اشاره: در باره فریدونِ توللی، و خاطراتِ به یاد ماندنیِ ،سعادتِ هم-نشینی و درکِ محضرِ جذابش، در سفرهایِ چند روزه به جهرم، و انتقاداتش و جداشدنش از نیما،  حرف ها دارم، که میماند برایِ فرصتی دیگر. فریدون توللی، از قوی ترین و اصیل ترین شاعرانِ رمانتیسم ایرانی، و غنایی/تغزلی-سرایانِ شعر نو فارسی است.  (تابلوِ آب-تنیِ) مریم، از زیباترین  نمونه هایِ شعرِ غناییِ معاصر است. اشعار توللی بر بسیاری از پیروانِ شعر نیمایی تاثیر-گذار بود. از جمله، منوچهر آتشی،  وزنِ همین شعرِ مریم  را، بعد تر، البته با زبانی حماسی و سبک و بیانی دیگر و کاملا مستقل، در شعرِ “خنجرها، بوسه ها و پیمان ها” (مشهور و شناخته با: اسبِ سفید وحشی) به کار برد ( زنده یاد آتشی، حتی “سرگرانِ” توللی را ، به “گران-سر”، تغییر داد ).

شعرِ مریم (رها، تهران،۱۳۲۹)، را “تعبیری تازه” از آب تنیِ شیرین” در شاهکارِ نظامی دانسته اند[شستشو در نورِ مهتاب، به جایِ آب]. در کتابِ  فریدونِ توللی، از مجموعه شعر زمان ما،انتشارات نگاه) تالیفِ دوستِ عزیز و پرتلاشم، آقایِ فیضِ شریفی آمده که، جِی. آربری، استاد دانشگاه کمبریج ( که کتابی با نام “شعر فارسی:  سفینه ای از ترجمه شعر”، پس از مرگش، چاپ شده است. ر.پ.*)، این شعر را به انگلیسی ترجمه کرده است. جست-جوها یم نشان داد، که در آن کتاب،شعرها همه از شعر کلاسیک فارسی ست، و در فهرست، تنها نام دوتن از شعرای معاصر را دیدم؛ توللی و خانلری. با این همه، به ترجمه دسترسی نیافتم.

*ترجمه فارسیِ این کتاب را، انتشارات یساولی، در ۲۰۰۵، در تهران چاپ کرده است. ر. پ.

مریم

فریدون توللی

ترجمه: رضا پرهیزگار

 در نیمه هایِ شامگهان، آن زمان که ماه/ زرد و شکسته میدمد از طرفِ خاوران/ استاده در سیاهی شب، مریم سپید/ آرام و سرگران./او مانده تا که از پسِ دندانه هایِ کوه/مهتاب سزرند، کِشد از چهرِ شب نقاب/ بارد برا فروغ و بشوید تنِ لطیف/ در نورِ ماهتاب….

Maryam

Fereidoun-e Tavallali

Translation: Reza Parhizgar

 

At midnight, when yellow and broken, the moon

Glimmers in the Eastern sky,

There stands in the pitch black night, fair Maryam, graceful,

silent and serene. She awaits the moon to rise from behind the dentate mountain, unveiling the night face, showering her in light, so she might her tender body, in moonlight bathe.

The garden is asleep and the thieving hands of the breeze, openly plunder the fragrance of any flower fresh.

The night is asleep in tranquility, the sole wakeful being Maryam’s eyes

Stealthily, the moonlight, peeps through the willow branches

 And looks, seeking Maryam with his very eyes, in that pitch dark night.

Nonchalantly, the dark turns toward  the shadows of trees afar.

Fascinating is the night, and the dump moonlight beam

Is somniferous and drunk.

In the pleasant fresh tranquility of the garden,

The moon is shimmering in the streamlet, like silk, and at the very moment when Maryam is bathing, a bird sings on a bough.

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)