسئولین روزنامه سلام و دیگر روزنامه های اصلاح طلب در مقاطعی دوست نداشتند با نام اصلی بنویسم.البته با نام اصلی و یا بی نام هم بسیاری نوشته ام.
بعدازحدود۴سال که به قیدوثیقه ی ۱۰میلیون تومانی آزادبودم، درتاریخ های ۲اردیبهشت ۱۳۸۲و ۱۸مرداد۱۳۸۲به دادگاه ویژه روحانیت احضار شدم.
بار اول یک آخوندی به نام «مهدوی»شروع کرد از نوع بازجویی کردن و بیان توهّمات خود؛ و می خواست آنرا از زبان من بشنود!! و باصطلاح بچه می ترساند!! که فلان می کنیم و چه و چه!! حتی همانجا حکم اعدام برایم صادر کرد!! ولی پس از چندی یک دادگاه فرمایشی به ریاست «علی رازینی» و دادیاری به نام «ذاکری»؟ تشکیل شد.همان موقع هم در محل دادگاه بازجوی خود را بدون چشم بند دیدم. از صدایش فهمیدم . وقتی نامش را پرسیدم؟ گفت: رضا!
محاکمه من به صرف آنکه موسوی خوئینی(مدیر مسئول روزنامه سلام)روحانی است،در دادگاه ویژه روحانیت برگزار شد در حالی که من هیچ وقت در سلک و لباس روحانیت نبوده ام، و علاوه بر این همان کسی که سال۶۵ مرامحاکمه کرده بود،یعنی علی رازینی دوباره رئیس این محکمه شد،
روزنامه سلام صرفا به بهانه چاپ یک سند محرمانه به امضای سعید امامی توقیف شد.
در همین مورد روزنامه خرداد۳۱تیر۱۳۷۸،ش۱۷۶به نقل از موسوی خوئینی نوشت:
« سند چاپ شده محرمانه نبوده و سلام همواره در پایبندی به قانون متعهد بوده است.سند محرمانه را باید در بالا و پائین آن مهر مربوطه را داشته باشد. و وجود حرف(خ) در شماره نامه به معنای محرمانه بودن نیست.بر اساس اطلاعاتی که در روزهای بعد به دست من رسید معلوم می شود که اصد سند نیز مهر محرمانه ندارد. و تاکنون هم (از روزسه شنبه) علی رغم اصرار بنده هنوز اصل سنر ارائه نشده است.حتی اگر سند همومحرمانه هم باشد،بازهم طبق قانون حق تعطیلی سلام وجود ندارد. آنان می بایست دادگاه را تشکیل می دادند و دفاعیات ما را می شنیدند».
موسوی خوئینی ها باوبیان این مطلب که چند تن از نمایندگان مجلس شکایت کرده اند که سلام با این کار خود خواسته تلویحا اعلام کند که ما همسو با سعید اسلامی هستبم، گفت:«ما نمی خواستیم این امر را تلویحا بگوییم،بلکه قصدمان فریاد این امر بود. حال اگرآنان نمی خواستند آن را بشنوند خود دانند»!
هم چنین روزنامه آریا ۲۴مرداد۱۳۷۸نوشت:
یک عضو وزارت اطلاعات که نامه منتشره سعید اسلامی در روزنامه سلام را به خارج از وزارتخانه منتقل کرده است دستگیرشد.
«روزنامه انگلیسی زبان تهران تایمز از فول منبعی که نامش را فاش نکرد با اعلام این مطلب نوشت:این فرد نامه سعید اسلامی را مستقیما به روزنامه سلام ارایه نکرد. بلکه از طریق شخص ثالثی آن را به این روزنامه انتقال داده است».
این در حالی است که بخشی از نیروهای اطلاعات در روزنامه سلام فعالیت مطبوعاتی می کردند. یعنی در اصل در آنجا تعلیم می دیدند. آینده هم آن را ثابت کرد. اینکه خود آقای موسوی خوئینی ها این موضوع را می دانست یا نه؟ من خبر ندارم. اما برای من معلوم بود که خیلی از نیروهای سلام حساب شده وارد این کار و این شغل شده اند. لذا برخی شان مستقیم و یا غیر مستقیم به «واجا» وصل بودند. بخصوص آنکه قتل های زنجیره ای در زمان اصلاحات و دوره خاتمی، توسط بخش دیگری از نیروهای «واجا» آشکار شد.پس بدست آوردن چنین اسنادی ساده بود. اصلا می توانستند آنرا فاکس کنند. همانطور که مرا به بهانه یک نامه و فاکس ارسالی به امضای خامنه ای در مورد مهدوالدم بودن اعضای یک نشریه بازداشت و زندانی کردند!
دادگاه یک دفعه به خاطر کیفرخواست مشترکی که برای من و سه نفر دیگر نوشته بود نیمه تمام ماند. آن جا من ایراد گرفتم. که با اعتراض من و قبول آن توسط رازینی،دادگاه متن کیفر خواست جداگانه ای (که در همان زمان دادگاه قرائت شد)صادرکرد!
می خواستند مرا به پرونده و اتهامات آن سه نفر که از اصفهان که به تهران آورده بودند،بچسبانند!
اصولا کار من در روزنامه سلام پرمشغله بود،از اولین کسانی بودم که صبح اول وقت وارد روزنامه می شدم و از آخرین افرادی بودم که روزنامه را ترک می کردم. برای آنچه که در کیفر خواست آمده بوده نه وقت داشتم و نه دوران، زمان چنین فعالیت هایی بود!
بهانه ی آنان سندی(نامه ای) بود که به امضای خامنه ای در مورد مهدور الدم بودن افراد یک نشریه برای روزنامه سلام فاکس شده بود، آن هم در ایام قتل های زنجیره ای، و به دلیل آنکه من مسئول ورود و خروج فاکس های ارسالی به روزنامه سلام بودم، ومن این فاکس را رویت کرده بودم ، اگر جعلی هم بود، آن را همان به اصطلاح نیروهای خودسر وزارت اطلاعات(واجا) جعل کرده بودند،و هیچ توزیع و تکثیری از طرف من هیچگاه صورت نگرفت. دوماه انفرادی من در زندان توحید صرف تفتیش عقاید و توضحیخ دادن در مورد نوشته هایم در روزنامه سلام و دیگر مطبوعات شد! ودر متن حکم هم به آن اشاره کرده اند.
آن سه نفری که هم پرونده من شدند در اصفهان زندگی می کردند و جزدردهه۶۰ که تنها دو نفراز آن ها را می شناختم و تا زمان دادگاه هیچ نشان و هیچ خبری از آن ها نداشتنم و اصلا یکی از آن سه نفر را هرگز نه دیده بودم و نه می شناختم.
از میان آن ها،تنها فقط یک نفر بنام «سید محمدعلی نژادالحسینی» را در اواخر عمر روزنامه سلام که به روزنامه آمده بود دیدم . نمی دانم چرا سر وکله وی آنجا پیداشد؟! ولی وقتی فهمیدم با رجبعلی مزروعی خوش و بش می کند با خودم گفتم خب لابد رفاقت دارند و همشهری (اصفهانی) هم که هستند! وی بیشتر از آنکه با من حرف بزند و یا کاری داشته باشد به سراغ علی مزروعی می رفت و با او کار داشت.
جناب مزروعی الان باید پاسخ دهد که در آن ایام چه حرف هایی با ایشان رد و بدل کرده و وی با مزروعی چه کار داشته است؟!
حتی من در دهه ۶۰ فقط دورا دور محمد علی نژادالحسینی را می شناختم. و گاهی وی رادیده بودم. رابطه مان هم رابطه کاری نبود.
جناب مزروعی به دلیل همشهری بودن و اصفهانی بودن باید پاسخ دهد محمدعلی نژاد الحسینی اصولا در روزنامه سلام چکار داشته است؟!
الان هم بخشی از هیات مدیره انجمن صنفی روزنامه نگاران، و اعضایش درخارج از کشور باصطلاح منتقد نظام هستند!! در حالی که هم از توبره نظام و نهادهای امنیتی و گروه هایی که به آن وابسته هستند می خورند. و هم از آخور رسانه های خارج از کشور مثل بی.بی.سی. رجبعلی مزروعی و حسین باستاتی از جمله آن ها هستند!
این روزنامه های باصطلاح اصلاح طلب و مانند آن تعطیلی روزنامه سلام رادیدندو مرا که یکی از افراد شاغل آن بودم و مسولیت حروفچینی، تصحیح و تلکس های خبرگزاری ها را بر عهده داشته و ده ها یادداشت و مقاله و گزارش در روزنامه سلام و دیگر مطبوعات،مثل هفته نامه توانا و روزنامه صبح امروز نوشته بودم را ندیدند!! و در مورد زندانی کردن و زندانی شدنم حتی یک خبر کوتاه هم ننوشتند!(بی شرم ها).
از تاریخ ۱۸تیر۷۸تا الان در تمامی این سال ها به جز آنچه خودم در باره خودم در سایت های مختلف منتشر کردم، صدایی از مدعیان آزادیخواهی و عدالت طلبی و اصلاح طلبی در داخل وخارج ازایران برنیامدوهمه بالاتفاق تا الان سکوت کرده اند، و به استمرار آزارهای استبداد ولایت فقیه تا الآن یاری رسانده اند.و منشا تمامی این آزارها «شنود» است. چون نمی خواهند و نمی توانند مسئولیت رفتارهای موهن و جنایت بار خود را بر عهده بگیرند!
من در مورد شنود وآزارهای آن ها اینجا:
در یوتیوب:

و ویدئویی در تاریخ شانزدهم تیرماه۱۳۹۷در سالگرد تعطیلی روزنامه سلام، زندانی شدن من، و سکوت آن ها،اینجا:

روزشمار من و روزنامه سلام
http://news.gooya.com/politics/archives/2016/07/214528.php

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-79713.html
پژواک ایران/روزشمارمن وروزنامه سلام،منتشر کرده ام. برای اطلاع بیشتر به آنجا رجوع شود.
روزنامه سلام به حکم دادگاه ویژه روحانیت به۵سال عدم انتشار محکوم شد.
روزنامه نشاط(۴مرداد۱۳۷۸)دوره جدید ش۱۱۵،نوشت:
هیان منصفه دادگاه ویژه روحانیت چند ساعت پس از پایان جلسه ای که سید محمد موسوی خوئینی ها مدیر مسئول روزنامه سلام وی را مجرم شناخت.
به گزارش ایرنا در اعلامیه روابط عمومی دادگاه ویژه روحانیت، نظر هیات منصفه را به شرح زیر اعلام کرد:
۱_در خصوص شکایت استاندار سابق اردبیل مبنی بر نشر اکاذیب اکثریت آرا به مجرمیت آقای خوئینی ها نظر داد.
۲_ در رابطه با شکایت هفت نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی مبنی برتوهین و هتک حرمت و تشویش اذهان عمومی با اکثریت آرا متهم را مجرم شناخت.
۳_ در خصوص انتشار نامه طبقه بندی شده وزارت اطلاعات به اتفاق آرا نظر به مجرمیت آقای خوئینی ها داد.
۴_ اکثریت هیان منصفه متهم را مستحق تخفیف ندانست.
احمدی نژاد استاندار سابق اردبیل در سال۷۶ از وی شکایت کرده بود.
وآفتاب امرو(ز۴شهریور۱۳۷۸)نوشت:
مدیر مسئول روزنامه سلام به حکم دادگاه ویژه روحانیت تقاضای تجدید نظر نکرد.و بر این اساس این روزنامه به مدت پنج سال تعطیل شد.
به گزارش خبرنگار ما قرار است موسوی خوئینی ها،مدیر مسئول روزنامه سلام به زودی دلایل خود را برای عدم تجدید نظر خواهی اعلام کند.
وی پیش از این اعلام کرده بود که رای دادگاه هرچه باشد نسبت به آن اعتراضی نخواهد کرد.
حجت الاسلام موسوی خوئینی ها معتقد بود تصمیم تعطیلی سلام قبل از دادگاه در جای دیگری گرفته شده بود.
آری تصمیم تعطیلی روزنامه سلام در جای دیگری گرفته شده بود!(که باید در باره آن هم نوشت!).
من نیز به اندازه ی محرومیت سلام به ۵سال حبس تعلیقی محکوم شدم. ابتدا به یک سال قطعی و سپس تبدیل آن به ۵سال حبس تعلیقی. ولی محرومیت شغلی ام به کمک همین نیروهای اصلاح طلب که هرکدام شان بعداز تعطیلی سلام یا روزنامه ای تاسیس کرده و یا مدیر مسئول آن شدندو یاسردبیر، به اضافه شغل های دیگری که از این جا وآنجا بدست آوردند و تا الان هم فعال هستند و یک روزهم بیکار نشده و مزه بی پولی را هم نچشیده اند،محرومیت ومحدودیت و آزارها همچنان ادامه دارد و آقایان همچنان در استمرار سکوت با نظام ولایت فقیه در تثبیت چنین وضعیتی تبانی کرده اند!
هفده تیر نود و نه
محمد شوری(نویسنده و روزنامه نگار)
t.me/shourimohammad

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)