گفتگوی جناب مکرون با فایننشیال تایمز حاوی نکاتی است که به اختصار به آنها میپردازم:
۱- او گفته همواره خود را به دست سرنوشت سپرده است و اکنون نیز باید خود را در معرض سرنوشت خویش قرار دهیم. این جملات برای من طنینی ماکیاولی دارد. درسپیدهدمان تدوین علم سیاست توسط ماکیاول، او «بخت» را نیز در کنار قواعد علمی سیاست نشاند، همان بختی که همواره وجه اسطورهای سیاست بود. کتاب شهریار ماکیاول با اینکه اولین تلاش انسان برای علمیسازی پدیدهای بود که برای ۳۵۰۰ سال همراه بشر بوده، اما برکنار از عناصر اسطورهای هم نبود.اصلا هم چیز عجیبی نیست زیرا به خوبی نشان میدهد علم، به معنایی که امروزه از آن مراد میکنیم، چگونه از دل یک فضای اسطورهای وهمآلود زاده میشود و در این راه عناصری از آن فضای اسطورهای را با خود نگه میدارد، همانگونه که سیاست نیز از دل مفاهیمی مانند سرنوشت، بخت و عمل خدایان زاده شد و تبدیل گشت به یک «ابژه» که الان میشود کیفیات آن را داخل یک دستگاه صوری آگاهی تدوین کرد (فارغ از اینکه ایژهسازی که شرط ضرور علم است، خود نیز میتواند نام اسطورهای بگیرد). اما همانگونه که کاسیرر با وام گرفتن از اسطوره آفرینش بابلی-آشوری توجه داده است، این عناصر اسطورهای در مواقع بحران خود را از زنجیرهای عقل رها میکنند و بیم آن میرود که دوباره جهان را در بینظمی فروببرند. من در یکی از نوشتههای قبلی با عنوان برخاستن تیامات به آن اشاره کردم.
۲- او حتی نمیداند در کجای بحران ایستاده است، آیا در شروع آن قرار دارد یا در میانه آن. اما تاکید میکند که یک پارادایم شیفت در رابطه با نظام جهانی و سیستم اقتصادی دارد اتفاق میافتد. او میگوید در تلاش است تا وضعیت غیرقابل تصوری و ناشناختهای را که بشر در آن قرار دارد، درک کند. چنین اعترافی کمی شوکه کننده است، به ویژه با توجه به اینکه پیشرفت دانش بشری این حس کاذب را به آدمیان القاء کرده بود که به دوران بلوغ نظامهای سیاسی رسیدهایم و چیز چندان مجهول بنیادی دیگری در رابطه به نوع نظام مطلوب بشری برای آینده وجود ندارد.
۳- یک اشاره دیگر او هم مهم است، او میگوید نیمی از جهان را برای نجات جان آدمیان «تعطیل» کردهایم و این در تاریخ بیسابقه است. شاید تنها مورد مشابه دیگر، سوای جنگهای اول و دوم که محصول مستقیم فعالیت بشر بودهاند، طوفان نوح و یا سیل بزرگی باشد که نشانی از آن در نوشتههای میانرودان وجود دارد. آن سیل مستقیما توسط خدایان فرستاده شده بود (آدمیان زیادی سر و صدا میکردند و مزاحم خدایان میشدند- انگار خدای اولیه آپسو، همسر تیامات هم خیلی ناحق نبود وقتی برای سر و صدای زیاد فرزندان خود، خواست آنها را نابود کند و به همین خاطر به دست فرزند خود انکی کشته شد!-)، با این وجود نجات آدمی هم توسط یکی از خدایان انجام گرفت. از اینجا ورود خدایان تازهوارد به نظامات اجتماعی، سیاسی بشری شروع میشود. آیا اکنون باید منتظر ورود خدایان جدیدی در عرصه نظام بینالملل باشیم؟ چنین جملاتی آشکارا طنینی هایدگری دارد که پیشبینی کرده بود با گریختن خدایان قدیم، در انتظار هستیم تا خدایان جدیدی بر صحنه جوامع بشری پابگذارند.
۴- در یکی از نوشتههای قبلی در مورد افراط در مورد پیامدهای همهگیری کرونا تذکر داده بودم و آن را ناشی از بیکاری ایام قرنطینه دانسته بودم. با این وجود فراز دیگری از سخنان جناب مکرون اهمیت پیدا میکند. او میگوید جهانیسازی به شکل جدید و همچنین سرمایهداری مالی افراطی را دیگر نمیتوان ادامه داد. البته او هیچ اشارهای به نیروهای ساختاری که موجب و یا موجد این تغییرات هستند، نمیکند و صرفا به اینکه آگاهی آدمیان ناشی از این همهگیری افزایش پیدا کرده و باور آنان به ضمانتهایی که سرمایهداری جهانی قبلا به آنان داده بود، سست شده است، چنین حکمی را صادر کردند. به گمان من البته بخشی از این قضاوت به ناآگاهی ایشان از نیروهای ساختاری که شکل جدید نظام بینالملل و کلا صورت جدید تمدن بشری را ساخته برمیگردد. نیروهای ساختاری که صورت کنونی تمدن بشری را ساختهاند مدتهاست که از کنترل آدمیان خارج شدهاند و خود را مستقل از آگاهی، قضاوت و داوری آنها ساختهاند. به علاوه این نیروها، کیفیت اندیشیدن و داوری آدمیان را هم شکل دادهاند. حتی به آنها آموختهاند چگونه بایستی برخی از اندیشمندان و متفکران آنان نقش اپوزیسیون این نظام جهانی را بازی کنند، اما فقط بازی کنند! در صورت تمدنی حاضر، آگاهی به محاق تعطیل رفته است.
۵- آیا جریان قدرت گرفتن راستهای افراطی تقویت میشود؟ آیا بنیانهای دموکراسی غربی با چالش مواجه میشود؟ قبلا در نوشتهای متذکر شدم که بنیانهای اخلاق مسیحی در نظام دموکراسی غربی با چالش مو.اجه شده است و جا داشت بعد از فروپاشی بزرگ اردوی چپ، فیلسوفان سیاسی دستاندکار یک بازنگری بزرگ در بنیانهای دموکراسی غربی شوند و آن را از زیر تاثیر اخلاق مسیحی رها سازند. این امر البته متضمن بازاندیشی در فلسفه حق است و آنچه به نام حقوق ذاتی بشر خوانده میشود. متاسفانه نفوذ سیطره مناسبات مبتنی بر تولید پول حتی در دانشکدهای علوم انسانی، این دانشکدهها را از تولید فکر بازداشته است. زمانی زیادی از امضا مگنا چارتا در دانشگاه بلونیا توسط بیشتر دانشگاههای دنیا نمیگذرد که اینبار نه کلیسا و نه دولت، که شبح خوفناک منطق سرمایه بر دانشگاههای ما سایه انداخته است.
۶- این نوشته البته ناتمام و غیرمنصفانه خواهد بود اگر اشاره نکنم که جناب مکرون در دفاع از نظامات دموکراتیک در مقایسه با نظامهای متمرکز سخن گفتهاند. او بر این باور است که در نهایت این نظامهای دموکراتیک هستند که به نحو موثرتری در قیاس با کشورهایی مانند چین و روسیه میتوانند با بحرانهای جهانی مقابله کنند. او البته توضیح ندارد کشورهای اروپایی چگونه از ناتوانی خود در تصمیمگیری سریع و واکنش به موقع در مقابل این بحران دفاع میکنند. نمونه پیمان ناتو جلوی چشم ما قرار دارد. به گمانم این جناب مکرون بود که با انتقاد از کشورهای عضو این پیمان (که همگی به جز یکی، جزء نظامهای دموکراتیک هستند) گفته بود این پیمان به «مرگ مغزی» دچار شده است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.