فیلم سینمایی جوکر را باید یکی از جنجالی ترین فیلم های سال ۲۰۱۹ دانست. فیلمی در ژانر روانشناختی که درون مایه اش نه تنها منتقدین سینما بلکه بسیاری از جامعه شناسان، روانشناسان، فلاسفه، روزنامه نگاران، نویسندگان و اهل هنر در شاخه های مختلف را به چالش کشید و دست به قلم نمود. از آنجا که من جزو هیچیک از موارد بالا نیستم ترجیح دادم انتهای صف منتظر بمانم و وقتی آب ها از آسیاب افتاد ذهنیتم را مثل همیشه نه در قالب مقاله که در یک یادداشت کوتاه خودمانی به اشتراک بگذارم.
در یک نگاه اجمالی، جوکر داستان زندگی دلقک گمنامی است بنام آرتور فلک که در اوایل دهه ۸۰ در شهر گاتهام روزگار خود را با تبلیغات خیابانی برای فروشگاه ها، خنداندن و سرگرم کردن کودکان در جشن تولدها و کارهای اینچنینی سپری می کند. رویایش تبدیل شدن به یک کمدین معروف و الگویش یکی از کمدین های شناخته شده تلویزیونی است. آرتور در زندگی از تنهایی رنج می برد و تنها همدمش مادر پیرش است. مادر و پسر هر دو سابقه بیماری روانی دارند. آرتور، این دلقک شکست خورده و تیپا خورده از اجتماع با چند اتفاق ساده که اکثر ما بارها در طول زندگی شاهد آن بودیم یا بعضا حتی برای خودمان پیش آمده است ظرف مدت خیلی کوتاهی از یک دلقک خیابانی به یک ماشین انتقام بدل می شود که براحتی و بدون هیچ احساس ترحمی جان انسان ها را می گیرد و در این مسیر حتی از جان مادر خود نمی گذرد.
در انتهای فیلم آرتور نه بعنوان یک ماشین قتل و جنایت که بعنوان قهرمانی با رویکرد آنارشیستی (آنارشیسم به مفهوم هرج و مرج طلبی بی هدف و بی انگیزه که برداشت غلط از این واژه است و نه لزوم نادیده گرفتن و شکستن محدودیت های غیرعادلانه ظاهرا قانونی که هدف اصلی بنیانگذاران این مکتب سیاسی اجتماعی بوده است) در فضای سیاسی اجتماعی از جانب مردم شهر استقبال و حمایت می شود. دقیقا همان مردمی که بدلیل ضعف جسمی و روحی آرتور بارها او را مورد اذیت و آزار قرار داده بودند و مسبب همه سرخوردگی ها و مشکلات روحی جسمی اش بوده اند. مردم در سکانس آخر فیلم با گریم مشابه گریم صورت آرتور در خیابان ها پرسه می زنند و همچون او شکستن اصول انسانی اخلاقی اجتماعی را بعنوان لازمه تغییر فضای اجتماعی سیاسی می پذیرند.
نقدها و مقالات منتقدین سینمایی و جامعه شناسان در باره این فیلم طیف گسترده ای را شامل می شود، اما رویکرد غالبا دو سو دارد. آنانکه از شخصیت فیلم و توان تغییر هویت اجتماعی اش از یک موجود ضعیف، منفعل، ترسو، توسری خور و همواره تابع قانون حتی قوانین غیرعادلانه و تبعیض گونه به یک شخصیت قوی، نترس (نه شجاع)، فعال، قانون شکن با توان رهبری اجتماعی، آنقدر تاثیرگذار که نه تنها حضورش که سایه و تصورش هم می تواند همه را به لرزه بیندازد، دفاع می کنند. او را قربانی و اجتماع و سیاست مداران و سیاست گذاران را گناهکار اصلی می دانند. و از آن طرف کسانیکه رفتارو عملکرد وی را در حد یک جانی مادرزاد، روان پریشی افسار گسیخته، دیوانه تیپا خورده و سرخورده از اجتماع، دلقکی ناکام، قانون شکنی بی هدف می دانند و اعمال و رفتارش را غیر قابل توجیه و در نهایت از هر نظر مستوجب کیفر. در کل برخی با او همدردی می کنند و برخی نه، اما همه نسبت به او واکنش نشان می دهند و کمتر کسی است که نسبت به شخصیت او بی طرف باشد و نخواهد در موردش اظهار نظر کند.
این رویه احتمالا از این واقعیت نشات می گیرد که تقریبا همه ما بعد از خواندن یک رمان یا تماشای یک فیلم خود را بجای قهرمان یا ضدقهرمان فیلم قرار می دهیم و بر اساس همزاد پنداری نسبت به سوژه واکنش نشان می دهیم. از طرفی همه ما در درون خودمان یک آرتور فلک نهفته داریم که با تلنگری می تواند رخ نشان دهد و به دنیای واقعی قدم بگذارد. همان توضیح قدیمی روانشناسان که می گویند همه انسان ها در مقاطعی از زندگی رفتاری که از نظر علم روانشناسی منطبق بر علایم اسکیزوفرنی است از خود نشان می دهند که این یعنی همه ما درصدی از اسکیزوفرنی در خود داریم فقط میزان آن متفاوت است. شاید خنده دار باشد اما در عمل فرق میان بیمار اسکیزوفرن بستری در بیمارستان با درمانگرش در همان بیمارستان عملا این است که بیمار نمی تواند بیماری اش را کنترل کند اما درمانگر می تواند از بروز همان علایم جلوگیری کند!
سناریست و کارگردان جوکر با زیرکی سرنوشت و تصویر آینده آرتور فلک را به تماشاگر می سپارند و هیچ اظهار نظری در این باب نمی کنند. آرتور در میان جمعیتی از معترضین حل می شود یا شاید هم برعکس جامعه معترضین در آرتور فلک حل می شود. آرتور دستانش را به نشانه موفقیت و رضایت از جایگاهی که جامعه معترض به او اعطا نموده بالا می برد و در جمعیت گم می شود. اما نکات یا سوالاتی که در این بین ذهن مرا به خود مشغول نموده اینکه، آیا این پایان داستان آرتور فلک است؟ آرتور ممکن است سر از کجاها در بیاورد؟ آیا لزوما همواره قاتلی بیرحم اما زیرزمینی باقی خواهد ماند؟ آیا ممکن نیست آرتور با تکیه بر قدرت برخاسته از خشونت افسارگسیخته در اجتماع به قدرت سیاسی غالب بدل گردد؟ آیا خشونت آرتور تنها در ابعاد شهر کوچک خودش گاتهام محدود و محصور باقی خواهد ماند یا می تواند جوامع دیگر را نیز آلوده کند؟ خودمانی تر می پرسم، در جامعه خود ما، در همین ایران، باید کجا دنبال آرتور فلک بگردیم. کجا باید سراغ او را بگیریم؟ آیا هویت آرتور فلک، این بیمار روان پریش، این دلقک سرخورده از اجتماع را می توانیم در هویت سیاستمدارانی که پس از رسیدن به قدرت کاملا بی هدف و بی انگیزه تنها بدنبال انتقام از جامعه و مردم پیرامون خودشان هستند بیابیم؟
داستان را عینی تر می کنم.
پس از ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ شاهد هرج و مرج افسار گیسخته برخی از معترضین سابق بودیم. معترضینی که حالا تفنگ در دست داشتند و با نقاب ها و گریم هایی مشابه در خیابان ها پرسه می زدند. نقاب به چهره هایی که همچون نقاب دلقکی بر صورت ها در پایان فیلم جوکر در خیابان ها بدنبال شکار بودند. کاملا بی هدف و بی انگیزه و کاملا افسارگسیخته. شکارها طیف گسترده ای را شامل می شد، از امرای ارتش تا نیروهای امنیتی، کارمندان عالیرتبه رژیم سابق، وزیر و وکیل و…، خانه ها، شرکت ها، سازمان ها، دفاتر روزنامه ها، کاباره ها، رستوران های بزرگ، مشروب فروشی ها و فروشگاه های معروف… را غارت کردند. حتی سفارت خانه ها هم از حمله آنها در امان باقی نماندند. نقاب یا گریم همه یکسان بود و برگرفته از نقاب و گریم همیشگی قشری خاص که در آن دوره رهبری واحدی یافته بودند. جوکر اتفاقاتی که بنام انقلاب سال ۱۳۵۷ معروف شد.
این شخصیت روح الله الموسوی الخمینی نام داشت. مردی که ۱۵ سال قبل از آن تاریخ معممی گمنام بود که در شهر کوچک قم از راه تدریس، منبرگردانی و روضه خوانی روزگار سپری می کرد. معممین، بارها طعم چکمه نظامیانی همچون رضاخان را چشیده بودند و مورد تحقیر قرار گرفته بودند (همانگونه که آرتور در فیلم از قلدرهای محل کتک می خورد). در جامعه و در فیلم های سینمایی معممین همیشه دغل باز و حیله گر و مهره انگلیسی و سیاست پیشه و پیرزن باز و بچه باز و… معرفی می شدند و مورد تمسخر قرار می گرفتند. این جماعت هم همچون آرتور فلک رویایی را در ذهن می پروراندند، رویای رسیدن به قدرت سیاسی و نشستن بر صندلی ریاست و کسب شهرت. دلقک های شکست خورده و سرخورده ای که گمان می کردند اگر روزی به کمدینی معروف بدل شوند می توانند احترام جامعه را بخرند. اما در طول مسیر در اثر نشئگی قدرت و ثروت به جانیانی بی هدف بدل گردیدند.
آرتور فلک تا زمانیکه یک کاراکتر سینمایی است مشکلی پیش نمی آید، می شود با او همدردی کرد، همزادپنداری کرد. در سکانس هایی از فیلم به او حق داد. یا از حقوقش دفاع کرد. حتی می توان او را دوست داشت. اما، گاهی از دل فیلم بیرون می زند و در عالم واقع به قتل و غارت و انواع و اقسام اعمال خشونت آمیز دست می زند. قوانین را می شکند و شبه قوانین خود را پیاده می کند. قانونش، یک ماده دارد، انتقام، که خمیرمایه اش خشونت است. خشونت بی هدف و بی حد و مرز. در دنیای آرتور هیچکس و هیچ چیز در امان نیست، حتی مادرش همدم تنهایی هایش در گذشته. آرتور دوست و دشمن نمی شناسد. می کشد چون از کشتن و جنایت لذت می برد. او مرز و محدوده نمی شناسد و رفتار و اعمالش محصور در گاتهام باقی نمی ماند. آرتور بعد از رسیدن به قدرت و انتقام گیری از اطرافیان، همشهری ها و دوستان و آشنایان می رود تا از همه جهان انتقام بگیرد. اتفاقات بعد از بهمن سال ۵۷ نشان داد که آرتور فلک لزوما همیشه یک جنایت کار روان پریش زیرزمینی باقی نمی ماند. می تواند به قدرت برسد و با قوانین خود همه دنیا را به چالش بکشد.
همه ما آرتور فلکی درونمان داریم. استثنایی هم وجود ندارد. برخی از ما می توانیم آن را کنترل کنیم و برخی در کنترلش ناتوانیم. حتی آن گروه که امروز قادر به کنترل آرتور درونشان هستند ممکن است فردا رهایش کنند و افسار خود را به دست او بسپارند.
آیا در فضای سیاسی حکومتی که کاراکتری همچون آرتور فلک بنیانگذاری اش نموده احتمال پایان یافتن خشونت و تغییر رویکرد وجود دارد؟ نمی دانم، برخی معتقدند که دارد… در دنیای آرتور و آرتوریان بجز خشونت اصل دیگری هم وجود دارد؟ آیا داستان انتقام و ژانر وحشتی که در سال ۵۷ آغاز شد پایان یافته؟ آیا روزی می رسد که آرتورهای روان پریش حاکم بر جان و مال مردم که در طول این سالها مرتکب انواع و اقسام جنایات شده اند را به دست عدالت بسپاریم و جامعه باری دیگر روی آرامش به خود ببیند؟ آیا فقط باید آرتور را مقصر اصلی همه جنایات و فجایع بدانیم یا جامعه هم به اندازه او و یا شاید بیشتر از او مقصر است؟ آیا آینده ایران هم متعلق به آرتور فلک ها است؟ آیا…
بقول آقای مطهری!: «جوکر سال ۵۷ مرد، تمام شد و رفت. جوکر امروزمان را بشناسیم، مهم تر اینکه جوکر فردایمان را بشناسیم؟!»

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)