ششمین جلد از مجموعه آثار زندهیاد بیژن الهی شامل ترجمه وی از اشعار منثور آرتور رمبو، شاعر فرانسوی قرن ۱۹، با عنوان «اشراقها: اوراق مصور آرتور رمبو»
بیژن الهی این کتاب را در سال ۱۳۵۰ آماده انتشار کرده بود، اما چاپ آن تا سال ۱۳۶۲ به تاخیر افتاد، تا اینکه در این سال برای نخستین بار از سوی انتشارات فاریاب در دسترس مخاطبان قرار گرفت. نشر بیدگل در ادامه انتشار مجموعه آثار الهی این کتاب را نیز با تصحیح اشکالات چاپ ۱۳۶۲ آن، منتشر کرد. الهی بر این کتاب مقدمهای درباره زندگی و آثار رمبو و همچنین چگونگی انجام این ترجمهها نوشته است.
در بخشی از شعر «شهر» به نقل از صفحه ۸۰ این کتاب میخوانیم: «من موقتا ماندگار این پایتخت بزرگم و نه چندان گلهمند؛ این مدینه، که چه امروزین فرض میشود، چون از هر سلیقه آشنایی در اثاثه و در ظاهر خانهها اجتناب شدهست، همچنان که در نقشه شهر. اینجا اثری از آثار عهد بوق نمییابید. اخلاقیات و زبان به سادهتر صورتی فروکاستهاند…»
انتشار مجموعه آثار، تالیف و ترجمه زندهیاد بیژن الهی از سال گذشته (۱۳۹۳) با اجازه سلمی الهی، فرزند این شاعر و مترجم، از سوی نشر بیدگل آغاز شد. از این مجموعه بهجز «جوانیها» کتابهای مجموعه اشعار «دیدن»، «حلاج الاسرار» ترجمه اخبار و اشعار حلاج، «بهانههای مانوس» ترجمه برخی آثار داستانی گوستاو بلوبر، مارسل پروست، جیمز جویس و ولادیمیر نابوکف، «نیت خیر» شامل ترجمه اشعار فریدریش هلدرلین (شاعر شهیر آلمانی) و «جوانیها» شامل مجموعه اشعار دورههای نوجوانی و جوانی الهی، منتشر شده است.
«اشراقها: اوراقِ مصور آرتور رمبو» ترجمه بیژن الهی با شمارگان دو هزار نسخه، ۲۴۴ صفحه و بهای ۲۲ هزار تومان از سوی نشر بیدگل روانه کتابفروشیها شده است.
درباره شاعر
بیژن الهی تیرماه ۱۳۲۴ در تهران بهدنیا آمد. وی از ابتدای دهه ۴۰ وارد جریانهای شعری آن دوره شد و خیلی زود توانست به عنوان یک شاعر نوپرداز و مدرنیست، نام خود را مطرح کند.
الهی را سردمدار موج شعری معروف به «شعر دیگر» میدانند. این نحله شعری تاثیر بسیاری بر جریان شعری معروف به «شعر حجم» گذاشت. وی در نهایت در ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در تهران درگذشت و در مرزنآباد مازندران به خاک سپرده شد. بیشتر کتابهای این شاعر در سالهای پس از درگذشتش منتشر شده است.
با هم شعری از این کتاب را می خوانیم:
فرازها
ﻛﻮﭼﻚ ﻛﻪ ﺷﻮد دﻧﻴﺎ، ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗَﻚ ﺑﻴﺸﻪﻳﻲ ﺳﻴﺎه ﺑﺮای
ﭼﺎر ﭼﺸﻢِ ﺷﺸْﺪرِ ﻣﺎ، ـــ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﻠﻲ ﺑـﺮای دو ﻛـﻮدک
ﺑﺎوﻓﺎ، ـــ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﻳﻲ ﺧُﻨﻴﺎﻳﻲﺑﺮای ﻫﻤـﺪردیی روﺷـﻦِ
ﻣﺎ، ـــ ﺷﻤﺎ را، ﻣﻦ، ﺧﻮاﻫﻢ ﻳﺎﻓﺖ.
اﻳﻦﺟﺎ ﻣﺒﺎد ﻣﮕﺮ ﭘﻴﺮﻣﺮد ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ، آراﻣـﻲ و زﻳﺒـﺎﻳﻲ،
در ﻗﻠﺐِ “ﺗﺠﻤﻞِ ﺑﻲﻧﻈﻴﺮ” ـــ و ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺎی ﺷﻤﺎ ﻣﻲاﻓﺘﻢ.
ﺑﺎدا ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮهﻫﺎی ﺷﻤﺎ، ﻫﻤـﻪ، زﻧـﺪﮔﻲ دﻫـﻢ،
ـــ ﻛﻪ زﻧﻲ ﺑﺎﺷﻢ ﻛَﺖﺑﻨﺪِ ﺷـﻤﺎ، ـــ ﻣـﻦ ﺷـﻤﺎ را ﺧﻔـﻪ
ﺧﻮاﻫﻢﻛﺮد.
ﻣﺎ ﻛﻪ ﺳﺨﺖ ﭘﺮزورﻳﻢ، ـــ ﻛﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺟﺎ ﺑﺰﻧﺪ؟ و
ﺳﺨﺖ ﺷﺎد، ـــ ﻛﻴﺴﺖ ﻛﻪ از رو ﺑﺮود ﺑﻪ رﻳﺸﺨﻨﺪ؟ ﻣﺎ ﻛﻪ
ﻳﻚ ﭘﺎره آﺗﺸﻴﻢ(۱)، ـــ ﺑﺎ ﻣﺎﭼﻪ ﻛﻨﻨﺪ؟
ﺑﺮﻗﺼﻴﺪ، ﺑﺨﻨﺪﻳﺪ، ﺑﻪ ﺧﻮد ﺑﺮﺳﻴﺪ. ـــ ﻣﻦ ﻛﺠﺎ ﻣﻲ
ﺗﻮاﻧﻢ از ﭘﻨﺠﺮه ﻋﺸﻖ را دور ﺑﻴﺎﻧﺪازم!
ـــ رﻓﻴﻘﻪی ﻣﻦ، ﻓﻘﻴﺮه، ﺑﭽﻪی ﻏـﻮل! ﭼـﻪ ﺗـﻮ را
ﻳﻜـﺴﺎﻧﻨﺪ، اﻳـﻦ زﻧـﺎن ﺗﻴـﺮهروز و اﻳـﻦ ﻫﻤـﻪ ﻓﺘﻨـﻪﻫـﺎ، و ﮔﺮﻓﺘﺎریی ﻣﻦ.
ﺑﻪ ﻣـﺎ ﺑﭙﻴﻮﻧـﺪ ﺑـﺎ ﻫﻤـﺎن ﺻـﺪای ﻣﺤـﺎل،
ﺻﺪاﻳﺖ! ﺗﻨﻬﺎ درِ ﺑﺎغِ ﺳﺒﺰِ اﻳﻦ ﻧﻮﻣﻴﺪی(۲) .
ﺻﺒﺤﻲﮔﺮﻓﺘﻪ در ﻣﺮداد. ﻃﻌﻤﻲ از ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ در ﻫﻮا
ﭘﺮﭘﺮ ﻣﻲزﻧﺪ؛ ـــ ﺑﻮﻳﻲ از ﭼﻮﺑﻬﺎی ﺧﻮﻳﺮﻳﺰ در اﺟﺎق، ـــ
ﮔُﻠﻬﺎ ﺧﻴﺴﻴﺪه ـــ ﮔﻠﮕﺸﺘﻬﺎ ﺗﺎراج ـــ رﺷْﺒﺎرِ ﺗُﺮﻋﻪﻫﺎ ﻣﻴﺎنِ
ﺑﺨﻮر(۳) ؟ ﻣﺰرﻋﻪﻫﺎ. ـــ راﺳﺘﻲ ﭼﺮا ﻧﻪ ﺑﺎزﻳﭽﻪﻫﺎ و
ﺑﻨﺪﻫﺎﻛـﺸﻴﺪهام ﻫﻤـﻪ از ﻣﻨـﺎره(۴) ﺗـﺎ ﺑـﻪ ﻣﻨـﺎره؛
ﮔُﻠْﺮﺷﺘﻪﻫﺎ ﻫﻤﻪ از ﭘﻨﺠﺮه ﺗﺎﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮه ؛ زﻧﺠﻴﺮهﻫﺎی زر ﻫﻤـﻪ
از ﺳﺘﺎره ﺗﺎ ﺳﺘﺎره، و ﻣﻲرﻗﺼﻢ.
ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﺑﺨﺎر ﻣﻲﻛﻨﺪ آﺑﮕﻴﺮِ ﺑﻠﻨﺪ(۵).ﻛـﺪام ﺳـﺎﺣﺮه
ﻣـﻲرود ﻛـﻪ ﺑﺮﺧﻴـﺰد ﭘـﻴﺶِ رویِ ﻏـﺮوبِ ﺳـﻔﻴﺪ؟ ﻛـﺪام
ﺷﺎﺧﺴﺎرِ ﺑﻨﻔﺶ ﻣﻲرود ﻛﻪ ﻓﺮود آﻳﺪ؟
آن ﻣﻴﺎن ﻛـﻪ ﺳـﺮﻣﺎﻳﻪی ﻣﻠّـﻲ دود ﻣـﻲﺷـﻮد ﺳـﺮِ
ﺟﺸﻨﻬﺎی ﺑﺮادری، زﻧﮕﻲ از آﺗﺶِ ﭘﺸﺖ ﮔُﻠـﻲ ﻣـﻲزﻧـﺪ در
اﺑﺮﻫﺎ .
ﺑﺎ ﻃﻌﻢِ ﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪی از ﻣﺮﻛﱠﺐِ ﭼﻴﻦ، ﮔَـﺮدی ﺳـﻴﺎه
ﻣﻲﺑﺎرد، ﻧﺮم، روی ﺑﻴﺪارﺧﻮاﺑﻴﻢ. ـــ ﺷﻌﻠﻪ ی ﺟﺎر را ﭘﺎﻳﻴﻦ
ﻣﻲﻛﺸﻢ، ﻣﻴﺎن ﺑﺴﺘﺮم ﻣﻲاﻓﺘﻢ، و ، ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ رو ﺑـﻪ ﺗـﺎرﻳﻜﻲ،
ﻣﻲﺑﻴﻨﻢﺗﺎن، دﺧﺘﺮانِ ﻣﻦ آی… ﺷﻬﺒﺎﻧﻮانِ ﻣﻦ!
اشراق ها
Rimbaud
Les Illuminations
https://www.poetryintranslation.com/PITBR/French/Rimbaud2.php
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.