زن رانکشید
شب ماه وستاره می خواهد
روز نور و روشنایی
آسمان پرواز فوج فوج پرندگان
درنگاه همیشه ی ابی زنان جهان
زن رانکشید
گرمارا ازخورشید نگیرید
این گوهرقیمتی را
ازگلوبنداش نستانید
باغچه گل و پروانه می خواهد
شاعرشعر وترانه ی عاشقانه
خداوند مهروزیبایی زنان را
زن رانکشید
جهان ازبی مهری دارد می میرد
بیش ازاین نگاه غربیی اش را
غرق دربی مهری نکنید
انسان مهرو دوستی می خواهد
فرشته ای درجهان هستی می خواهد
زن رانکشید
بگذارید کبوتران
درگوش کرولال جهان
ترانه ی عشق را زمزمه کنند
وانسان رابه عشق ومحبت آشتی دهد
زن رانکشید
آخرین پیام گل خونین
برروی زمین چرکین
این است…
که آن ذره ای ازنورخدارا
ازجهان مادی تان نستانید
زن جسم ای ازجسم خداست
خداوند را ازدرون تان نکشید
این همه زیبایی را
به جهان سرشارازخس وخاشا کتان
باز گردانید
طراوت وشکوفایی را
ازبهار عمرتان نگیرید
تنها کلام عشق را
درگوش زن بخوانید
مگرنه این است
که نماز می خوانید
که درقیا مت حوری بستانید
پس چرا دراین جهان
آن حوریان زمینی را می کشید
ز…
ن…
ر…
ا…
ن…
ک….
ش….
ی…
د….
«زن را نکشید» – شعری از: خالد بایزیدی (دلیر)
یکشنبه, 1ام تیر, 1399
اضافه شده توسط تریبون شاعران و نویسندگان نویسنده مطلب: خالد بایزیدی (دلیر)مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.