سخن در پرده میگویم، چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
در باب میرنوروزی البته داستان شایعی است که به گمانم اول بار جناب علامه قزوینی اشارت کردند که در برخی مناطق ایران از رسوم ایام نوروز بوده که کسی- معمولا از نامتعارفترین افراد دم دست- را موقتا به عنوان حاکم انتخاب میکردند و به این ترتیب همه چیز به «وضع طبیعی» خود بازمیگشته، نه سازمانی برقرار بوده و نه نظم و ترتیبی در انجام کارها. بالاخره همه چیز در اثر فرمانهای نامتعارف میرنوروزی شکل در هم ریختهای پیدا میکرده و بعد از چند روزی نیز با اتمام فستیوال نوروزی، این جناب برکنار میشده و امور به وضع سابق برمیگشته است. ریشه چنین رسمی چیست؟ البته گزارشاتی از دیگر مراسم نوروزی وجود دارد که اکنون فراموش شده است. اگر درست به یادم مانده باشد، یکی از این گزارشها مربوط است به آزادی عمل جنسی در یک روز مشخص از فستیوال نوروزی در زمانهای دور در برخی از مناطق شمالی ایران. آیا بین این دو موضوع ارتباطی است؟ به گمانم این مراسم و رسومات نوروزی دیگر ریشه در فستیوال سال نو سومری-بابلی دارد. آگرچه موضوع این نوشته چیز دیگری است، اما به صورت خلاصه باید عرض کنم که این مراسم به مدت ۱۲ روز در ابتدای سال نو برگزار میشده (ابتدای بهار و یا در ابتدای پاییز در شهرهای مختلف، مثلا در اروک هر دو بار جشن گرفته میشده اما در بابل در ماه نیسان برگزار میشده) و روز چهارم نیز این فستیوال به صورت رسمی با خواندن انوماعلیش توسط کاهن اعظم معبد اساگیل- معبد مردوک- آغاز میشده. سپس پادشا بابل به معبد میرفته، کاهن اعظم تمام نشانهای سلطنتی را از او خلع میکرده او را به پای بت مردوک میانداخته. او با استغاثه و اظهار بندگی و اینکه چیزی به جز خوبی برای مردم بابل نخواسته، خواستار تمدید پادشاهی خود میشد. داستان مفصل است، اما یکی دو نکته مربوط به این نوشته وجود داد که باید اشاره کنم. در چند روز این فستیوال، انگار مردوک در معبد خود زندانی میشد (به این معنی که احتمالا برای نبرد با تیامات به جهان زیرین رفته است) به یاد بیاوریم که در نبرد مردوک با تیامات (خدای آبهای شور، مظهر بینظمی و در هم ریختگی که مادر خدایان نیز بوده- شوهرش آبسو قبلا توسط فرزندش انکی سومری یا اآ اکدی کشته شده بود-)، مردوک در ابتدا شکست موقتی را متحمل میشود و سپس بر تیامات پیروز میشود و بقیه ماجرا که چگونه جهان را از پیکره تیامات میآفریند و انسان را از خون کینگو سردار تیامات به وجود میآورد. در چند روز از این فستیوال، مردوک نیز ناپدید میشود (طبعا باید شاهد برهم خوردن نظم و سازمان اجتماعی در این چند روزه باشیم) تا نبو، پسر مردوک به همراه خدایان دیگر توسط کشتی و با همراهی پادشاه و مردم بابل، به درب معبد میرسند و مردوک دوباره ظاهر میشود. تا اینجا داشته باشید تا عرض کنم که گزارشاتی نیز وجود دارد که در حین انجام مراسم اگر ماه یا خورشید گرفتگی اتفاق میافتاد، شاه بیچاره را میکشتند. همچنین گزارشاتی وجود دارد که معمولا یکی از زندانیان محکوم به اعدام را چند روز شاه نمادین میکردند و او را در انتهای مراسم قربانی میکردند به مثابه اینکه مثلا پادشاه برای کمک به مردوک به جهان زیرین رفته و به اصطلاح شهید شده است. این مراسم کاملا شبیه میرنوروزی خودمان است. نکته دوم نیز مربوط به ازدواج مقدس است که پادشاه به صورت نمادین آن را با عمل جنسی با کاهنه اعظم معبد انجام میداده و انگار در این روز آزادی جنسی نیز برقرار میشده (احتمالا ریشه آئین دینوسوسی که از فریگیه به بونان وارد شد. ریشه مراسم دیگر از قبیل سبزه سبز کردن و به صحرا رفتن در روز سیزدهم نیز در این فستیوال و مراسم مشابه در آسیای صغیر و یونان قابل ردیابی است که مربوط به موضوع بحث ما در حال حاضر نیست.
داشتم سخنان مسئولین کشور را در این ایام نگاه میکردم به نظرم رسید چقدر اوضاغ باید شبیه دوران میرنوروزی باشد. جناب روحانی در جواب رئیس رسانه رسمی کشور که اعتزاض میکند اگر پخش آگهی را رایگان کنیم مواجه با شکایت شرکت طرف قرارداد با این سازمان میشویم به سادگی میگوید:کی میتونه شکایت کنه؟ دولت مصوب میکنه خوب! یعنی کل نظام قضایی کشور کشک! فقط یک میرنوروزی میتواند اینچنین سخن بگوید. از آن طرف وزیر وزارت خارجه (با مسئولیت محدود!) اعلان میدارد که مانند همه جای دیگر دنیا، دستگاه قضایی در ایران مستقل است. در حالیکه وزیر ایالتی یکی از ایالتها آلمان در اثر فشار کار ایام کرونا خودکشی میکند، وزیر بهداشت ایران انگار که در مسابقه کودکان دبستانی شرکت کرده باشد اعلام میکند که ایران به زودی مقام اول را در شیوه مبارزه علیه بیماری کرونا به دست میآورد! سخنگوی دولت نیز که انگار مشهد رفته و از سابقه اطلاعاتی خود آب توبه کشیده باشد، مانند گربه عبید زاکانی دم میجنباند و شاکر است که روزیش شده فراوانا! آیا نظامی فروپاشیدهتر از این کسی سراغ دارد؟ آنانی که چشم به برفتادن این نظام دارند باید پاسخ دهند دقیقا چشم انتظار چه چیزی هستند؟ آیا برافتادهتر از این هم ممکن است؟ نمونه اعلای حکمرانی برافتاده، حکمرانی میرنوروزی است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.