واژه «قرنطینه خانگی» حالا به دایره لغات روزمره مردم دنیا اضافه شده است. بسیاری از شهرها و کشورها ماندن در خانه برای مبارزه با ویروس کشنده «کرونا» را اجباری کرده‌اند. تا همین چند ماه پیش که اسم کرونا سر زبان‌ها نبود، بسیاری دنبال فرصتی برای انجام کارهای عقب مانده خود بودند؛ زمانی برای استراحت، وقتی برای تماشای فیلم و سریال، ساعتی برای مطالعه و یا حتی فرصتی برای مرتب کردن یکی از اتاق‌های خانه. حالا اما اغلب آن‌ها از هیچ‎‌کدام از این کارها راضی نیستند، لذت نمی‌برند و دوست دارند هرچه زودتر به وضعیت عادی برگردند.

اجبار به خانه‌نشینی و مشخص نبودن زمان پایان این توفیق اجباری، بسیاری را یاد زندانیان انداخته است. عده‌‍‌ای از افسردگی و ناامیدی حرف می‌زنند و برخی هم پا را یک گام فراتر گذاشته‌ و قرنطینه خانگی را با سلول انفرادی مقایسه می‌کنند. «ایران‌وایر» سراغ آن‌هایی که زندگی در سلول انفرادی را تجربه کرده‌اند، رفته و از آن‌ها درباره شباهت‌ها و تفاوت‌های روزهای قرنطینه خانگی و سلول انفرادی پرسیده است.

اغلب افرادی که زندان و سلول انفرادی را تجربه کرده‌اند، آن را قابل مقایسه با روزهای قرنطینه خانگی نمی‌دانند اما راه‌کارهایی که آن‌ها برای حفظ روحیه و گذراندن آن روزهای سخت به کار گرفته‌اند، احتمالا برای افرادی که در قرنطینه خانگی دچار سرگردانی و ناامیدی شده‌اند، راه‌گشا هستند.

***

«سیامک نادری» یکی از جان به در بردگان زندان‌های انفرادی دهه ۶۰ است. او سه سال از هفت سال و شش ماه حبس خود را در انفرادی‌های زندان «گوهردشت» گذرانده است.
سال ۱۳۶۰ و وقتی در سن ۲۰ سالگی دستگیر شد، اتهامش وابستگی به «سازمان مجاهدین خلق» بود. پس از آن، نزدیک به ۴۰ سال این اتهام دامنش را رها نکرد.
نادری پس از آزادی، به «کمپ اشرف» در عراق پیوست اما این بار با جوان کم تجربه‌ای که به زندان افتاده بود، تفاوت داشت. او در خصوص عملکرد سازمان مجاهدین خلق دچار پرسش و تردید شد و همین پرسش‌گری، او را با حصر و زندان تازه مواجه کرد.
نادری که این روزها ساکن شهر «بوخوم» آلمان است، در سال ۱۳۹۳ از کمپ اشرف به آلبانی رفت و ساکن کمپ «بابرو» شد. او حتی وقت گفتن خاطرات تلخ زندان، مسیر مصاحبه را با طنز و شوخی همراهی می‌کند و توضیح می‌دهد که علی‌رغم ۴۰ سال محدودیت و فشار، هرگز حصر و زندان او را تبدیل به انسان ناامید وغمگین نکرده است و همواره به معجزه‌های کوچکی که روز بعد رخ خواهند داد، باور داشته و با ترفندهایی کوچک، برای بقا و شادی جنگیده و زنده مانده است.

آیا قرنطینه آزارتان نمی‌دهد؟ یادآور خاطرات گذشته نیست؟
– شاید به این حرفم بخندید اما بهترین خاطرات زندگی من در زندان رقم خورده‌اند.
به نظر من، قرنطینه شبیه به یک تورنمنت جهانی است. الان همه بشر درگیر یک وضعیت واحد است. مردم در جریان قرنطینه می‌توانند از امکانات رفاهی لازم برخوردار باشند و بشر یک زندانی نیست اما مجبور است در خانه بماند تا از حق حیات و بقا مراقبت کند؛ همان طور که ما در زندان برای زنده ماندن می‌جنگیدیم. ما در زندان به خاطر آرمان‌هایمان مقاومت و حتی ایثار می‌کردیم. انسان امروزی هم ناچار است در مقابل اپیدمی کرونا از خودش مقاومت شورانگیز و پر نشاط نشان دهد.

منظورتان از مقاومت شورانگیز، آن هم مابین این همه مرگ چیست؟
– اجازه بدهید بگویم حرف‌تان را قبول ندارم. شادی ما نافی بزرگ‌داشت مردگان‌مان نیست. ماندن در فرهنگ عزا، دست‌آوردی ندارد. به نظرم آدم‌ها باید عزاداری و عبور کنند. من در جایی بودم که سه نفر از بهترین دوستانم را از کنار دستم بردند و دیگر برنگرداندند. من ماندم و یادگارها، لباس‌ها و بوی تن‌شان. انگار گوهردشت خالی شد. پس لطفا به من در مورد از دست دادن چیزی نگویید چون راه و رسم از دست دادن را می‌دانم. اما همان بچه‌ها وقت رفتن پای چوبه دار، توصیه می‌کردند که تا می‌توانید عین «بچه‌ها» زندگی کنید. بچه‌ها هر چیزی را تبدیل به بازی می‌کنند. در نهایت اصالت با انسان است و این او است که تعیین کننده سرنوشت زمین خواهد بود؛ یعنی جهان راه حل دیگری ندارد. اگر این سرسختی را نداشته باشیم و نخواهیم جدی و مسوولیت‌پذیر باشیم، قصد پایان انسان را کرده‌‌ایم. مقاومت و ماندگاری تنها راه باقی‌مانده بشر است. قانون قرنطینه، «عشق» است؛ عشق به زندگی و عشق به دوام و بقای انسان. دقت کنید که هیچ پدیده مصیبت باری در مقابل انسان قرار نگرفته که شکست نخورده باشد. بشر را برای پیروزی ساخته‌‌اند و بی‌تردید دوران ویروس هم سر خواهد آمد.

یک دوره‌ای ما حدود ۱۲۰ نفر بودیم در یک اتاق ۱۲ متری. موقع خواب شبیه کنسرو ماهی «ساردین»، به پهلو و کتابی می‌خوابیدیم به شکلی که پای بغل دستی سمت کله آن یکی بود و بر عکس. از این تعداد، فقط یک نفر که چاق بود و طول و عرضش فرقی نداشت، حق داشت به پشت بخوابد. یک ساعت و نیم طول می‌کشید تا «ابراهیم جهانیان» که زندانی بسیار صبور و مسوول اتاق بود، ما را سامان‌دهی کند تا جا بگیریم. یک شیشه شیر و دبه پاره شده گوشه اتاق نگه می‌داشتیم برای کسی که می‌خواست برود دست‌شویی. تصورش را بکنید وقتی کسی نصف شب می‌خواست برود دست‌شویی، تمام نظم اتاق به هم می‌ریخت و باز هم یک عالمه وقت می‌گرفت تا از نو جا بگیریم.

شما چه می‌کردید که این روند برایتان آسان‌تر باشد؟
– با این که روح حاکم بر قرنطینه، انسداد و محدودیت است اما انسان نباید تسلیم دیوار و حصار باشد. ما قوه تخیل‌مان را به دیوارها محدود نکردیم. این را کسی می‌گوید که سه سال در یک اتاقک یک متر در یک و نیم متر زندگی کرده است. شما حتی حوصله‌تان هم نمی‌کشد که عدد روزهای این سه سال را بشمارید. آن زمان اینترنت نبود. اولین دروازه ورود ما برای دنیای ارتباطات اجتماعی، با زبان مورس شکل گرفته بود. زن‌های گوهردشت که طبقه پایین بودند، در این مورد حرفه‌‌ای بودند؛ به حدی که مورس را ریتمیک می‌زدند و چنان سرعتی داشتند که دچار زحمت می‌شدیم آن را دنبال کنیم. این هم راهی بود تا دیوارهای انفرادی را نادیده بگیریم و اجازه بدهیم که ذهن‌مان به شکل خلاقانه‌ای به بیرون از دیوارها فکر کند.
اما برای نجات از شرایط حصر، بیش از ذهن، نیاز به این داریم که اتفاقاتی بیرون از تن‌مان و در عمل رخ بدهد.
– بله، درست می‌گویید. اما این اتفاق از ذهن آدم شکل می‌گیرد و بیرونی می‌شود. بگذارید برایتان مثالی بزنم؛ سال ۱۳۶۱، زیر درها می‌خوابیدیم و از روزنه زیر در با هم تئاتر اجرا می‌کردیم. یک نفر با صدای بلند از سلول بغلی داد می‌زد: «قربان جلال و جبروتتان بروم، دستور داده‌‌ام پاسدار مظفر را زیر اخیه بکشند.» آن یکی از آن طرف جواب می‌داد: «او مستوجب چنین عقوبتی است، حتما او را به دار مجازات بیاویزید.»
بعد شروع می‌کردیم به خندیدن. پاسدار «مظفر»، یک پاسدار ساده از اهالی خرم‌آباد بود.
شرایط بد نمی‌تواند خلاقیت و شادی را که هر چه‌قدر از آن بگویم کم گفته‌ام، از شما بگیرد. گاهی داخل سلول با یادآوری جوک‌های ته ذهنم، با صدای بلند می‌خندیدم. پاسدارها خیال می‌کردند دارم آن‌ها را اذیت می‌کنم. مرا کتک می‌زدند و می‌گفتند چرا داری به ما می‌خندی؟ بارها به این دلیل تنبیه شدم. بعدها وقتی به کمپ اشرف رفتم، به مدت ۱۷ سال بایکوت مطلق بودم و شرایطم بی‌شباهت به قرنطینه نبود. اما همان سال‌ها هم با باغبانی، شعله زندگی را در خودم زنده نگه داشتم و یک تکه زمین هزار و ۲۰۰ متری خالی را تبدیل به یک باغچه پر از گل کردم.
کرونا یک زنجیره فردی ندارد که از خودمان شروع و به خودمان ختم بشود. هر گونه بی‌احتیاطی، جان دیگری را به مخاطره می‌اندازد. کم تحملی، خشم، نیش زبان و ایجاد درگیری و دل‌خوری، به نوعی نادیده گرفتن وظیفه اجتماعی است. شیوه مقابله با قرنطینه در تاریخ زندگی ما ماندگار خواهد بود. تحمل تحریم و قرنطینه با هم‌دیگر دشوار است اما انسان هر جا که محدودش کنند، از آن یک امکان ساخته است.

چه طور با هم‌دیگر گفت‌وگو می‌کردید و ارتباط می‌گرفتید؟

  • وقتی به زندان افتادم، به شدت خجالتی و گوشه‌گیر بودم ولی وقتی از زندان آزاد شدم، تبدیل به فردی برون‌گرا شده بودم که از ایجاد ارتباط عاطفی با دیگران احساس لذت می‌کرد. ارتباط با سلول‌های کناری با رد و بدل کردن علایم مورس بود. هنوز یادم مانده است که یک روز برای مدتی طولانی داشتم مورس می‌زدم و سعی می‌کردم در مورد پیمان ورشو با بغل دستی‌‌ام مکالمه کنم. زیر در می‌خوابیدیم به شکلی که یک طرف بدن‌مان به خاطر ماندن در وضعیت ثابت خشک می‌شد و با سرانگشتان‌مان روی در سلول مورس می‌زدیم و از آن سو جواب می‌گرفتیم. «س» به معنای «سلام» و «خ» به معنای «خوبی؟» بود. بعد اسم هم‌دیگر را می‌پرسیدیم و ارتباط برقرار می‌شد.
    مردم فکر می‌کنند قرنطینه به معنای دوری است. در حالی که قرنطینه یعنی تشنگی برای ارتباط با عزیزان‌مان و اتفاقا در این دوران است که ارتباط آدم‌ها قدرتمندتر می‌شود. آدم‌های دور و برم این روزها بیشتر از گذشته سراغم را می‌گیرند و نگرانم هستند. من هم ارتباطاتم با آدم‌هایی که مدت‌ها بود از آن‌ها بی‌خبر بودم، بیشتر از گذشته شده است. این ماجرا ما را به هم گره زده است.

یعنی محدودیت، میل انسان برای ارتباط را قوی‌تر می‌کند؟
– بله. من معتقدم محدودیت انسان را خلاق می‌کند. بگذارید برایتان یک مثال بزنم؛ زمانی که قرار بود از انفرادی به سالن ملاقات برویم، اجازه نداشتیم با هم حرف بزنیم. به محض اظهار کمترین واژه‌ای، با کابل از خجالت‌مان در می‌آمدند! چشم‌بند داشتیم و برای این که نیفتیم، دست‌مان را روی شانه فرد جلویی می‌گذاشتیم و زنجیروار حرکت می‌کردیم. در اثنای راه رفتن، با دست مان روی شانه‌های هم مورس می‌زدیم و به این شیوه با هم مکالمه می‌کردیم. این روزها دیگر نیازی به این کارهای سخت نیست و وسایل ارتباطی زیاد هستند. اپلکیشن‌های زیاد داریم و بهانه‌ای نیست که از حال هم غافل بمانیم.

برای ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)