مدرسه فمینیستی: همای چهرزاد در تاریخ و روایات ملّی ایران به دوره­ای تعلق دارد که در پرده ای از ابهام است. در تاریخی که به استناد منابع غربی ­نوشته شده است، پس از سقوط سلسلۀ هخامنشی، دولت پارت­ها بر سر کار آمد و «پارتیان رابط بین آنان [ساسانیان] و هخامنشیان بوده اند» (گیرشمن ۱۳۸۴: ۳۴۴) تحقیقات رومن گیرشمن در تاریخ ایران بر اساس باستان شناسی انجام شده، او در کتاب ایران از آغاز تا اسلام، تاریخ ایران را از مهاجرت مادها و پارس­ها آغاز می کند و سپس به پادشاهی مادها، هخامنشیان، پارتیان و ساسانیان می رسد. در این تاریخ نامی ازسلسلۀ کیانی نیست. امّا در تاریخی که بر اساس اساطیر، روایات ملّی و نوشتۀ تاریخ نویسان پس از اسلام تنظیم شده است، سلسلۀ پادشاهان ایران با پادشاهی گیومرث آغازمی شود و پادشاهان پیشدادی، نخستین سلسلۀ پادشاهی ایران را تشکیل می­دهند. پس از پیشدادیان، سلسلۀ کیانی با پادشاهی کی قباد فرمانروای ایران می­شوند و پس از آنها سلسلۀ تاریخی ساسانیان، تاریخ پادشاهی ایران را می­سازند. گسستگی تاریخی که بر اثرجنگ­ها و شکست­ها پدید آمده، مهم ترین علت ابهامِ آغازِ   تاریخِ ایران است و به سبب کمبود منابع، نمی­توان با قاطعیت بعضی از روایات را پذیرفت و دیگری را انکار کرد. این پژوهش به استناد روایات ملّی، منابع فارسی میانه و تاریخ­های پس از اسلام انجام شده است. همای چهرزاد در حماسۀ ملی از پادشاهان سلسلۀ کیانی است، دختر و همسرِ بهمن اسفندیار یا بهمن اردشیر، که پس از مرگ پدر و همسرش به پادشاهی  ایران رسید و مادر داراب بود. (فردوسی ۱۹۶۷: ۶/۳۷۲-۳۵۴) اختلاف در تاریخ های فارسی و عربی در مورد زندگی شخصی و سیاسی همای از نام­ها و لقب­های متفاوت برای او آغاز می­شود تا اختلاف در نام پدر، همسر، نگهداری از فرزند، مدّتِ سلطنت و اینکه چندمین پادشاه ایران است. او را به نام­های متفاوتی خوانده­اند چون؛ سمیراندخت، همای دختر حارث ملک مصر (مجمل التواریخ ۱۳۱۸: ۳۰،۴۱۸ ) یاخمانی دختر بهمن ملقب به شهرزاد، چهرزاد، چیهراچات که ۳۰ سال پادشاهی کرد (طبری۱۳۵۱:  ۸۵)، همایه یا حمای (مسعودی ۶:۱۳۴۴)، خمانی دختر چهرزاد شانزدهمین پادشاه پارس با ۳۰ سال پادشاهی  (یعقوبی ۱۳۴۷: ۱ / ۱۹۳)، همایچهر آزاد، شمیران دختر بهمن و ملقب به هما، هفتمین پادشاه کیانی (حمزه اصفهانی ۱۳۴۶: ۱۰، ۳۸)، خمانی دختر اردشیر بهمن با لقب چهر آزاد هشتمین پادشاه کیانی با ۳۰ سال سلطنت (ابوریحان بیرونی ۱۳۵۲: ۱۴۶-۱۴۹)، خمای بنت بهمن هفتمین پادشاه کیانی که ۳۰ سال پادشاهی کرد (بیضاوی ۱۳۸۱: ۲۸)، خمانی همسر بهمن (دینوری ۱۳۶۴: ۵۱)، در بهمن نامه همای دختر نصر بن حارث پادشاه مصر بود که به همسری بهمن درآمد: «چنانست آیین و هم راه ما /کجا نصر حارث بود شاه ما / مر او را یکی دختری چونپری / که هرگز نبینی بدان دلبری / همانست نام و چه فرخ همای/ سرشتش چنین آمد ازرهنمای» (ایران شاه بن ابی الخیر ۱۳۷۰: ۱۱۵-۱۱۶) همای، شمیران بنت بهمن (حمدالله مستوفی ۱۳۳۹: ۹۵) همای بنت بهمن ملقب به چهرآزاد بود و او را خمانی می گفتند (خواند میر ۱۳۳۳: ۲۰۶). در مورد ازدواج او در اغلب منابع آمده است که به رسم زمانه و برای حفظ دودمان و نژاد از پدر بار گرفت، اما به باور ابن بلخی «او بکر بود و تا به مردن شوهر نکرد» (ابن بلخی  ۱۳۱۳: ۵۴). بنابه روایات تاریخی- حماسی قصۀ مادری او نیز حیرت آور است. زمانی که فرزندش به دنیا آمد شایع کرد که فرزند مرده به دنیا آمده، او را به دایه ای سپرد تا ۸ ماهه شد. پس صندوقی ساخته او را به آب فرات انداخت (فردوسی ۱۹۶۷: ۶/۳۵۶) و به نوشتۀ برخی تاریخ نویسان گهوارۀ فرزند را به رودخانه کر در اصطخر یا بقولی در نهر بلخ افکند (طبری ۱۳۵۱: ۱/۸۶ ) یا آب اصطخر (خواندمیر ۱۳۳۳: ۲۰۶) انداخت. قصۀ از آب گرفتن فرزند توسط گازر نیز در منابع مختلف به صورت­های متفاوت آمده است، صندوق را در آب انداخت،گازری بیافتش و دارآب نام کرد (مجمل التواریخ ۱۳۱۸: ۳۱) در کتاب آفرینش و تاریخ آمده است:«کودک را در گاهواره­ای نهاد و مال بسیاری به گروهی داد تا او را پرورش دهند و آنها را از پایتخت خویش بیرون فرستاد و آن دسته فرزند او را بردند و در کشتی نشستند تا اینکه به مذار رسیدند. طوفانی شد که کشتی را غرق کرد و همه آنها که در کشتی بودند غرق شدند و گاهواره بر روی آب ماند تا به ساحل دجله به دست گازری که جامه می­شست رسید و دید که کودکی در آن قرار دارد (مقدسی ۱۳۷۴: ۵۰۷) به روایت شاهنامه، گازری او را گرفت و داراب نامیدش و نزد او بماند تا بزرگ شد و سپاهی شد. در آن زمان رومیان به آن ناحیه [بلخ] حمله کردند و سپاهیان ایران به سرداری رشنواد به جنگ رومیان رفتند و پیروز بازگشتند. در این نبرد داراب از خود دلیری هانشان داد. رشنواد رشادت های این سپاهی را همراه با گوهری که به بازو داشت برای همای فرستاد. او پسر خویش را شناخت، او را خواست و به جانشینی خود برگزید. همای در دوران  سلطنت، پادشاهی عدالت گستر بود و به آبادانی کشورش اهمیت می داد. در تاریخ ها آمده است که چندین شهر را بنا کرد که معروف­ترین آنها بنای شهر اصطخر است که توسط سربازان اسیر رومی ساخته شده است. «به پارس اندر سه بنا کرد. یکی  به جانب هزاران استون که اصطخر ست. دوم خهبین (حمهبن) به راه داراب و سوم در روستای گیمره » (مجمل التواریخ  ۱۳۱۸: ۵۵) در اخبار الطوالآمده است که: «بنّاهای روم را اسیر کرد و با خود آورد و برای او در ایران سه ایوان بزرگ ساختند یکی در وسط شهر اصطخر و دیگری کناره راه اصطخر به خراسان و سومی در راه داراب گرد و در فاصلۀ دو فرسنگی اصطخر» (دینوری ۱۳۶۴: ۵۲) «جمعی گویند که چهل مناره و خانه­ای عظیم که در وسط اصطرخ بوده است و مسلمانان آن را مسجد ساخته اند و این زمان [۶۸۵ق] به غایت خراب است، از آثار اوست» (بیضاوی۱۳۸۱: ۲۹).

 

طرح مسئله و اختلاف روایات

 

نخستین منبعی که به پادشاهی همای اشاره کرده، بندهش از کتاب­های دینی زرتشتیان است که نوشته است: در هزارۀ چهارم «چون پادشاهی به بهمن اسفندیاران رسید، ایرانشهر ویران شد. ایرانیان به دست خود نابود شدند و از تخمۀ شاهی کس نماند که شاهی کند. ایشان همای دخت بهمن را به شاهی نشاندند» (فرنبغ دادگی۱۳۶۹: ۱۴۰). همای بهمن دخت سی سال پادشاهی کرد (همان:۱۵۶). دینوری در اخبار الطوال تألیف حدود ۲۷۸ ق نوشته است: «گویند بهمن در آغاز یهودی شده بود و در پایان، آن آیین را رها کرد و به مجوسی بازگشت و با دختر خود خمانی که زیباترین زنِ روزگارش بود ازدواج کرد و چون مرگ او فرا رسید خمانی از او باردار بود. بهمن دستور داد تاج شاهی را بر شکم او نهادند و به بزرگان کشور دستور داد فرمانبردارش باشند.» (دینوری ۱۳۶۴: ۵۱). محمد بن جریر طبری در تاریخ الرسل و الملوک تألیف قرن سوم قمری، خمانی دختر بهمن را یازدهمین پادشاه ایران می داند و مدت پادشاهی او را ۳۰ سال دانسته و نوشته است «پس از بهمن دخترش خمانی به پادشاهی رسید. آورده اند که مردم او را به پاس محبت با پدر و قدردانی از مهر و عاطفه و سخاوت و شجاعت اش به مقام سلطنت رسانیدند. خمانی را به لقب شهرزاد، جهرآزاد، چیهراچات و چهرزاد می خواندند» (طبری ۱۳۵۱: ۸۵-۸۷). ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه تألیف حدود ۴۰۰ قمری نوشته است: «قسم سوم، ملوک کیانی بودند که مردمی جبابره به شمار می روند و سلطنت دنیا در ایام ایشان میان امم متباین قسمت شد و در میان هر یک از این سه قسم که گفته شد فترت­هایی است که بدین سبب انتظام تاریخ به یکدیگر مشتبه می شود» او خمانی دختر اردشیر بهمن با لقب چهرآزاد را هشتمین پادشاه کیانی می داند که مدت ۳۰ سال سلطنت کرد (ابوریحان بیرونی ۱۳۵۲: ۱۴۶-۱۴۹). حمزه اصفهانی در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء تألیف حدود سدۀ چهارم قمری نوشته است: «همای چهرآزاد، وی شمیران دختر بهمن و هما لقب اوست » و هفتمین پادشاه کیانی بود (حمزه اصفهانی ۱۳۴۶: ۱۰، ۳۸). ابن واضح یعقوبی در تاریخ یعقوبی تألیف سدۀ سوم قمری، خمانی دختر چهرزاد را شانزدهمین پادشاه پارس می­داند که ۳۰ سال پادشاهی کرد (یعقوبی ۱۳۴۷: ۱/ ۱۹۳-۱۹۴). درمجمل التواریخ و القصص آمده است: «همای چهرآزاد در نسب او خلافست، بعضی گویند دختر حارث بود، ملک مصر و بهمن وصیت کرد که پادشاهی او را باشد و آن را که از وی زاید و او زنِ بهمن بود و پارسیان گویند او خود دختر بهمن بود و ازین زن که دختر ملک مصر بود و او را شمیران بنت بهمن نام بود و به لقب او را همای خواندندی، از بهمن آبستن گشت و ایشان روا داشته اند» (مجمل التواریخ ۱۳۱۸: ۳۰) و در صفحاتی دیگر دربارۀ بلخ  پایتخت او و به آب انداختن فرزند و عماراتی که همای چهرآزاد در مدت ۳۰ سال پادشاهی درست کرده، مطالبی نوشته است (همان: ۵۴-۵۵). در شاهنامه ذیل پادشاهی بهمن  اسفندیار آمده است: «پسر بد مر او را یکی همچو شیر / که ساسان همی خواندی اردشیر / دگر دختری داشت نامش همای/ هنرمند و با دانش و نیک رای/ همی خواندندی ورا چهرزاد / ز گیتی به دیدار او بود شاد / پدر در پذیرفتش از نیکویی / بر آن دین که خوانی همی پهلوی/ همای دل افروز تابنده ماه / چنان بد که آبستن آمد ز شاه / چو از درد، شاهان در آمد ز پای/ بفرمود تا پیش او شد همای/ بزرگان و نیک اختران را بخواند/ به تخت گرانمایگان بر نشاند/ چنین گفت کاین پاک تن چهرزاد/ به گیتی فراوان نبودست شاد / سپردم بدو تاج و تخت بلند / همان لشکر و گنج با ارجمند/ ولی عهد من او بود در جهان / هم آن کس کزو زاید اندر نهان / اگر دختر آید برش گر پسر / ورا باشد این تاج و تخت پدر/ چو ساسان شنید این سخن خیره شد/ ز گفتار بهمن دلش تیره شد / به دو روز و دو شب بسان پلنگ / ز ایران به مرزی دگر شد ز ننگ» (فردوسی ۱۹۶۷: ۶/۳۵۱-۳۵۲). و ذیل پادشاهی همای چهرزاد ۳۲  سال بود، می فرماید: «به بیماری اندر بمرد اردشیر/ همی بود بی کار تاج و سریر/ همای آمد و تاج بر سر نهاد / یکی راه و آیین دیگر نهاد» (همان: ۶ / ۳۵۴). چنانکه در منابع پیشین آمد در نامِ همای، دورۀ سلطنت، نام پدر، چگونگی نگهداری از فرزند و یافتن فرزند اختلاف روایت وجود دارد اما در یک مورد اختلاف نظری وجود ندارد و آن هم شیوۀ مملکت داری اوست که با تحسین تاریخ نویسان همراه بوده است. اما کریستن سن، ایران شناس دانمارکی در پژوهشی که راجع به دورۀ کیانیان انجام داده به یکباره مطالب مربوط به جانشینان بهمن را ساختگی می داند و نوشتۀ تمام تاریخ نویسان و حتی روایت­های ملی را رد می کند! او نوشته است: «چون در آغاز قرن هفتم میلادی رمان اسکندر از کالیستن دروغین(۱) به پهلوی نقل شد (از وجود این ترجمۀ پهلوی از راه ترجمۀ سریانی که از روی متن پهلوی صورت گرفته است خبر داریم) ایرانیان در آن شرحی مخلوط به افسانه از آخرین ایام سقوط سلسلۀ هخامنشی، ملاحظه کردند. در روایات ملّی ایرانیان، با استناد به همین اطلاعات محدود تاریخی سعی شد که حوادث ما بین سلطنت گشتاسب کیانی و پایانِ شاهنشاهی قدیم ایران تنظیم گردد» (کریستن سن ۱۳۴۳: ۲۱۲). او در ادامه می افزاید که: «از طرفی دیگر جنبۀ تصنعی روایات مربوط به همای و دو دارا محقق و آشکار است. بدین معنی که از همای دختر گشتاسب، همای دیگری ساخته و او را دختر بهمن دانسته اند و با تعیین برادری برای دارا به نام ساسان که حقآ می بایست جانشین بهمن شود، حقِ ساسانیان را نسبت به تاج و تخت کیانی اثبات کردند، زیرا نسب این سلسله را با سلسله نسب ساختگی به کیانیان می رسانیدند. با انتساب اسکندر به پسری دارای اول و برادری دارای دوم، او نیز پهلوانی از تاریخ ایران گشت که لیاقت محبوبیت ایرانیان را یافت، خلاف تصوری که در روایت دینی نسبت به او وجود دارد» (همان: ۲۱۷). در چگونگی این اختلاف روایات و این ادعای حیرت انگیز کریستن سن، نخست باید منابع و نوع روایات را شناخت.

 

عناصرحماسی و افسانه­ای داستان همای

 

درآمیختگی روایات اساطیری با تاریخ شفاهی ایران پیش از اسلام سبب اختلاف در نقل روایات شده و از این روست که تشخیص جنبه های واقعی و اساطیری آن بسیار دشوار است. آن چنان که یکی از تاریخ نویسان می نویسد: «در داستان­ فرمانروایان کیانی البته عناصر اساطیری بیشتر است امّا جنبۀ تاریخی نیز در آن هست» (زرین کوب ۱۳۶۴: ۱/۴۱)  روایات مختلفی در تاریخ ها و حماسۀ ملی در بارۀ همای، پدر، همسر، فرزند، مدت پادشاهی، رها کردن فرزند در آب، شناختن و به هم رسیدن مادر و فرزند وجود دارد. بخشی از این روایت به قصۀ دینی شباهت دارد(۲) و بخش­هایی از قصه با عناصر حماسی و افسانه ای در­آمیخته است.

 

الف: همسری همای با پدر! فردوسی می فرماید: «پدر در پذیرفتش از نیکویی/ بر آن دین که خوانی همی پهلوی» (فردوسی ۱۹۶۷: ۶ /۳۵۲).  به نظر می رسد این همان رسم سنتی ازدواج با محارم است که در ایران کهن و در دورۀ هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان در دربارها و در میان طبقات خاص اجتماعی بنابه دلایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی نظیر بیگانه هراسی، حفظ اصالت نژادی و جلوگیری از انتقال ثروت معمول بوده است؟ یا حدیث تنگ نظری جامعه ای سنتی –پدر تباری است که دختر را مستقل و قدرتمند نمی دانست و او را همچون کالایی متعلق به پدر، برادر یا همسر تصور می­کرد.

 

ب: موضوع حیرت آور شناختن همای، فرزندش را از میان آن همه سپاهی! در روایات آمده است که نخستین بار زمانی که همای پس از سال­ها  فرزندش را میان سپاهیان دید از طریق غریزه و احساس مادری، فرزندش را از میان آن همه سپاهی شناخت ! «چو دید آن برو چهرۀ دلپذیر / ز پستان مادر بپالود شیر /  بپرسید و گفت این سوار از کجاست / بدین شاخ و این برز و بالای راست» (فردوسی ۱۹۶۷: ۶  /۳۶۲). به نظر می رسد چنین وابستگی عاطفی تا اندازه ای از واقعیت به دور است و احتمال می رود که  زاییده ذهنیت راویان باشد.

 

پ: شنیدن صدایی از نامعلوم و پیشگویی حیرت آور ماورایی! زمانی که داراب در جمع سپاهیان بود، طوفان و باران در گرفت، خیمه ای نیافت، زیر طاق ساختمانی کهنه رفت و رشنواد شنید که از ساختمان کهنه صدایی بلند می آید که: «ز ویران خروشی به گوش آمدش/ کزان سهم جای خروش آمدش/ که ای طاق آزرده هشیار باش/ برین شاه ایران نگهدار باش/ که در تست فرزند شاه اردشیر/ ز باران مترس این سخن یادگیر» (فردوسی ۱۹۶۷ :۶/۳۶۰) به نظر  می رسد این افسانه بر اساس ذهنیتی طبقاتی ساخته و پرداخته شده است.

 

ت: از عناصر حماسی دیگر در این قصه، اغراق در مدتِ پادشاهی غیر متعارف بهمن، پدر و همسر همای است که  ۱۱۲ سال بود و از ویژگی داستان­های پهلوانی است.

 

ث: اعتقاد به فره ایزدی یا کیانی برای به قدرت رسیدن همای. «فرمانروای کیانی حق سلطنت خویش را به اتکا یک تأیید الهی – فره کیانی توجیه می­کرد» (زرین کوب ۱۳۸۸: ۱/۴۱)

 

هدف پژوهش و روش نقد: در این مقاله سعی شده است پس از گردآوری اطلاعات به روش کتابخانه­ای، به منظور بررسی رویدادهای زندگی و پادشاهی همای، داده­ها با روش نقد تاریخی توصیف و تحلیل شوند و سپس با روش نقد اجتماعیِ مبنی بر مؤلفۀ زمان، طبقۀ اجتماعی و فضای جامعه، تأثیر جامعه بر سرنوشت زن بررسی شود و وجود این پدیدۀ نادر از منظرِ برخورد اجتماعی مورد تحلیل قرار گیرد. پس از آن با روشِ نقد زن گرا، آن چنان که «جنسیت در کانونِ پژوهشِ یک پژوهشگر قرار گیرد» (اعزازی ۱۳۸۵: ۲۹۵) با خوانشی زنانه دوره ای از تاریخ اسطوره ای– حماسی ایران با محوریت یک پادشاه – زن تحلیل شود و با رویکردی زن­گرا نقشِ جنسیتی همای مورد بررسی قرار گیرد تا واکنش جامعۀ مردمحور نسبت به تغییر ساختار هرم قدرت ارزیابی شود. در این نوع نقد راه­های بازنمایی یا حذف زنان در نوشته­های مردان مورد بررسی قرار می­گیرد (هام ۱۳۸۲: ۱۶۰).

 

فرضیه ها: اگر فرضیه را پیش بینی رابطۀ بین متغیرها و رویدادها تعریف کنیم (اعزازی ۱۳۸۵ : ۲۹۱) چند فرضیه در مورد علل تشتت روایات و شایعات مربوط به همای چهرزاد وجود دارد که از آن جمله است؛ ۱. درآمیختگی رویدادهای دوران   اساطیری-پهلوانی-تاریخی و گذر از مرز اسطوره و حماسه به تاریخ سبب روایات چندگانه در این باره شده است؟ ۲. واکنش جامعۀ مردسالار در برابر پادشاهی یک زن و تغییر نقش جنسیتی، این تشتتِ روایات را موجب شده و این حجم زیاد بحث­ها و شایعات را بوجود آورده است؟ ۳. اختلاف روایات به سبب تفاوتِ اعتقادات دینی در دوره­ای متفاوت بوده که دگرگونی فرهنگی رخداده است؟  ۴. هنجار شکنی پدرِ همای در مورد پادشاهی دختر در حالی که پسر هم داشته، سبب ایجاد روایات متعدد شده یا نوع ازدواج پدر با دختر سبب اختلاف روایت­ها شده است. ۵. فره کیانی و نیروی جادویی همای چهرزاد در یک جامعۀ دینی- سنتی مردسالار چگونه بوده است که او بدان وسیله به قدرت زنانه­اش مشروعیت و حقانیت داده و توانسته است سال­ها از عهدۀ وظایف پادشاهی سرزمین بزرگ ایران بخوبی بر آید؟

 

تحلیل یافته ها: چنانکه پیش از این اشاره شد، پیرامون زندگی خصوصی و سیاسی و شخصیت این نخستین پادشاه زنِ ایرانی شایعات و روایات متعددی وجود دارد که باید چرایی آنها را شناخت و به علتِ پیدایی آنها پی برد.

 

۱. گذارِ خردمندانه از اسطوره و حماسه به تاریخ. منابع تاریخی و حماسی، روایات متفاوتی دربارۀ او نقل کرده اند که  استادِ خردگرای حماسه زیرکانه و استادانه مرز بین اسطوره و حماسه را با تاریخ منطقی­­­تر تصویر کرده است و رویدادهای ذهنی –افسانه ای دوران اساطیری – حماسی را به واقعیت های تاریخی، خردمندانه پیوند زده است، از این رو در سرآغاز پادشاهی همای چهرزاد، او را دختر بهمن اردشیر معرفی می کند و  قصۀ حماسی را به واقعیتِ تاریخی متصل می کند. چون اردشیر، پادشاهِ دوران تاریخی است ولی بهمن به دوران حماسی تعلق دارد «به بیماری اندر بمرد اردشیر / همی بود بی کار تاج و سریر/ همای آمد و تاج بر سر نهاد / یکی راه و آئین دیگر نهاد» (فردوسی ۱۹۶۷: ۶/۳۵۴).

 

۲. هویت دوگانۀ همای. در تاریخ و حماسۀ ملی ایران دو شخصیت به نام همای وجود دارد که اگر این دو شخصیت منطبق با واقعیت باشد، یکی همای دختر گشتاسب است و دیگری همای دختر بهمن اسفندیار است که به استناد تاریخ­ها و روایات ملّی و شجره­نامۀ پادشاهان ایران، همای دختر بهمن اسفندیار نوۀ همای دختر گشتاسب است. اما کریستن سن وجود دو همای را انکار می­کند و دختر بهمن را ساختگی می داند (کریستن سن ۱۳۴۲ :۲۱۷). با این ادعای کریستن سن نیمی از تاریخ پادشاهی ایران حذف می شود، امّا باید افزود که او از منابع غربی استفاده کرده است و درستی و نادرستی منابع را قرن­ها بعد به دشواری می­توان ارزیابی کرد.

 

۳. قدرت. «با آنکه جامعۀ کیانی هنوز بین زندگی شبانی و کشاورزی سیر می­کرد» (زرین کوب ۱۳۸۸: ۱/۴۲) و به استناد یافته های تاریخی اصولا قدرتِ تصمیم گیری و ادارۀ امور و رهبری سیاسی در دستِ مردان جامعه بود و این مسئله پدیده­ای جهان شمول به درازای تاریخ بشریت است، اما به گونه ای غیر معمول و شاید به منظور حفظ ساختار طبقاتی، حفظ نژاد و سرمایه و مهم تر از همه تاج و تخت پادشاهی، قدرت در دوره ای از تاریخ ایران از سوی پدر به دختر تفویض شده است. اگر چه به نظر می رسد ساختار قدرت متشکل از قدرت سنتی و رسمی مردانه­ای بوده که با اقتداری ویژه جنس مؤنث را به لحاظ طبیعی و هم اجتماعی به اطاعت از خود وادار می کرده و مرد  با این شیوه قرن­ها در رأس هرم قدرت قرار داشته، اما حضور مستقیم همای چهرزاد در صحنۀ سیاست  توانسته است، آن نظم را بر هم زند و از سویی بر ابعاد اجتماعی هویت زن، شخصیت اجتماعی، جایگاه و نظام ارزشی زن در جامعه اثر بگذارد و در دورۀ ساسانی در حکومت پوراندخت و آذرمیدخت نمود یابد. به علاوه این موضوع را نیز نباید از نظر دور داشت که به استناد نظریۀ ذات گرایان، قدرت، ذاتی و طبیعی است و به احتمال قوی همین متغیر در به قدرت رسیدن همای تأثیر داشته است.

 

۴. جانشینی پدر. در اینجا پرسشی وجود دارد که چرا بهمن پادشاهی را به پسر بزرگ خود، ساسان نداده و تاج پادشاهی را به همای و فرزندی که در شکم داشته، داده است؟ آیا قدرت تصمیم گیری همای بیش از برادرش ساسان بوده؟ یا هیچ مرد لایقی در دستگاه حکومتی به نقل از بندهش نمانده بود که پادشاهی کند؟ یا برای بهمن جنسیت مطرح نبوده و شایستگی دلیل این گزینش بوده است، چنان که آزاده طوس فردوسی می فرماید: «اگر دختر آید برش گر پسر /  ورا باشد این تاج و تخت پدر» (فردوسی ۱۹۶۷: ۶ /۳۵۲). در اسطوره و روایات حماسی ایران چنانکه آمده است شاه باید دارای فره ایزدی باشد و همان فره کیانی است که او را  شایستۀ پادشاهی می کند، پس بر اساس باورِ دورۀ کیانی، همای نیرویی جادویی داشته و فره ایزدی او را در دستیابی به مقام شاهی یاری رسانده است. بی گمان این موضوع به دوره ای از تاریخ  باز می گردد که بشر نیروهای ماورایی را باورداشته است. در تحلیل این موضوع واقعیت این است که پدر با شناختی که از دو  فرزندش داشته همای را به سبب هوشمندی و اقتدار ذاتی شایسته­ تر از ساسان می­دیده و حیرت انگیزی این گزینش در اینجاست که با توجه به تصورِ غالبِ جنس گرایی در آن زمان، بهمن، خود را از زیر سلطۀ باوری سنتی رها کرده و زنی را  به عنوان جانشین خود انتخاب کرده است زیرا به قدرت و لیاقت پادشاهی در او ایمان داشته است «سپردم بدو تاج و تخت بلند/ همان گنجو آن لشکر ارجمند / ولیعهد من او بود در جهان / هم آن کس کز او زاید اندر نهان /چو ساسان شنید این سخن خیره شد / ز گفتار بهمن دلش تیره شد / به دو روز و دو شب بسان پلنگ  / ز ایران به مرزی دگر  شد ز ننگ» (فردوسی ۱۹۶۷: ۶/ ۳۵۲). در تحلیل این ننگ که سبب شد ساسان چنین آزرده و آواره شود، ممکن است بتوان سه دلیل برای آن منظور کرد: ۱. غیر منتظره بودن این تصمیم از جانب پدر ۲. ولیعهدی خواهر و ۳. ازدواج پدر با دختر خود.

 

۵. ازدواج. به استناد روایات موجود، ازدواج همای با پدر انجام شده، اما ساختگی بودن یا حقیقت داشتن آن مشخص نیست. به نوشتۀ ابن بلخی تاریخ نویس مسلمانی که نتوانسته این روایت را باور کند، نوشته است همای «بکر بود و تا به مردن شوهر نکرد». (ابن بلخی ۱۳۱۳: ۵۴). اما با توجه به نظامِ متفاوتِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بخصوص دینی در دورۀ پیش از اسلام و پس از آن، می توان احتمال داد که این عمل به جهت حفظ دودمان و به اجبار و به دستور پدر صورت گرفته باشد و بنا به فرمودۀ فردوسی این نوع ازدواجِ سنتی بر طبق دین و آیین ایرانیان انجام شده است. «پدر در پذیرفتش از نیکویی/  بر آن دین که خوانی همی پهلوی / همای دل افروز تابنده ماه /چنان بد که آبستن آمد ز شاه» (فردوسی ۱۹۶۷: ۶ / ۳۵۲). از زاویۀ دیگری می توان احتمال داد که چون این عمل در میان طبقۀ خاصِ اجتماعی بخصوص پادشاهان و درباریانِ پیش از اسلام  مرسوم بوده، این شایعات و روایات متعدد، واکنش طبقاتِ دیگر اجتماعی بوده، که آن را درست نمی دانسته­اند.

 

۶. فرزند. به استناد منابع، همای، فرزند خود را در کودکی به آبِ رودخانه سپرد. به نظر می رسد در درستی این روایت باید اندکی تردید کرد و اگر چنین عملی انجام شده باشد، دلایل سیاسی توجیه بیشتری دارد تا دلایل فردی،چ ون ناخواستگی فرزند و حاصل تعرض بودن آن. زیرا بر طبق سنتی که در دربارها وجود داشته، فرزند را برای تربیت به پهلوانان یا بزرگان می سپردند همان گونه که سیاوش و بهمن را از کودکی به رستم یا بهرام گور را به منذر بن عمروبن عدی لخمی سپرده بودند (صفا۱۳۷۱: ۱/ ۱۷۱) یا به سبب مخالفت با پادشاهی همای از جانب گروه­های مخالف خطرهای فراوان در دربار برای ولیعهد پیش بینی می­شده و منطقی­تر آن بوده که ولیعهد از آسیب­ها دور بماند و به افراد مورد اعتماد دربار سپرده شود تا بزرگ شود و در زمان لازم به دربار بازگردد. به نظر می رسد این تحلیل به حقیقت نزدیک­تر باشد تا دیدگاه نویسندگانی که چنین عملی را خودخواهی یا جاه طلبی همای ذکر کرده­اند. در میان روایات موجود که همه همای را مقصر دانسته و او را عاری از عواطف مادرانه دانسته اند، در کتاب آفرینش و تاریخ روایتی متفاوت نوشته شده که رگه هایی از واقعیت در آن موجود است و به نظر می رسد مؤلف در پی آن بوده که قصه را به حقیقت نزدیک کند. او نوشته همای «کودک را در گاهواره ای نهاد و مال بسیاری به گروهی داد تا او را پرورش دهند و آنها را از پایتخت خویش بیرون فرستاد و آن دسته فرزند او را بردند و در کشتی نشستند تا اینکه به مذار رسیدند. طوفانی شد که کشتی را غرق کرد و همه آنها که در کشتی بودند غرق شدند و گاهواره بر روی آب ماند تا اینکه در ساحل دجله به دست گازری که جامه می شست رسید و دید که کودکی در آن قرار دارد (مقدسی ۱۳۷۴: ۵۰۷). اما اینکه این قصه محصول ذهنیت جامعه است یا واقعیت دارد، به درستی معلوم نیست. شاید این تحلیل­ها نتیجه نظرگاه امروزی ما باشد.

 

۷.حکمرانی. در شرح احوال سلاطین ایران آمده است که چون: «همای بر تخت شاهی نشست، پرده ای پرنیانی و زربفت در برابرش آویختند و به خاص و عام اجازت حضور داد» (ثعالبی ۱۳۷۲: ۲۴۳) آیا این نوشته، عقیدۀ  شخصی ثعالبی تاریخ نویس مسلمانی است که نمی توانسته زن را خارج از پرده و در نقشِ جنسیتی مغایر با دورۀ خویش تصور کند یا واقعیت داشته؟ از میان تاریخ نویسان تنها ثعالبی این روایت را نوشته است و چون در نوشتۀ دیگر تاریخ نویسان به چنین موضوعی اشاره نشده است، بی گمان این عقیدۀ شخصی ثعالبی است که باور این موضوع برای او دشوار بوده و دیگرگونگی زمان خود را با دورۀ تاریخ پیش از آن در نظر نگرفته است. موضوع دیگر این است که در اغلب این روایات، «همای بزرگترین ملکه عالم، پادشاهی عدالت گستر، نیکوکار و حافظ منافع مردم» معرفی شده است (ثعالبی ۱۳۲۸: ۱۷۹-۱۸۰) آیا او در واقع پادشاهی مهربان، عادل و دادگستر بوده، یا با پادشاهان مقتدر و مستبد مقایسه شده است که تاریخ نویسان چنین قضاوتی کرده اند. احتمال دارد تفاوت رفتاری زن و مرد نیز علتِ دیگر این قضاوت باشد. زیرا زن به سبب طبیعت زنانه­اش ملایم و مهربان است و از خشونت پرهیز می­کند و به سبب همین تفاوت رفتاری با دیگر پادشاهان، این گونه رفتارهایش مورد تحسین تاریخ نویسان قرار گرفته است.

 

چنانکه از یافته های تاریخی بر می آید در تمام طول تاریخ بشر و در جوامع مختلف تفکیک شغل و مقام بر اساس جنس وجود داشته و در بیشتر کشورهای دنیا نقش پادشاهی جز موارد استثنایی منحصر به مردان بوده، و احتمال می رود یکی از دلایل برتری مردان در جامعه، مقام سروری و فرمان روایی و مشاغل مردانه آنها از دوره ای تاریخ بوده است.  بنابراین شاید بتوان حضور همای را به عنوان پادشاه به ساختار فرهنگی – اجتماعی مساعدی ارتباط داد که پذیرای حکومت یک زن آن هم به مدت ۳۲ سال بوده است، بی گمان اعتراض جامعه در برابر نقشِ جنسیتی همای چندان گسترده نبوده که تأثیر مخربی بر جریان قدرت بگذارد و واکنشِ منفی مردم در همان حد شایعات و مخدوش کردن اخبار مربوط به زن- پادشا بوده است و از نوشتۀ تاریخ نویسان چنین برمی آید که جامعه بدون قید و شرط حکومت یک زن را پذیرفته است و در اغلب روایات مملکت داری او را تحسین کرده اند. یا اگر نظام طبقه بندی اجتماعی در ایران را بپذیریم، احتمال دیگر این است که شخصیت همای بازماندۀ دوران زن سروری در ایران کهن باشد.

 

 نتیجه

 

همای چهرزاد به استناد حماسۀ ملی و تاریخ ایران نخستین پادشاه – زن ایرانی است. در تحلیل علت تشتت روایات در مورد زندگی و پادشاهی او در این مقاله، دو عامل مورد نظر قرار گرفت، نخست اینکه به سبب جنگ­ها و حذف تمام آثار یک سلسلۀ پادشاهی، در تاریخ این دوره از ایران گسستگی رخ داده و بازسازی آنها در دوره­های بعد به صورتی ناقص، آمیخته با افسانه و غیر واقعی انجام شده. احتمال می رود وجود این همه روایت­های مختلف همین باشد. عامل دوم جنسیت پادشاه است، در بررسی تطبیقی شخصیت و سرگذشت همای با دیگر پادشاهان سلسلۀ کیانی چنین تعدد روایاتی در مورد مردانِ  پادشاه وجود ندارد و به نظر می رسد علت وجود این همه روایات متعدد دربارۀ همای این باشد که جامعه در رویارویی با زن و موقعیت او بیش از هرچیز به وجه جنسی هویت او نظر داشته و جنسیت، عامل بروز تشتت روایات و شایعات مختلف درباره او شده است. اگر این احتمال، واقعیت داشته باشد، تاریخ و حماسه شرمسار همای است که در برهه­ای سخت از تاریخ ایران، مسئولیت ادارۀ این سرزمین را به دوش گرفته و در برابر نگرش مردانه مقاومت کرده است و اگر پادشاهی یک زن را در سرزمین ایران امری طبیعی فرض کنیم و آنرا متعلق به دورانِ زن سالاری در نظام اجتماعی ایران بدانیم، باید با تحلیلی انتقادی نظریۀ جامعه شناسان در مورد طبقه بندی جامعه به مردسالاری را در آن دوره بازپژوهی کنیم و به شناخت و برداشتِ سنتی تاریخ نویسان از ساختار مردسالاری جامعه ایران به دیدۀ تردید بنگریم. و در پی شناخت واقعی ساختار اجتماعی  ایران باشیمافزون بر عوامل مؤثر در تشتت روایات مربوط به همای، به عاملِ دیگری نیز می توان اشاره کرد و آن نقش جنسیتی در جامعۀ گذشته ایران است که در ایران نیز چون اغلب کشورها پادشاهی نقشی صرفاً مردانه بوده و این یکی از مشخصه های نظام­های استبدادی – سنتی است که تمایز نقش در حدی آشکار در آنها وجود دارد. این تفکیکِ نقش طی قرن­ها در جامعه تداوم داشته و نهادینه شده، احتمال می رود تغییر این روش و این دیدگاه با واکنش همراه بوده و سبب نارضایتی در جامعه و در نتیجه بروز شایعاتی شده است که به نظر می رسد نیمی از آنها واقعی نیستند.

یادداشت­ها

 

۱.علت آنکه نویسندۀ رمان اسکندر را کالیستن دروغین می نامیدند، آن بود که وی روایات خود را به کالیستنس مورخ اسکندر منسوب می دانست (کریستن سن ۱۳۴۳: ۲۱۲).

 

۲.بُن مایۀ رها کردن  کودک در آب را در قصه های دینی چون قصۀ حضرت موسی نیز می توان یافت. 

 

منابع:


– ابن بلخی. ۱۳۱۳. فارس نامه. به کوشش جلالالدین تهرانی. تهران:؟

– اعزازی، شهلا. ۱۳۸۵. فمینیسم و دیدگاهها. مجموعه مقالات. تهران: روشنگران.

– ایرانشاه بن ابی الخیر. ۱۳۷۰. بهمن نامه. تصحیح رحیم عفیفی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

– بلعمی، ابوعلی. ۱۳۷۹. تاریخ بلعمی. به کوشش محمد تقی بهار  و پروین گنابادی. تهران: طهوری.

– بناکتی، داود بن محمد. ۱۳۴۸. تاریخ بناکتی. به کوشش جعفر شعار. تهران: انجمن آثارملی.

– ابوریحان بیرونی، محمد بن احمد. ۱۳۵۲. آثار الباقیه. به کوشش اکبر دانا سرشت. تهران: ابن سینا.

– بیضاوی، عبدالله بن عمر. ۱۳۸۱. نظام التواریخ. به کوشش میر هاشم محدث. تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار.

– ثعالبی مرغنی، حسین بن محمد. ۱۳۲۸. شاهنامه ثعالبی در شرح احوال سلاطین ایران.تهران: مجلس

– ثعالبی، حسین بن محمد. ۱۳۷۲. شاهنامه کهن، پارسی تاریخ غررالسیر. ترجمه محمد روحانی. مشهد.

– حمدالله مستوفی، حمدالله بن ابی بکر. ۱۳۳۹. تاریخ گزیده. به اهتمام عبدالحسین نوائی. تهران: امیرکبیر.

– حمزه اصفهانی، حمزه بن حسن. ۱۳۴۶. تاریخ پیامبران و شاهان (سنی ملوک الارض والانبیاء). ترجمه جعفر شعار. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.

– خواندمیر، غیاث الدین همام الدین. ۱۳۳۳. تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر با مقدمه جلال الدین همائی، زیر نظر محمد دبیر سیاقی. چ ۲، (افست ۱۳۵۳). تهران: خیام.

– دینوری، احمد بن داود. ۱۳۶۴. اخبار الطوال. ترجمه محمود مهدوی دامغانی. تهران: نی.

– زرین کوب، عبدالحسین. ۱۳۸۸. تاریخ مردم ایران، ایران قبل از اسلام. چ ۱۱.تهران: امیرکبیر.

– صفا، ذبیح الله.  ۱۳۷۱. تاریخ ادبیات در ایران. چ ۱۲. تهران: فردوس.

– طبری، محمد بن جریر. ۱۳۵۱. تاریخ الرسل و الملوک، بخش ایران از آغاز تا سال ۳۱ هجری. ترجمه صادق نشأت. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

– فردوسی، ابوالقاسم. ۱۹۶۷. شاهنامه فردوسی. تصحیح م.ن. عثمانوف. مسکو: آکادمی علوم اتحاد شوروی.

– فرنبغ دادگی.۱۳۶۹. بندهش. تصحیح مهرداد بهار. تهران: توس.

– کریستنسن. ۱۳۴۳. کیانیان. ترجمه ذبیح الله صفا. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

– گیرشمن، رومن. ۱۳۸۴. ایران از آغاز تا اسلام. چ ۱۶. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

– مجمل التواریخ و القصص.  ۱۳۱۸. به کوشش محمد تقی بهار. تهران: محمدرمضانی.

– مسعودی، علی بن حسن. ۱۳۴۴. مروج الذهب و معادن الجوهر. ترجمه ابوالقاسم پاینده. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

– مقدسی، مطهر بن طاهر. ۱۳۷۴. آفرینش و تاریخ. ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی. تهران:آگه.

– هام،مگی و دیگران. ۱۳۸۲. فرهنگ نظریه های فمینیستی. ترجمه نوشین احمدی خراسانی، فیروزه مهاجر و  فرخ قره داغی. تهران: توسعه.

– یعقوبی، احمد بن اسحاق. ۱۳۴۷. تاریخ یعقوبی. ترجمه محمد ابراهیم آیتی. تهران: ترجمه و نشر کتاب.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com