وقتی مفیستوفلس بر جناب دکتر فاوست ظاهر می‌شود و از او بر پیمانشان تعهد می‌گیرد، ضامن وفاداری به این تعهد خون جناب فاوست است. استعاره غریبی است، اگرچه در ملل مختلف و دورانهای تاریخی زیادی تا هم اکنون نیز امر شایعی است. در مقاطعی البته فاوست سرخورده از معامله روح خود با شیطان خواستار برگشتن از مسیری است که در آن پا گذاشته است، اما هربار با نهیب مفیستوفلس مواجه می‌شود و یادآوری پیمانی که با خون امضاء کرده بود. او قرار بود تا زمانی که از شادکامی و مستی سرشار نشده و تا زمانی که جمله «ای زمان درنگ کن و ای چرخ بپای» را بر زبان نیاورده، مخدوم مفیستوفلس باشد، اما چه کسی می‌تواند مخدوم شیطان باشد جز آنکه روحش را با او معامله کرده باشد؟ و چنین بود که دوگانه مغلوب «خادم -مخدوم» در کل روایت گوته بزرگ از ماجرا، ما را در پیچیدگی خود یک آن رها نمی‌کند.

انگار امروز دکتر ظریف نیز به مناسبت سال نو ایرانی، پیامی داده بودند و حرفهایی که البته قابل اعتناء نبود. به گمانم یکی از همان مقاطعی است که انگار فاوست سرخورده باشد از تصمیم خود، اما مهم نیست، ایشان قبلا کار را تمام و با خون خود تعهدشان را محکم کرده بودند. پس بایسته است به ایشان یادآور شوند که بر تعهد خود استوار بماند و اینچنین رقت‌آور هرازگاه به پشت سر خود ننگرند که عذابی سنگین در پس پشت ایشان در حال فرود است. اما آنچه من می‌توانم به ایشان یادآور شوم این است که جناب دکتر، ما مدتی است فارسی شما را متوجه نمی‌شویم، چرا به چینی نمی‌نویسید؟

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)