خاتمی در بامداد انقلاب وقتی که اوضاع بدجوری شیر تو شیر بود، طی حکم خمینی سرپرست روزنامه کیهان شد. همان روز اول بازدید از کیهان از دهانش پرید که کیهان موجود «نسبتی با آنچه او و آیت الله خمینی میخواستند ندارد» بدین ترتیب در راستای خط امام به صغیر رو کبیر بند کرد و حتی مهدی بازرگان را هم بی نصیب نگذاشت. چندی بعد که کیهان شریعتمداری دقیقاً در ادامه خط امام به شکلی افتاد که که دیگر حتی نسبتی با خاتمی نداشت آن وقت تازه فهمید چه شکری خورده گفت پشیمانم و در حق بازرگان جفا کردم ! ؟ که البته بازرگان تنها نبود بسیاری از روشنفکران و نویسندگان دیگر هم بودند که مسافر خط امام شدند و دیگر همه می دانستند که آخر خط امام زندان اوین است.

هرکسی را که چنین سابقه ی درخشانی در کاری داشته باشد می فرستند لای دست عمه اش کارآموزی کند. ولی در جمهوری اسلامی نامزد انتخابات ریاست جمهوریش میکنند. بخصوص که سناریوی جدیدی درست کردند به نام انتخاب بین بد و بدتر که همیشه یک شاگرد قبولی داشته باشد. اتفاقاً خوب هم گرفت و تا این اواخر هم دوام داشت تا ریشش به کلی در آمد و چهره ی ملایی   اش هویدا شد. خاتمی با چهره ی خندان عرضه شد، با این شعار که اگر ناطق نوری انتخاب شود دمار از روزگار مردم در خواهد آورد. البته در پشت پرده شهید مغروق و مفسد معروف رفسنجانی پدرخوانده اصلاحات قرار داشت. پس از انتخاب شدن خاتمی و سروصدا برای اصلاحات، برای مردم کشورهای خارج این پرسش مطرح بود که چرا آخوندهای زمامدار ایران نامشان با خ شروع می شود. خمینی ، خامنه ای و حالا خاتمی. تفسیر قضایا برای خارجی ها دشوار است ولی برای ایرانی ها زیاد مشکل نیست چون آنان با نام جانورانی که نامشان با خ شروع می شود آشنا هستند.

تبلیغات در این زمینه و شعار اصلاحات که نه برنامه داشت و نه سری و نه تهی در داخل و خارج مریدانی پیدا کرد و هشت سال پیاپی مردم را سرکار گذاشت. خاتمی در کتاب خاطراتش یادآوری می کند که امید چندانی به آوردن رأی نداشت ولی رفسنجانی کلاس فشرده ی اعتدال برایش گذاشت و امیدوارش کرد که مردم خواهی نخواهی به او رأی خواهند داد. برای همین هم وقتی نزدیک به ۲۰ میلیون رأی آورد خودش اول از همه غافلگیر شد. با همه ی آخوندی باورش نمی شد که چه آسان می شود مردم ساده دل را فریب داد.

برای خارجی ها این قابل فهم نیست که چطور مردم دنبال اصلاحاتی راه بیفتند که معلوم نیست چه چیزی را می خواهد اصلاح کند. همینقدر هر کس به فهم خود برداشتی از اصلاحات داشت و البته این فقط از ایرانی ها بر می آید که دنبال چیزی راه بیفتند که نمی فهمند چیست. مگر جمهوری اسلامی را می دانستند چیست؟

خلاصه اینکه تکنوکرات های دوران رفسنجانی به خدمت گرفته شدند و اصلاحات مورد نظر او پیاده شد، بخصوص در زمینه ی اقتصاد که آثار درخشانش را شاهدیم.

در جنبش دانشجویی ۱۸ تیر خاتمی که حالا رهبر اصلاحات لقب گرفته بود دستور سرکوب دانشجویان را صادر کرد. اول خواستند به یاری دانشجویان تحکیم وحدت، دامنه ی اعتراضات را در محوطه دانشگاه محدود کنند تا مانع پیوستن مردم به دانشجویان شود بعد که ابعاد اعتراض گسترده شد به فرمان همین خاتمی- لباس شخصی ها با زنجیرو پنجه بو کس به جان مردم افتادند. نیرو ی انتظامی۴۰۰۰ نفر را دستگیر کردند و به بیدادگاها و کهریزک کشاند.

فکر می کنید سید خندان شرمسار شد؟ خیر تازه نطق هم کرد که: «بعد از حادثهٔ کوی دانشگاه، شورش پیش آمد. شورش و بلوا در تهران، حادثهٔ زشت و نفرتآوری بود که ملت عزیز و مقاوم و صبور و منطقی ما را مکدر کرد. آنچه در تهران پیش آمد، لطمه به امنیت ملی بود؛ تلاشی بود برای برهم زدن آرامش مردم شریف و تخریب اموال عمومی و خصوصی و بالاتر از آن، اهانت به نظام و ارزشهای آن و مقام معظم رهبری.»

اینکه تظاهرات آرام دانشجویان را که برای دفاع از آزادی بیان و در اعتراض به بسته شدن یک روزنامه آغاز شده بود ضد امنیت ملی و زشت و نفرت آور بنامند فقط از رهبر اصلاحات آخوندی برمی آید و فهم آن هم از عهده ی ایرانی های طرفدار اصلاحات برمی آید و بس.

معلوم نیست وقتی او گفتگوی تمدن ها را مطرح کرد چه چیزی از تمدن در آن بود. گو اینکه گفته می شود این نظریه ی تمدن ها توسط چاچول بازهایی مانند داریوش شایگان که چیزی شبیه به آن را با نام گفتگوی فرهنگ ها برای فرح پهلوی تهیه دیده بودند دستکاری شد، و به سید عشوه گر تحویل دادند.

آیات عظام و آخوندهای حوزه که همه جور قرشمالی از قبیل شریعتی و غیره را آزموده بودند، خیلی طاقت آوردند که رسوایی و جنجال راه نیفتد و آبروریزی نشود چون این یکی عمامه داشت و خودی محسوب می شد. هی خواستند حفظ آبرو کنند نشد که نشد. خاتمی هم حالا هوا برش داشته بود و با این حرف ها اسمی در کرده بود و چهار نعل می تاخت و با این ژست ها و حرف ها می خواست ثابت کند تافته جدابافته ای از حکومت اسلامی حاکم است. می گویند امر بر آدمی مشتبه می شود همینه، ولی تا این حد؟ البته از جانبی دیگر ارتباط با جرج سورس و دستگاه تبلیغاتی او را هم نباید نادیده گرفت که در این تبلیغات و بزرگ کردن او در اروپا و آمریکا نقش داشت. از قرار معلوم ملاقات مستقیم خاتمی همراه ظریف با جرج سوروس در نیویورک در سال ۱۳۸۵ بوده و این ارتباط مستمر بوده و ادامه داشته است. نتیجه اینکارها چی بوده؟ سرانجام پس از ۸ سال ریاست جمهوری اعتراف کرد که تدارکاتچی بیش نبوده است. بعد هم با ادامه ی همین برنامه، جمعی را بنام جنبش سبز دم تیغ دادند.

البته در زمان همین مثلاً اصلاحات بود که عاشقان ولایت هم بیکار ننشستند و قتل های زنجیره ای را راه انداختند و عده ای از چهره های شاخص ملی مانند پروانه و داریوش فروهر و نویسندگانی چو محمد مختاری و… را به طرز فجیعی کشت تا معنی تمدن اسلامی را تمام کمال به مردم نشان دهد تا یک وقت هوا برشان ندارد. سازمان امنیت خاتمی موفق شد این قتل ها را به گردن یک عده مامور اطلاعاتی خودسر بیندازد و جان خود خلاص کند. کی بود؟ کی بود؟ من نبودم.

 خاتمی از انقلاب مشروطه دلخور بود و یک کتاب در ردش نوشت. با دموکراسی علناً مخالفت کرد و از جانب مردم گفت که مردم دموکراسی نمی خواهند و سرانجام با لیبرالیسم هم در افتاد. پس دیگر چی می ماند؟ بله خاتمی اگر آزادی و دموکراسی را برای مردم مناسب نمی داند فدرالیسم را بهترین شیوه حکومتی برای ایران می داند که می تواند منجر به تکه پاره کردن آن شود. خاتمی برای رانتخواری همپالکی هایش و فسادی که سراپای کشور را گرفته نسخه ای ندارد و حرفی نمی زند. صحبت از تمرکز زدایی می کند. خوب است فدرالیسم عراق و دولت فدرال کردها را دید وهنوز از فدرالیسم دم می زند. می گفتند ملا زورش به خر نمی رسید دق دلی اش را سر پالان خر درمی آورد. سید زورش به اصلاحات دینی نرسید حالا عدم تمرکز راعلم کرده که در دولت فدرال چند دولت دیکتاتور بیشتر روی دست ملت بگذارد. البته سید می داند پشمش ریخته و دیگر کسی تحویلش نمی گیرد ولی خودش را از تک و تا نمی اندازد و می رود در گاردین به کمک دوستان اصلاح طلبش مقاله می نویسد. چرا گاردین؟ خوب آشیخ در حقیقت بدیل احمدی نژاد است و هوا برش داشته واقعاً فکر کرده چهره ای شده و اگر احمدی نژاد اینقدر رو دارد که میخواهد برگردد، چرا او نیاید. ای ملت قدر هر دو را بدانید.

چهارشنبه، ۱۱ تیر سال ۱۳۹۹

۲۰۲۰/۰۷/۰۱

 
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)