همانطور که در مقالات متعددم توضیح داده ام ریشه تمام فلاکت های جامعه به گل نشسته ما در سیستم تعلیم و تربیتی ما که روش های تدریس معلمان رکن آن هستند می باشد. و نکته اینجاست که این “کنکور” هست که شیوه تدریس معلمان را تحت شعاع خود قرار می دهد. در کنکور سرنوشت دانش آموزان ما در یک جلسه حداکثر سه ساعته که در آن باید حدود ۲۴۰ سوال چهار گزینه ای را پاسخ دهند رقم می خورد! بر کسی پوشیده نیست که این نوع سوالات بیشتر حافظه محور هستند و مهارت های تفکر ورزی و خلاقیت شهروندان، مدیران، مسیولان، سناتورها و رهبران فردا را محک نمی زنند و ارزیابی نمی کنند. برای همین روش تدریس معلمان هم به ارتقای مهارت های تفکر ورزی و خلاقیت در نسل فردا سوق داده نمی شوند.

با چنین دغدغه فکری ای بود که در مقاله زیر طرح جایگزین خودم را برای کنکور ارایه دادم:
راهبردی استراتژیک برای جایگزینی روش های تدریس، امتحانات و کنکور فعلی خسارت زای ایران

پیشنهادم در این مقاله این بود که همکاران ملزم به بکارگیری سیستم ارزشیابی ویژه ای در کلاس هایشان شوند که من برای روش تدریس خودم طراحی کرده ام. در آن صورت “معدل” نمرات دانش آموزان در طول سال تحصیلی (که به واسطه بکارگیری سیستم ارزشیابی این‌جانب بدست می آید) ملاک ارزشیابی پایانی آنها باشد. و “معدل نمرات چند سال تحصیل شان” بویژه در مقطع دبیرستان – در دوره دوم – ملاک ارزشیابی آنها برای ورود به دانشگا هها و رشته های متفاوت باشد. هدفم در این طرح پیشنهادی ام آن بود که سرنوشت جوانان این مرز و بوم را از سیطره مافیای فاسد بی رحم حاکم بر وزارت علوم و وزارت آموزش پرورش درآورم و آن را به معلمان ۱۲ سال دوره تحصیل آنها در مدارس بسپارم که هم به نفع دانش آموزان خواهد بود و هم به نفع آینده این مرز و بوم. اما مافیای کنکور با این طرح و راهبرد من هم بشدت مخالفت کرد چون

۱. کنکور ابزاری بسیار راحت و کم هزینه برای مهندسی کردن نرم و نامحسوس جامعه است تا با سو استفاده از آن هر که را به مصلحت خود ببینند و بخواهند بر صدر نشانند و هر که را به مصلحت خود بدانند و بخواهند به قول خودشان که خدایی می کنند مطرود و منزوی و ذلیل و حتی معدوم کنند.

۲. کنکور ابزاری برای ترغیب سیستم آموزشی و تعلیم و تربیتی و دانش آموزان به حافظه محوری است: این مافیا از تربیت و پرورش شهروندان تفکر ورز می هراسد چرا که به خوبی می داند تفکر آنها را به حقایق می رساند و حقایق به رهایی آنها می انجامند.

۳. کنکور – همانطور که در مقاله زیر تشریح کرده ام – برای آنها منافع مادی سرشار و هنگفتی دارد:

کنکور؛ ابزاری برای استعمار و چپاول مردم

حدود ۱۰ سال قبل یکی از همکاران در دبیرستان محمودیه قاسم آباد مشهد در جمع همکاران می گفت که دختر عمه اش ۲۰۰ ملیون تومان به رییس یکی از موسسات کنکور در تهران داده تا تضمینی دخترش را در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول کنند و این کار را هم کرده اند! چند وقت قبل گند فروش صندلی های پزشکی و مقالات، کتب و مدارک دکترای تخصصی و بورسیه ها و … در آمد! همه این را هم می دانند که افراد بی سوادی با لابی گری و رانت و رشوه دادن هیات علمی تاپ ترین دانشگاههای کشور شدند.

من خودم در سال ۱۳۷۰ – در کمال بهت و حیرت خودم و اطرافیانم – در “هیچ” رشته و دانشگاهی قبول نشدم و به سربازی فرستاده شدم!؟! در سال دوم هم که همانند سال اول در نهایت آمادگی در کنکور شرکت کردم بناچار و برای پرهیز از قضاوت های مردم در “آخرین انتخاب”م یعنی کاردانی آموزش زبان انگلیسی قبولم کردند! بر این باور بودم که بخاطر نامه ای که در سال دوم دبیرستان به زبان انگلیسی به صدای آمریکا فرستادم و در مسابقه آنها درباره انرژی هسته ای برنده شدم و برایم جایزه فرستادند بود که هدف خشم مسیولان واقع شدم. بعدها وقتی دیدم خواهرها و برادرم هم علیرغم استعداد و تلاششان در بدترین رشته های ممکنه در بدترین دانشگاهها (مثلا دانشگاه زابل!) قبول شدند و وقتی دیدم افرادی متصل به جریاناتی خاص علیرغم کند ذهن و ضعیف بودنشان در رشته هایی چون پزشکی قبول شدند و به سرعت به رفاه و زندگی ای ایده آل رسیدند دیگر تردید نداشتم که کنکور یک “پوشش” برای مهندسی کردن جامعه ای که به سه دسته تبدیلش کرده اند بیش نیست – یک مقاله راجع به دسته بندی مردم در حکومت های استبدای نوشته ام که در آن تشریح کرده ام که کار سو استفاده از کنکور بجایی رسیده که بواسطه آزمون کنکور افراد بسیار باهوش و مستعد طیف منتقد خود را شناسایی و دی کانالیزه می کنند و به رشته ها و دانشکده ها و حرفه هایی راهی می کنند تا بتوانند از آنها بعنوان اسیر و گروگان تا آخر عمرشان سو استفاده کنند. در این ۲۵ سالی هم که در آموزش و پرورش بوده ام به کررات دیده ام که فرزندان همکاران بسیجی که بهترین ماشین ها و زندگی را دارند غالبا در بهترین رشته ها در بهترین دانشگاه ها پذیرفته شده اند. عکس این مسیله هم صادق بوده: برای همکاران منتقد و عزیزانشان هم بدترین و فلاکت بارترین زندگی ها را رقم زده اند که به نمونه هایی از این موارد در برخی مقالاتم اشاره کرده ام. علیرغم نبوغ و تلاش هایی که داشتم به من اجازه ادامه تحصیل در دانشگاههای دولتی ندادندو ناچارا لیسانس و فوق لیسانسم را در دانشگاه آزاد بجنورد و گرمسار – با هزار مکافات و تحت آزار و اذیت ها و کارشکنی های بی رحمانه گرفتم. برای دکترا هم اجازه ندادند وارد دانشگاه دولتی شوم و برای همین جور هندوستان کشیدم و در دانشگاه بین المللی میسور بخاطر ارایه اسلحه ای آموزشی بر مبنای تیوری های آموزشی سیاسی خودم دکترای تخصصی آموزش و روش تدریس گرفتم. – وبلاگم را برای آثارم ببینید و همینطور بینید مافیای وزارت علوم چه مصایبی را در هند بر من تحمیل کرد.

نکته دیگری که باید یاد آوری کنم این است که در حالیکه به این مافیای کنکور اجازه می دهند برای چپاول مردم در صدا و سیما و تلویزیون و سر صف در مدارس تبلیغات داشته باشد، به من اجازه ندادند و نمی دهند کتب و تیوری ها و روش تدریس و مقالات تخصصی ام را به معلمان و دانش آموزانم ارایه دهم! حتی برای معرفی ۱۷ همین کتابم که در جشنواره رشد کتاب تهران جزو سه کتاب برتر کشور انتخاب شد و توسط وزارت آموزش و پرورش به همه معلمان و دانشجو معلمان توصیه شد، “سه ماه برای من انفصال از خدمت زدند و حقوقم را قطع کردند.”! بعد از آن ماجرا مقاله ای نوشتم تحت عنوان “آموزش پرورش و آموزش عالی؛ بازوان اجرایی کاپیتالیسم” که این مقاله ام هم در اینترنت قابل سرچ است.

در ۲۳ آبان امسال (۱۳۹۸) خواستم از همکاری و همسفره گی مافیای کنکور و آموزش پرورش مشهد که اخیرا به بیش از ۳۰۰.۰۰۰ دانش آموز اس ام اس زده بودند و تیم های روانشناسشان در جلسات تبلیغاتی شان به آنها استرس وارد می کردند و بعد نفری ۱۰.۰۰۰.۰۰۰ تومان از آنها می گرفتند و چند سی دی و جزوه به آنها می دادند یک تحقیق داشته باشم که آنان که آنها را به حراست نشسته اند من را مورد ضرب و شتم وحشیانه خود قرار دادند و پرده های گوشم را پاره کردند و شنوایی هر دو گوشم تا ۵۰ درصد افت کرد و دندانم و عینکم شکست و کت م پاره شد و سر و صورت و قفسه سینه و بدنم کبود شد! پزشک قانونی هم همه این موارد را تایید کرد. –/ تمام این موارد را از طریق پلیس کلانتری آبکوه مشهد با هزار مکافات به دادگاه انقلاب ارایه دادم. ویدیوی مربوطه را که در وب سایتم هم گذاشته ام تحویل پلیس دادم که ضمیمه پرونده کرد و به دادگاه تحویل داد. در همانجا در حضور افسر پلیس، آقای ابراهیمی، ضارب که نامش”محمد سنایی فیض آبادی” و کارمند شهرداری مشهد هست و با توجه به مقالاتی که در اینترنت از او دیدم یک فرد امنیتی است به من گفت که حاضر است علاوه بر دیه هزینه ترمیم پرده گوش و دندانم را هم بدهد به شرطی که من پرونده را به دادگاه نبرم که من قبول نکردم. من گفتم یا باید ۱۰۰ ملیون بدهد و یا قصاص می کنم – که ایشان نپذیرفت! بعد از اینکه به خانه رسیدم داماد متهم (مرتضی جاوید که لیسانس روانشناسی دارد اما در تلویزیون بعنوان “کارشناس آموزش” راجع به مسایل آموزشی با او مصاحبه می کنند و از او برند سازی کرده اند تا در فضای مجازی به چپاول مردم بپردازد) با من تماس گرفت و گفت اگر پرونده را به دادگاه ببرم متضرر می شوم چرا که او قادر است قاضی را بخرد! من اما پرونده را به دادگاه بردم. بعد از ۴ ماه دوندگی نهایتا چند روز قبل اس ام اس زدند که ۱۷ اسفند ۱۳۹۸ بروم به دادگاه کیفری شعبه ۱۳۴ خیابان امام خمینی مشهد تا قاضی “کیمیایی” حکم نهایی را بدهد و عدالت اسلامی را اجرا کند.

در دادگاه، قاضی در حضور متهم به من گفت می خواهد ۲.۷۰۰.۰۰۰ تومان “دیه” به من بدهد!!!؟ من گفتم حاج آقا من ۲.۷۰۰.۰۰۰ تومان دیه برای تمام آن جراحت هایی که به جسم و روح و روان و “حیثیت” من بواسطه ضرب و شتم ش در انظار عمومی به من وارد کرده است نمی خواهم بلکه می خواهم طبق دستور شرع اسلام در همان مکان خودم “قصاص” کنم. قاضی گفت ممکن است صدمه جدی ای به او بزنی! من گفتم نه، من رزمی کار هستم، حواسم هست و دقت می کنم. قاضی گفت چرا همان موقع او را نزدی!؟ من گفتم چون منظور اربابان او همین بود که من او را بزنم و بعد برای من تشکیل پرونده دهند و …. برای همین او را در آن شرایط نزدم. قاضی گفت نه! من حکم به قصاص نمی دهم، همان ۲.۷۰۰.۰۰۰ تومان را بگیر برو به زندگیت برس و بیش از این سرت را از لاک خودت بیرون نیاور!!؟؟؟ من به قاضی گفتم من همین ضربات را به شما بزنم و پرده های گوشت را پاره کنم و …. یک میلیارد تومان بدهم از این توحش من میگذری؟! ادامه دادم که از نظر من همان کسانی من را زدند که نسلم را. من سپاه و سرداران ستم پیشه و چپاولگر و خون آشام سپاه را نمی بخشم. آن ۲.۷۰۰.۰۰۰ تومان را بریز به حساب رهبر سرداران سپاه چراکه اگر زیر سایه او نبود این جنایات ضد بشری را بر علیه من و سلامت جسم و روح و روان و نسل و تبار من مرتکب نمی شدند. من راضی هستم! ضمن اینکه حدود یک میلیون تومان هزینه کردم – پول تمبر و پزشک قانونی و … که متهم را به این مرحله رساندم که جنایتش را پذیرفت.

وب سایت من

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)