به احترام فریبرز رئیس دانا

مردی از میان ما رفت که سراسر امید بود و اشتیاق. شور بود و زندگی. نمادی از شرافت بود در این روزگارِ پر از ریاکاری و دروغ. فریاد کارگران و زحمتکشان بود. زندگی اش وقف “به حاشیه رانده شدگانی” بود که خود را فراموش کرده بودند. دولت های مختلف، همکاران او در نظام دانشگاهیِ رانتیِ ایران، رسانه های داخلی و بعضا خارجی، از آرمان ها، صراحت و شجاعت او هراس داشتند. از اینکه او اهل معامله و زد و بند نبود. از اینکه اهل خرید و فروش نبود. او اقتصاددانی بود که از معامله کردن بیزار بود! معامله شرافت. معامله شعور و صداقت. او فریبرز رئیس دانا بود، کسی که خود را هیچگاه نفروخت. با صدای بلند و شور و صداقتی که در کلامش نهفته بود، بی هیچ وحشتی، آنچه که به آن اعتقاد داشت را به گفتار و نوشتار آورد. روشنفکر راستینی که همیشه فاصله خود را با قدرت حفظ کرد تا صدای بی صدایان باشد. او بیش از بیست سال از تدریس در دانشگاه ها محروم بود. به زندان رفت. تهدید شد. سانسور شد. اما همچنان چون آهنین مردی، استوار و راست قامت ایستاد و تن به قدرت حاکمان نداد. او علارغم اینکه امکان زندگی مادی بهتر در خارج از ایران را داشت، ماند تا کوتوله ها خیال میدان داری نکنند. برخلاف خیل عظیمی از شبه روشنفکران، در کلام و شوهای سیاسی میهن پرست نبود. او در عمل، به معنای واقعی کلمه وطن پرست بود.

فریبرز رئیس دانا نمرده است. او زنده است تا وقتی که ایران زنده است.

 

حسین پرهیزگار

فعال سابق دانشجویی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)