این روزها به دفعات از چیستی و چگونگی جهانِ پسا کرونا می خوانیم و می شنویم. تحلیل هایی که از زوایایی امیدبخش هستند و از زوایه های دیگر هشدار می دهند مشکلات و چالش هایی عمیق تر پیش رو است که با گذر از سطوح اولیه بحران با آنها مواجه خواهیم شد و شاید تا سالها تحت تاثیر عوارض این بحران قرار داشته باشیم. شیوع این ویروس در جهان نه اولین بحران بشر بوده و نه آخرین آن خواهد بود اما همانند هر بحران دیگری ویژگی های منحصر به فرد خود را دارد که توجه و همکاری خاص خود را نیز می طلبد. بشر روزهایی را سپری می کند که به گواه بسیاری از اندیشمندان و صاحب نظران در یک قرن گذشته بی سابقه بوده است. درد و رنجی که انسانِ امروز تجربه می کند هم ناشی از نگرانی های سلامتی و از دست دادن عزیزانش است و هم جدایی و تنهاییِ اجباری و البته نگرانی از تاثیرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که در بلند مدت اثرات خود را بیشتر نمایان خواهند کرد. شاید در مقطعی کوتاه چنین شرایطی قابل تحمل باشد اما هر چه روزهای بیشتری را پشت سر میگذاریم این سوال در اذهان ما پررنگ تر می شود که این شرایط تا چه زمان ادامه خواهد داشت و چه خواهد شد؟ آیا قرار است زندگی ما برای همیشه تغییر کند؟ پاسخ این سوال البته به راهی که انتخاب خواهیم کرد بستگی دارد.
یک ویژگی عمومی بحران ها فقدان اطلاعات کافی درباره شرایط و امور در آینده است و به همین سبب پاسخی کوتاه و صریح به چنین سوالاتی آسان نخواهد بود. تصور ادامه دار بودن این رنج و ابهام از وضعیت آینده بدون شک آستانه تحمل ما را کم کرده و بحران امید را هم در بعد فردی و هم اجتماعی عمیق تر می سازد. اما خبر خوب این که هر بحرانی با خود مجموعه ای از گفتمان ها را به عرصه عمومی وارد می کند که تا پیش از وقوع آن چندان اهمیتی نداشتند و یا جامعه جهانی رغبتی برای پرداختن به این گفتمان ها نداشت. گفتمان هایی که مانند بارقه های امید برای آینده هستند و می توانند نوید بخش پیشرفت هایی در دوران پسا بحران باشند. پس از جنگ جهانی دوم یکی از گفتمان های اصلی مساله حقوق بشر بود که از آن به عنوان یکی از عوامل اصلی تاسیس سازمان ملل نام برده می شود. وقتی از جنایت ها و فجایع پرده برداشته شد و چهره ی عریان نسل کشی رخ داده شده در چشم جهانیان هویدا گشت بشریت با شوک عمیقی مواجه شد و از مواجه و پذیرش جنایاتی انسانی که بر همنوعش تحمیل شد خجالت زده بود. تصور اینکه چنین فجایعی باز هم در آینده پیش آید، جامعه جهانی را آزار می داد. فاش شدن واقعیتی چنین تلخ و سنگینی این درد بر وجدان جامعه انسانی موجب شد تا ضرورت معیاری بین المللی برای رعایت حقوق انسانی و جلوگیری از جنایت های مشابه و تصویب قوانینی بین المللی در این حوزه آشکار شود و در این راستا اقداماتی صورت گیرد، اقداماتی که همکاری جامعه جهانی را می طلبید. قطع به یقین نقض حقوق بشر و پایمال کردن کرامت انسانی در ابعاد کوچکتر پیش از جنگ نیز وجود داشته است اما برملا شدن این حقیقت در این ابعاد گسترده و با این شدت بی سابقه که جمعیت زیادی را درگیر کرد، تلنگری به جهان بود تا به خود آید و راه چاره ای جوید. شاید این سوال ایجاد شود که آیا نمی توان به چنین فهمی پیش از وقوع بحران ها و مشاهده آنها دست یافت؟ درد و رنج تا کجا پیش می رود تا تلنگری به وجدان بشر باشد و راه چاره ای جوید؟ آنچه که در اینجا مورد اهمیت است نه پاسخ به این سوال که اهمیت مساله فهم و بروز آگاهی در بشر است که موجب می شود هر چه بیشتر و بهتر روابط خود با جهان و سایر انسان ها را درک کند. این که پس از هر بحران چه یادگیری هایی به دانش اندوخته شده ی بشر اضافه می شود و چه مقدار از این یادگیری به عرصه عمل وارد می شود بسیار مهم است.
یکی از ویژگی های منحصر به فرد همه گیری ویروس کرونا تجربه ی درد و رنجی مشترک در سطح جهانی است. امروز مساله مهم برای همه جوامع همه گیری این ویروس است که در مدت زمانی کوتاه چنان مرزها را در نوردید که بسیاری از دولت ها را غافلگیر کرد. واکنش های اولیه نیز در نوع خود جالب بودند؛ در بسیاری موارد انکار از طرف دولت ها و یا برخوردی نه چندان جدی که معتقد بودند مساله آنقدر هم که گفته می شود جدی و ترسناک نیست و می توانند با ملاحظاتی چند مرزهای خود را مصون نگاه دارند. با گذشت زمانی کوتاه و درگیر شدن تعداد هر چه بیشتری از کشورها و افزایش شمار مرگ و میر مساله جدی تر شد و تلاش های اولیه برای محافظت و مقابله با این ویروس صورت گرفت. بحث های بسیاری پیرامون اینکه مقصر کیست و چه کشورهایی کوتاهی کردند پیش آمد و مثل همیشه دیالوگ های رد و بدل شده میان سیاستمداران به تیتر یک رسانه ها و مطبوعات تبدیل شد. اما آنچه که به وضوح دیده می شد این بود که حال زمان همکاری برای مبارزه و مقابله علیه این همه گیری است هر چند که بسیاری از کشورها همچنان گزینه ی انکار و فرار رو به جلو را ترجیح دادند و بی توجه به عواقب سهل انگاری شان شرایط را عادی جلوه داده و می دهند. سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه ای خواستار همکاری جهانی علیه این ویروس شد و هشدار داد که در روند مبارزه باید از هر گونه تبعیض و نژادپرستی در برابر مبتلایان و گروه های در خطر پرهیز شود. اما آنچه در واقعیت رخ می دهد و آنچه که در خبرها می بینیم همچنان موجب تاسف است. مردم فقیر، کشورهای توسعه نیافته و اقشار ضعیف همچنان در برابر این ویروس آسیب پذیرترند و در بسیاری از کشورها از جمله ایران حمایت چندانی از آنها صورت نمی گیرد. نظام های بهداشتی در این مبارزه سخت یکی از سازمان های به شدت زیر فشار و امتحان هستند که ابعاد مختلفی از ضعف و کاستی هایشان در این دوره واضح تر شده است.
شرایط به وجود آمده به نحوی به ما اثبات کرد که مهم نیست در کدام کشور و چه وضعیت اجتماعی زندگی می کنیم، همه ی ما در معرض خطریم و کسی نمی تواند ادعا کند که مصون است و تهدیدی متوجه او نیست. همه در هر جغرافیایی که باشیم به صورت مستقیم این درد و رنج را احساس می کنیم. اما نکته ی مهم همین است که چرا فقط وقتی مستقیما درگیر بحرانی می شویم و آسیب می بینیم آن را جدی می گیریم و سراسر ترس و آشوب می شویم؟ مگر در جهانِ پیش از کرونا تعداد زیادی از انسان ها به دلیل بیماری های غیر قابل درمان از دست نرفته اند؟ مگر کمبود امکانات بهداشتی سالیانه زندگی میلیون ها کودک، زن و مرد را در کشورهای فقیر با خطر مواجه نکرده است؟ مگر تصاویری که از فقر و گرسنگی و جنگ میبینیم قلب هر انسانی را به درد نمی آورد؟ شاید شنیدن اخبارِ دردناک درد و رنج میلیون ها انسان در سراسر جهان برای ما عادی شده باشد اما این واقعیتی تلخ است که میلیون ها نفر با آن زندگی می کنند. اکنون به نقطه ای رسیده ایم که برای بسیاری از مردم جهان این همه گیری در برابر دیگر مشکلات و بحران های زندگیشان اهمیت چندانی ندارد و آنها دغدغه های دیگری دارند که نه توان مراقب از خود در این شرایط را دارند و نه حمایتی از آنها صورت می گیرد و چقدر تلخ است؛ تلخ است دیدن اینکه آنچه جهان و ساختارهایش را این چنین به چالش کشیده است برای بسیاری از مردم تفاوت چندانی با دردهای قبلی شان ندارد.
همه گیری این ویروس را می توان همه گیری یک رنج نام نهاد. رنجی که ناشی از نگاه چند پاره و تکه تکه به جهان است، رنجی که ناشی از ناتوانی در دیدن جهان به مانند یک کل و انسان ها به مانند شهروندان یک جهان است، رنجی که از این توهم برخواسته که مرزها قادرند ما را از آسیب ها نجات دهند و هر کدام از ما پشت مرزهایی که به آن تعلق داریم باید برای حفظ خود و خودی ها تلاش کنیم، رنجی که ناشی از تقسیم جهان به ما و آنهاست، رنجی که از ناتوانی همکاری جهانی برای مقابله با دردهای مشترک بشری است و رنجی که ناشی از عدم اراده و تلاش برای یافتن ریشه ی مشکلات است و به تولید مداوم مسکّن مشغول است؛ به راستی چه چیز سریعتر از این ویروس می توانست با این سرعت مرزها را طی کند و بر این تصورات خط بطلان کشد و نشان دهد ما بیشتر از آنچه تصور می کردیم و بیشتر از آنچه تا کنون درباره اش صحبت کردیم به هم وابسته ایم و سلامتی، رفاه و شادی ما در گرو سلامتی، رفاه و شادی دیگران است. باید بارها با خود مرور کنیم و از خود بپرسیم حال که این درد مشترک را احساس میکنیم زمان آن فرا نرسیده که به دردهای بی پایان بشری که شاید خود ما مستقیم آن را احساس نکنیم و درگیرش نباشیم نگاهی جدی تر بیندازیم و فکر راه چاره ای باشیم؟ فقر، تعصب و تبعیض قومی و مذهبی، خشونت، جنگ و ترور، کمبود امکانات و هزاران درد و رنج دیگری که در جهان ما وجود دارد شاید به ظاهر دردِ ما نباشد اما در جهانی چنین وابسته به هم چگونه می توان تاثیرات این درد را بر کل بشر انکار کرد؟ چگونه می توانیم در چنین جهانی به دنبال خوشبختی باشیم و انتظار داشته باشیم که به آن برسیم؟
پیشرفت مستلزم تحول است، هم در فرد و هم در جوامع و تحول همواره با درد همراه است. برای رسیدن به سطوح بالاتری از فهم باید دردِ رها شدن از تفکرات، باورها و روش های قدیمی را به جان خرید تا این تحول رخ دهد زیرا تفکرات کهنه توانایی تولید روش ها و رویکردهایی که پاسخگویِ نیاز امروز باشند را دارا نیستند. کرونا در کنار همه ی مشکلات و معضلاتی که برای بشر به همراه داشت و همه ی عوارض جانبی اش که ممکن است تا مدت ها بر ابعاد مختلف زندگی بشر تاثیرگذار باشد آگاهی و فهم بشر را نیز نشانه گرفته است. حال به نظر می رسد این انتخاب بشر است که این جرقه های آگاهی را در جهت تولید دانشی که به تغییرات بنیادی منجر شود به کار گیرد و یا خود را محکوم به تکرار اشتباهات و تلخی های گذشته کند. در بسیاری از اشعار شاعران ایرانی از جمله مولانا نگاه به درد و رنج مثبت و سازنده است گویی که رنج برای جلوگیری از غفلت بشر و پله ای برای کمال و پیشرفت است، که اگر رنج نباشد یادآوری بسیاری از حقایق به انسانی که در دنیای خویش غرق شده است سخت است. دشوار است که انتظار داشته باشیم چنین نگاهی به درد و رنج برای همه قابل پذیرش باشد اما شاید برای دقایقی چند هم زیبا و آرام بخش باشد که به جهانی دیگر فکر کنیم. جهانی که ساز و کارش با آنچه که امروز در جریان است و ناتوانی و خستگی اش را به چشم می بینیم متفاوت است و به سطح بالاتری از آگاهی نسبت به روابطش با سایر انسان ها، موجودات و طبیعت رسیده است. شاید به قول مولانا این رنج مشترک برای ما رحمت باشد:
رحمتی دان امتحان تلخ را نقمتی دان ملک مرو و بلخ را

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)